رمان اوژن
خلاصه:
با چشمانی بسته، چند سال پیش اتفاقاتی را رقم زدی که تأثیرش را در زندگیام ندیدی؛ اما من پس از چندین سال با چشمانی باز برگشتم تا اشتباهاتت را به یادت بیاورم و به تو بفهمانم که با من چه کردی. اما او چه میشود؟ او که در میان من و تو گناهی نداشت. میچرخد و میچرخد این چرخ روزگار و...