اعظم السلطنه

  1. م

    داستانک کاربران اعظم السلطنه خواهر عجیب من/ مهنا کاربر انجمن

    اعظم السلطنه با جیغ و داد از حمام تشریف فرما شدند. همانند رعد و برق ابتدای به امر صدای ایشان شنیده شد و مدتی بعد ظاهرش نمایان شد. مایی که در حال ماساژ پای والده مکرمه بودیمو مادر که در حال خوردن باقلای آبپز به یک باره به سمت ایشان چرخیدیمو صورت نسبتا سبزه اش را قرمز و برافرخته دیدیم. کاشف به...
بالا