گذر از رودخانه
ظهر یک روز دل انگیز بهاری به یکی از هزاران طبیعت زیبای ایران رفته بودیم .
نور زرد و طلایی رنگ خورشید به طبیعت جان بخشیده بود و منظره ی جالبی را ایجاد کرده بود .
محو طبیعت بودم که صدای آتیلا رشته ی افکارم را پاره کرد :
- کامی به نظرت زیرانداز رو کجا بندازیم ؟
نگاهی به محیط اطرافم...