اسلاگ

  1. fatimi

    معرفی کتاب پدر اسلاگ

    بهار تازه از راه رسیده بود، اسلاگ همراه دوستش دیوید تصمیم داشتند به مغازه قصابی بروند که اسلاگ پدرش را که مدت ها پیش مرده بود روی نیمکت کنار پارک با کلاه وعصا می بیند. پدرش به قولش عمل کرده بود و در بهار برگشته بود. پدر اسلاگ رفتگری لاغر با صورتی چروکیده و کلاهی چرب و چیلی بود که همیشه در حال...
بالا