اسکرد یا ترس
نویسنده: آنتونی هوروویتس
خلاصه:
گری ویلسون گم شده بود.در ضمن گرمازده، خسته و عصبانی هم بود. همان طور که به زحمت از مزرعه ای می گذشت که درست مثل مزرعه قبلی بود و دقیقا به مزرعه بعدی شباهت داشت، به روستا، به مادر بزرگش که آنجا زندگی می کرد، و بالاتر از همه به مادرش برای بیرون کشیدن...