- نام رمان
- امید رهایی
- نام نویسنده
- deimos
- جلد
- جلد اول
- ژانر
-
- پلیسی
- جنایی
- نام ویراستار
- فاطمه صفارزاده ,zahra 380
- سطح رمان
- نیمه حرفهای
این داستان روایتی از زندگینامهی دختری است که با سلول به سلول بدنش تلخی سرنوشت را تجربه
کرد. دختری به ظاهر معمولی، با سرنوشتی متفاوت و خاص
خلاصه:
این داستان روایتی از زندگینامهی دختری است که با سلول به سلول بدنش تلخی سرنوشت را تجربه
کرد. دختری به ظاهر معمولی، با سرنوشتی متفاوت و خاص که تنها آرزوی بزرگش داشتن یک زندگی
همانند زندگی دیگر مردمان بود. دختری که ناخواسته معصومیت خود را میبازد و گناهکار میشود؛
اما چه چیز باعث این تفاوتها شد؟ گناهکار واقعی داستان کیست؟
سخن نویسنده:
سلام به همهی دوستان گلم. درمورد این رمان باید اول یه سری از نکات رو بگم خدمتتون.
اول از همه اینکه همونطور که تو خلاصه هم اشاره کردم، این داستان واقعیه. رها، نحوهی زندگی رها،
افکار و عقایدش، هوش منحصر بهفردش و مشکلاتش، طایفه و قوانین حاکم بر طایفهش، همه و همه واقعی
و حتی گاهی برای خیلی از ماها آشنا و قابل لمسه. مهمترین قانون که بین همهی طایفهها مشترکه
احترام و اطاعت بیقید و شرط از بزرگ یا به اصطلاح پیر اون خاندانه. این رمان دقیقاً در مورد سرنوشت
دختریه که همهی قانونها رو زیر پا میذاره. دختر طایفهداری که فارغ از هر قید و بندی، عاشق میشه.
چیزی که در اون زمان و حتی گاهی هنوز هم در بین برخی از طایفهها گناهی نابخشودنیه. دوم اینکه
تمام قوانین طایفهای که توی این داستان بهش اشاره میشه، قوانین طایفهای از قومیتهای خوزستانه
که در طول داستان اکیداً اسمی ازش بـرده نمیشه. نکتهی سوم اینه که تمام قومیتهای کشور عزیزمون
ایران، قابل احترام هستند. پس اگه از قسمتی از این داستان خوشتون نیومد یا بهنظرتون غیر واقعی اومد،
لطفاً جبههگیری نکنین و با دید متعصبانه به قضیه نگاه نکنید. هدف از نوشتن این داستان فقط به اشتراک
گذاشتنش با دنیا بوده. بلکه اگه قرار نیست اقدامی برای این دسته از دختران پاک سرزمینم بشه،
دستکم نمک رو زخمشون نپاشن. بیاین قبول کنیم ما قوم و خانواده و نژادمون رو انتخاب نمیکنیم
و همهی انسانها فارغ از رنگ پوست و نژاد و جنسیت و… باهم برابر هستن.
کرد. دختری به ظاهر معمولی، با سرنوشتی متفاوت و خاص
خلاصه:
این داستان روایتی از زندگینامهی دختری است که با سلول به سلول بدنش تلخی سرنوشت را تجربه
کرد. دختری به ظاهر معمولی، با سرنوشتی متفاوت و خاص که تنها آرزوی بزرگش داشتن یک زندگی
همانند زندگی دیگر مردمان بود. دختری که ناخواسته معصومیت خود را میبازد و گناهکار میشود؛
اما چه چیز باعث این تفاوتها شد؟ گناهکار واقعی داستان کیست؟
سخن نویسنده:
سلام به همهی دوستان گلم. درمورد این رمان باید اول یه سری از نکات رو بگم خدمتتون.
اول از همه اینکه همونطور که تو خلاصه هم اشاره کردم، این داستان واقعیه. رها، نحوهی زندگی رها،
افکار و عقایدش، هوش منحصر بهفردش و مشکلاتش، طایفه و قوانین حاکم بر طایفهش، همه و همه واقعی
و حتی گاهی برای خیلی از ماها آشنا و قابل لمسه. مهمترین قانون که بین همهی طایفهها مشترکه
احترام و اطاعت بیقید و شرط از بزرگ یا به اصطلاح پیر اون خاندانه. این رمان دقیقاً در مورد سرنوشت
دختریه که همهی قانونها رو زیر پا میذاره. دختر طایفهداری که فارغ از هر قید و بندی، عاشق میشه.
چیزی که در اون زمان و حتی گاهی هنوز هم در بین برخی از طایفهها گناهی نابخشودنیه. دوم اینکه
تمام قوانین طایفهای که توی این داستان بهش اشاره میشه، قوانین طایفهای از قومیتهای خوزستانه
که در طول داستان اکیداً اسمی ازش بـرده نمیشه. نکتهی سوم اینه که تمام قومیتهای کشور عزیزمون
ایران، قابل احترام هستند. پس اگه از قسمتی از این داستان خوشتون نیومد یا بهنظرتون غیر واقعی اومد،
لطفاً جبههگیری نکنین و با دید متعصبانه به قضیه نگاه نکنید. هدف از نوشتن این داستان فقط به اشتراک
گذاشتنش با دنیا بوده. بلکه اگه قرار نیست اقدامی برای این دسته از دختران پاک سرزمینم بشه،
دستکم نمک رو زخمشون نپاشن. بیاین قبول کنیم ما قوم و خانواده و نژادمون رو انتخاب نمیکنیم
و همهی انسانها فارغ از رنگ پوست و نژاد و جنسیت و… باهم برابر هستن.