آسمونِ بختِ من سیاه و تاریکه شباش
دیگه آواره و بیچاره شدن رهگذراش
کودکی گوشهی آسمون من گریهکنون
میچکه آروم آروم غصه و غم از تو چشاش
هر چی که داد میزنه فایده نداره بخدا
میخونه از شب خاکستری و بیکسیهاش
همدمش رفت و حالا هی بی قراری میکنه
کاش بیاد و بشه باز مرهم این خستگی هاش
تا کجا آدما...