عاقا پارسال مرداد تولد یکی از دوستای خیلییی صمیمیم بود که تو جمع ملقبیم به پت و مت:7179139976113144289 جمعا 8 نفر بودیم
دعوتمون کرده بود هتل...حالا هتل چرا خدا داند :|
بعد ایتکه کارکنانشم همه ماشالله بزنم به تخته یکی از یکی خوشگل تر بودن:4:
خلاصه ما منتظر موندیم تا همه برسن و این حرفا
بعد این دوستای داغون من ،هیچ کدومشون راضی نمیشدن برن منو رو بردارن و بحث اون وسط داشت شدت میگرفت..امکان گیس کشی هم داشت منم که خیر سرم گفتم فداکاری کنم رفتم جلو
جلو اون همه ادم خواستم پرستیژمو حفط کنم با یه اخم ظریــــف و (مثلا) با کلاس ترین لحن اومدم بگم "لطفا منو رو لطف کنین"
خیر سرم زبونم گرفت یهو گفتم رطفا منو لو تف کنین :| :| :|
دوستام و میز نزدیک به پیشخون که پر ادم یا بهتره بگم پره پسر بود شیهه میکشیدن :|
اون کارکنارو هم که نگم بهتره...:| در و دیوار و گاز میزدن
:icon_sad:
نتیجه اخلاقی: از اون روز به بعد با خودم عهد کردم در حق هیچ کس فداکاری نکنم:(43):
باشد که رستگار شویم
پایان::
راستش کلا وقتی من باتو حرف میزنم همش چیزهای بامزه وخنده داری توانجمن اتفاق می افته که باهم تعریفش میکنیم الان خلاصه میگم ولی رمزی یعنی به زبان سوسکی خخخخخ
اولی. سال تحویل بود که برای اولین بارما باهم کلی خرف زدبم واون موقع حسابی خندیدیم یعنی دوکلمه حرف وبقیه اش خنده
دومی اینکه بی نفسم کجایییی بی نفسسسس:72: (خودت بگیر))خخخخ
سومی ,,,,,:(40): اینو تورو یادچیزی نمی ندازه
خوب اینا کلی بود خیلی چیزای خنده داردیگه اما کلا من تودوران دانشگاهم زیادشیطون,بودم وزیاداذیت استادام میکردم که اینجا بگم میشه مثنوی خخخخ::