حکایت طاووس

  1. ~●Monster●~

    متون ادبی کهن حکایت طاووس

    عد از آن طاوس آمد زرنگار نقش پرش صد چه بل که صد هزار چون عروسی جلوه کردن ساز کرد هر پر او جلوه‌ای آغاز کرد گفت تا نقاش غیبم نقش بست چینیان را شد قلم انگشت دست گرچه من جبریل مرغانم ولیک رفت بر من از قضا کاری نه نیک یار شد با من به یک جا مار زشت تا بیفتادم به خواری از بهشت چون بدل کردند...
بالا