کهن ، قدیم ، قدیمی

  1. O

    شعر اشعارفردوسی

    ندانی که ایران نشست منست جهان سر به سر زیر دست منست هنر نزد ایرانیان است و بــس ندادند شـیر ژیان را بکس همه یکدلانند یـزدان شناس بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس دریغ است ایـران که ویـران شود کنام پلنگان و شیران شـود چـو ایـران نباشد تن من مـباد در این بوم و بر زنده یک تن مباد همـه روی...
بالا