خلاصه:
داستان اول سه قطره خون نام دارد و عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است. راوی داستان، جوانی به نام احمد است که در بیمارستان روانی به سر میبرد. احمد در خلال صحبتهای خود از آرزوها و تصوراتش میگوید و آنها را حقیقت میپندارد. صادق هدایت در این روایت به افسانهای کهن روی میآورد و تلاش میکند...