VIP «تاپیک جامع معرفی کتاب‌های چاپی»

شکوفه حسابی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/02
ارسالی ها
7,854
امتیاز واکنش
29,176
امتیاز
1,001
محل سکونت
ترینیداد و توباگو
-به-نام-اوه-2.jpg


کتاب مردی به نام اوه
ماجرای رمان در مورد مردی نام اُوِه است که همسرش سونیا را از دست داده است. رابـ ـطه اوه و سونیا بسیار خاص و بی نظیر بود به طوری که در قسمتی از کتاب آمده است:


اگر کسی ازش می پرسید زندگی اش قبلا چگونه بوده، پاسخ می داد تا قبل از این که زنش پا به زندگی اش بگذارد اصلا زندگی نمی کرده و از وقتی تنهایش گذاشت دیگر زندگی نمی کند.

اوه یک پیرمرد ۵۹ ساله و عبوس است که به علت داشتن سن زیاد، از سر کار هم اخراج شده است. به همین خاطر چندان با دنیای بیرون هم ارتباط برقرار نمی کند و مدام اوقات تلخی دارد.

اوه به دنبال این است که زودتر این دنیا را ترک کند و زودتر پیش همسرش برود، همسری که عاشقانه او را دوست دارد. سرانجام اوه احساس می کند کاری برای انجام دادن ندارد، پس تصمیم میگرد خودکشی کند. اما هر بار که تصمیم به خودکشی میگیرد فردی یا اتفاقی به طور ناخواسته مانع او می شود و…


اولین دفعه که برای شام بیرون رفتند و اوه اعتراف کرد که درباره سربازی بهش دروغ گفته، سونیا گفت: «می گن بهترین مردها از نقص هایشان زاده می شوند و اگر اشتباهی نمی کردند، بهترین نمی شدند.»



-به-نام-اوه-8.jpg


درباره کتاب مردی به نام اوه
اولین چیزی که در مورد این کتاب نظر مخاطب را جلب می کند جمله روی جلد کتاب است. جمله ای از مجله آلمانی اشپیگل:

کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند.

من وقتی با این جمله روبه رو شدم به نحوی جورایی از کتاب بیزار شدم و ذهنیت بدی نسبت به آن پیدا کردم. چون به طور کلی مخالف جملاتی از این قبیل بر روی جلد کتاب ها هستم، و فکر می کنم صرفا به خاطر تبلیغات می باشد.

اما وقتی شروع به خواندن کتاب کردم، در همان صفحات اول – وقتی که اوه می خواهد یک آی پد بخرد – عاشق شخصیت اوه شدم. وقتی بیشتر جلو رفتم جمله مجله اشپیگل زیاد به نظرم بی ربط نیامد. (هرچند که هنوز مخالف نوشتن آن جمله روی جلد کتاب هستم.)


کتاب مردی به نام اوه به صورت جدی دو داستان را به خوبی روایت می کند:

  • داستان یک عشق ناب و حقیقی
  • داستان مواجه نسل گذشته با آینده
اما کتاب مردی به نام اوه برای ما ایرانی‌ها جذابیت خاص دیگری هم دارد: کاراکتر دوم کتاب، زنی ایرانی به نام پروانه است!

برای من، از وقتی پروانه وارد داستان کتاب شد جذابیت کتاب دوچندان شد، چون دوست داشتم ببینم فردریک بکمن از ایرانی ها چه تصویری به نمایش می گذارد. و باید بگم شخصیت پروانه، زنی خوش‌ قلب و دوست‌ داشتنی است که مسیر زندگی اُوه را عوض می‌ کند.


در آخر باید بگم اگر دنبال نگـاه دانلـود خوب با لحن ساده و صمیمی هستید که آخر شب ها بخوانید و با یک احساس خوب به خواب بروید، قطعا کتاب مردی به نام اوه گزینه مناسبی خواهد بود. لـ*ـذت خواندن این کتاب خوب را از دست ندهید.

-به-نام-اوه-1.jpg


فیلم مردی به نام اوه
همون طور که احتمالا می دانید، از روی کتاب مردی به نام اوه فیلمی هم ساخته شده که در سال ۲۰۱۷ نامزد جایزه اسکار در قسمت بهترین فیلم خارجی زبان می باشد. (رقیب فیلم فروشنده اثر اصغر فرهادی بود.)

مثل هر فیلم دیگه ای که از روی کتاب ساخته شده است، حوادث و اتفاقات این فیلم هم خیلی سریع و پشت سر هم اتفاق می افتد.

این فیلم ۱ ساعت و ۵۶ دقیقه ای، توانسته است نمره ۷٫۷ از ۱۰ را از سایت IMDB دریافت کرده است. (بیشتر از ۲۷۰۰۰ رای)

-به-نام-اوه-3.jpg


قسمت هایی از متن کتاب مردی به نام اوه
اوه پنجاه و نه سال دارد. اتومبیلش ساب است. با انگشت اشاره طوری به کسانی اشاره می کند که ازشان خوشش نمی آید که انگار آن ها دزد هستند و انگشت اشاره اوه چراغ قوه پلیس!

دنیایی شده که آدم را دور می اندازند قبل از اینکه تاریخ مصرفش تمام شود.

اوه چیزهایی را درک می کرد که بتواند ببیند و توی دست بگیرد. بتون و سیمان، شیشه و استیل، ابزار کار، چیزهایی که آدم می تواند با آن حساب و کتاب کند، زاویه نود درجه و دستور العمل های واضح را می فهمید، نقشه و طرح خانه را، چیزهایی را که آدم بتواند روی کاغذ پیاده کند. او یک مرد سیاه و سفید بود.

دوست داشتن یه نفر مثه این می مونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی شگفت زده میشه که یکهو مال خودش شده اند و مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلا نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابی های خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبه ها و چم و خم هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعه های کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی.


معلوم است که سفر با اتوبوس ایده زنش بود. اوه اصلا نمی فهمید این کار چه فایده ای دارد. اگر مجبور بودند به جایی سفر کنند، می توانستند حداقل با ساب بروند، ولی سونیا اصرارش بر این بود که سفر با اتوبوس «رومانتیک» است و اوه در این میان به این موضوع پی بـرده بود که این «رومانتیک» ظاهرا خیلی مهم است.

کسی که بد است فرق دارد با کسی که می تواند بد باشد.

سونیا همیشه می گفت اوه «کینه ای» است. مثلا یک بار به مدت هشت سال از نانوایی محل خرید نمی کرد، چون خانم فروشنده فقط یک دفعه پولش را اشتباهی پس داده بود.

عشق از دست رفته هنوز عشق است، فقط شکلش عوض می شود. نمیتوانی لبخند او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی یا او را دور زمین رقـ*ـص بگردانی. ولی وقتی آن حس ها ضعیف می شود،حس دیگری قوی می شود. خاطره. خاطره شریک تو می شود. آن را می پرورانی. آن را میگیری و با آن می رقصی. زندگی باید تمام شود، عشق نه.

-به-نام-اوه-6.jpg


مشخصات کتاب
  • کتاب مردی به نام اوه
  • نویسنده: فردریک بکمن
  • ترجمه: فرناز تیمورازف
  • انتشارات: نون
  • تعداد صفحات: ۳۷۶
  • قسمت چاپ هفتم: ۲۴۵۰۰ تومان
 
  • پیشنهادات
  • شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    رمان سرشار زندگی اولین کتاب ترجمه شده از جان فانته، نویسنده آمریکایی است. ترجمه بسیار خوب و روان سرشارِ زندگی توسط محمدرضا شکاری انجام شده است.

    در پشت جلد، قسمتی از متن کتاب آمده است:


    پای نیاز پرشورم به او هم وسط بود. از اولین باری که دیدمش دچارش شدم. دفعه اول رفت. از خانه خاله‌اش، آنجا که موقع خوردن چای همدیگر را دیده بودیم بیرون رفت، و من حالم بدون او خوب نبود، علیلی بیش نبودم تا این‌که دوباره دیدمش.
    اما به خاطر او باید جور دیگری زندگی می‌کردم. یک خبرنگار، یک بنا هر چی که دم دست بود.
    نثرم، هر جوری بود، از او نشات می‌گرفت. چون همیشه حرفه‌ام را کنار می‌گذاشتم، ازش نفرت داشتم، ناامید می‌شدم، کاغذ را مچاله می‌کردم و پرت می‌کردم وسط اتاق. اما او می‌توانست آن نوشته‌های دور انداخته شده را زیر و رو کند و یک چیزهایی دستگیرش شود، من هم واقعا هیچ وقت نمی‌دانستم کِی خوبم…

    چارلز بوکفسکی خالق آثاری مانند: عامه پسند – هالیوود – ساندویچ ژامبون و… در مورد جان فانته گفته است: فانته خدای من بود.

    -زندگی-5.jpg


    داستان رمان سرشار زندگی
    شخصیت اصلی کتاب خود جان فانته است که همسرش باردار است. این اولین بچه آن هاست اما جان دوست دارد هفت بچه داشته باشد و وقتی به خانه‌اش نگاه می کند، در فکر این است که چند اتاق دیگر هم به آن اضافه کند. در ابتدای کتاب سرشار زندگی می خوانیم:

    خانه من! چهارتا اتاق خواب. جای کافی. حالا جفت‌مان آنجا زندگی می‌کردیم، و یک نفر هم تو راه بود. آخر سر هفت نفر می‌شدیم. رویایم این بود. یک مرد توی سی سالگی هنوز هم وقت دارد که هفت‌تا بچه بزرگ کند. جویس سی‌و‌چهار سالش بود. سالی یک بچه. یکی داشت از راه می‌رسید، شش‌تا مانده بود. دنیا چقدر قشنگ است! آسمان چقدر وسیع است! آدم خیال‌باف چقدر پول‌دار است! طبیعتا باید یکی‌دوتا اتاق اضافه می‌کردم.

    در ادامه داستان وقتی کف آشپزخانه خراب می شود و نیاز به تعمیر پیدا می کند، جان تصمیم می گیرد برای پرهیز از هزینه تعمیر از پدرش کمک بگیرد. پدر جان یک پیرمرد سنتی است که به روش خاص خود زندگی می کند. وارد شدن پدر جان به داستان زیبایی دوچندان می بخشد و دیالوگ های کوتاه بین پدر و پسر بی نهایت خواندنی هستند.

    نهایتا پدر جان همراه با جویس (زن جان فانته) تصمیم دیگری در مورد خانه می‌گیرند و…

    [ لینک: معرفی رمان بابا گوریو – رمانی درباره مهر پدری ]

    -زندگی-1.jpg


    نگاهی به کتاب سرشار زندگی
    اولین چیزی که دوست دارم در مورد این کتاب بگم، اینه که اسم سرشار زندگی به معنای واقعی برازنده این کتاب است. از همان اول که کتاب را دستم گرفتم و پشت جلد کتاب دیدم که بوکفسکی گفته “فانته خدای من بود” در خوب بودن این کتاب شک نداشتم. چون بوکفسکی یکی از نویسندگان مورد علاقه من است.

    شخصیت های رمان بسیار ساده و صمیمی هستند و مخاطب به راحتی می تواند آن ها را درک کند و به آن ها علاقه مند شود. کتاب کمی هم جنبه طنز دارد که خواندن آن را بسیار جذاب می کند.

    کتاب عالی شروع می شود، جذاب دنبال می شود و در آخر فوق‌العاده تمام می شود. من به شخصه خیلی سرشار زندگی را دوست داشتم و بی نهایت از خواندن آن حس خوب گرفتم. خواندن این کتاب را به شدت به شما عزیزان پیشنهاد می کنم.

    -زندگی-2.jpg


    قسمت هایی از متن سرشار زندگی
    بچه مثل سدی بود که بین ما قرار گرفت. نگران بودم و فکر می کردم آیا اوضاع دوباره مثل قدیم ها می شود یا نه. هـ*ـوس روزهای قدیم را می کردم که می توانستم بروم توی اتاقش و یکی از وسایل آشنایش را بردارم، یک روسری یا لباس یا قسمتی از روبانی سفیدرنگ. لمس آن گیجم می کرد، باعث می شد از شوق محبوبه ام مثل یک غوک ناله سر بدهم. صندلی جلوی میز آرایش که رویش می نشست، آینه ای که صورت قشنگش را بازمی تاباند، بالشی که سرش را روی آن می گذاشت، یک جفت جوراب که چرت کرده بود تا بشوید، جذابیت شلوارهای ابریشمی، لباس خواب ها، صابون، و حوله های خیسش که هنوز بعد از حمام گرفتن گرم بودند و آدم را خلع سلاح می کردند: من به این چیزها نیاز داشتم؛ آن ها بخشی از زندگی من با او بودند، و رنگ ماتیک فرقی نمی کرد، چون آن سرخی از لب های گرم زن من ناشی می شد.

    توی تاریکی سیگار می‌کشیدم و با این اعتقاد که او دارد من را به آغـ*ـوش زن دیگری می‌اندازد ناله می‌کردم. نه، او دیگر من را نمی‌خواست، داشت مجبورم می‌کرد بروم سراغ یک زن دیگر، یک معشـ*ـوقه. اما چه معشـ*ـوقه‌ای؟ سال‌ها بود جنگلی را که مجردها تویش پرسه می‌زدند ترک کرده بودم. حتی اگر یک زن دیگر می‌خواستم، از کجا پیدایش می‌کردم؟ می‌دیدم که دارم توی بلوار سانتا مونیکا کمین می‌کنم، توی نوشگاه‌های تاریک و غیرعادی با آب‌وتاب برای زن‌های آزاد حرف می‌زنم، صحبت‌های هوشمندانه می‌کنم، شدیداً می‌نوشم تا زشتی آشکار چنین عشق‌هایی را پنهان کنم. نه، نمی‌توانستم در حق جویس بی‌وفایی کنم.

    آن‌قدرهایی که تصور می‌کرد نادان نبودم. از بچه‌گی توی خانواده چیزهای زیادی یاد گرفته بودم، انواع و اقسام فضل و کمالات گران‌قدری که نسل‌به‌نسل از نیاکان‌ام به ارث می‌رسید. اما به‌کار بردن بیش‌تر این اطلاعات سخت بود. به‌طور مثال سال‌ها بود می‌دانستم راه دوری کردن از جادوگرها پوشیدن شالی ریشه‌دار است. به‌علاوه می‌دانستم که ادرار گاو برای درآمدن مو روی کله‌ی طاس جادو می‌کند. می‌دانستم‌ علاج سرخک، شال‌گردن قرمز، و علاج گلودرد شال‌گردن سیاه است. وقتی بچه بودم، هر وقت تب می‌کردم، مامان‌بزرگ‌ام همیشه یک تکه لیمو می‌بست به مچ‌ام، هربار هم تب‌ام می‌آمد پایین. او من را زیر باران می‌فرستاد بروم چاقو فرو کنم توی خاک تا رعدوبرق از خانه‌مان دور شود. می‌دانستم اگر مجبور بودی توی هوای آزاد بخوابی، پاشیدن یک‌ذره فلفل سیاه روی لبه‌ی پنجره باعث می‌شد جادوگرها عطسه کنند و بگذارند بروند. این را هم می‌دانستم که شیوه‌ی پیش‌گیری‌ از عفونت موقع ملاقات یک دوست این است که جلوی در خانه‌اش تف کنی. سال‌ها بود همه‌ی این چیزها، و خیلی چیزهای دیگر را می‌دانستم، و هیچ‌وقت فراموش نکرده بودم، اما به‌نظر من به‌کار بردن بیش‌تر این اطلاعات سخت بود. پدرم گفت من به‌خاطر ریختن نمک روی تخت‌خواب پسر شده بودم! لیوان‌ام را هل دادم جلو: خرافاته؛ جهالته. گفت: بهم نگو جاهل؛ من باباتم. این‌جا رییس من‌ام.

    من و مامانت هم از عهده بچه برنمی اومدیم. حتی یه دونه. اما چهارتا بچه داریم. بدون پول این کار رو کردیم، با چند دلار، اما اصلا پول کافی نداشتیم. دلت می خواست یه چیزی از داروخونه می گرفتیم و استفاده می کردیم و تو امروز حتی به دنیا نیومده بودی و من و مامانت بدون خواهر و بردارهات توی دنیا تنها بودیم؟

    -زندگی-4.jpg
    ↑ محمدرضا شکاری، مترجم کتاب

    مشخصات کتاب
    • رمان سرشار زندگی
    • نویسنده: جان فانته
    • ترجمه: محمدرضا شکاری
    • انتشارات: نشر اسم
    • تعداد صفحات: ۱۸۸
    • قیمت چاپ اول – بهار ۱۳۹۶: ۱۵۰۰۰ تومان
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو

    -کارامازوف-770x480.jpg


    خلاصه کتاب برادران کارامازوف

    در همان ابتدای کار و با خواندن اولین جملات داستان، خواننده متوجه می‌شود که این رمان با دیگر رمان‌های داستایفسکی متفاوت است. نویسنده در ابتدای داستان موضوع مهمی را بیان می‌کند و این موضوع مهم، مرگ اسرارآمیز و دلخراش زمیندار مشهور فیودور پاولویچ کارامازوف است. فردی که این رمان درباره او و پسرانش است. فردی که از گونه‌ی آدم‌های عجیب روزگار است، از گونه‌ای که فراوان به آن‌ها برخورد می‌کنیم. اما قبل از این اتفاق مهم روای داستان یک مقدمه آورده است.

    در مقدمه‌ای که روای داستان آورده است و اتفاقا خودش آن را زاید می‌داند، او قهرمان رمان را آلکسی فیودورویچ کارامازوف معرفی می‌کند. آلکسی یا آلیوشا سومین پسر فیودور پاولویچ است که راوی اعتقاد دارد به هیچ وجه مرد بزرگی نیست اما با این حال او را قهرمان داستان می‌داند. همین موضوع ذهن خواننده را درگیر می‌کند و خواننده درنهایت باید به این سوال پاسخ دهد که چرا آلکسی فیودورویچ قهرمان این رمان است.

    فیودور پاولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد. بزرگ‌ترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. در فصل‌های اول رمان داستان این خانواده کوچک نازنین بیان می‌شود و سرگذشت این دو ازدواج و سرگذشت هر کدام از پسرها روایت می‌شود.


    با خواندن فصل‌های ابتدایی رمان متوجه می‌شویم که فیودور مردی رذل و کثیف است که کوچک‌ترین توجهی به پسرانش ندارد. کاملا مشخص است که او هیچ بویی از پدر بودن و وظایف پدری نبرده است. فیودور پسرانش را در کودکی به حال خودشان رها کرده و مدام در پی شهوترانی و ارضای امیال خودش است.

    در میان پسران ابتدا با دمیتری آشنا می‌شویم که او هم شهوتران و گناهکار است. هنگامی که چهار سال داشت پدرش – فیودور – او را رها کرد. خط فکری خاصی ندارد و عقیده دارد پدرش ثروت‌های مادرش را بالا کشیده و اکنون به او بدهکار است. در اینجا لازم است اشاره کنیم که زن اول فیودور، یعنی مادر دمیتری، از خانواده‌ای اشرافی و نسبتا ثروتمند بود.

    از سه پسر فیودور پاولویچ این دمیتری فیودورویچ تنها کسی بود که با این یقین بزرگ شد که به هر حال اموالی دارد و به سن قانونی که برسد مستقل خواهد شد. دوره‌ی نوجوانی و جوانی آشفته‌ای را از سر گذارند: دبیرستان را هیچ‌وقت تمام نکرد؛ بعدها سر از مدرسه‌ی نظام درآورد، شپس سروکله‌اش در قفقاز پیدا شد، ترفیع گرفت، دوئل کرد، به درجه‌ی سربازی تنزل کرد، دوباره ترفیع گرفت، زندگی بی‌بندوباری داشت و به‌نسبت پول فراوانی خرج می‌کرد. پیش از رسیدن به سن قانونی چیزی از فیودور پاولویچ دریافت نکرد و تا آن موقع زیر بار قرض رفته بود. پدرش، فیودور پاولویچ، را نخستین بار تازه پس از رسیدن به سن قانونی دید و شناخت. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۰)

    سپس با ایوان آشنا می‌شویم. روشنفکری شکاک که خط فکری مشخصی دارد و حتی تلاش می‌کند رابـ ـطه ویران شده میان دمیتری و فیودور را حل کند. و در نهایت با آلیوشا آشنا می‌شویم. جوانی بیست ساله که در صومعه بزرگ شده است و همان‌طور که خواندید قهرمان رمان معرفی شده است.

    آلیوشا سر از صومعه درآورد چون تنها راهی بود که او را مجذوب می‌کرد و می‌شود گفت این راه، برون‌رفت مطلوبی برای روحش بود و البته این راه را انتخاب کرده بود چون بسیار مورد توجه زوسیما، پیر پرآوازه صومعه بود.

    پس از آشنا شدن با این خانواده کوچک نازنین، به مرور متوجه اختلاف جدی میان بزرگ‌ترین پسر و پدر خانواده می‌شویم و می‌بینم که دو پسر دیگر چه تلاش‌هایی برای رفع این مشکل می‌کنند. برای حل این مشکل اعضای خانواده که سال‌هاست همدیگر را ندیده‌اند دور هم جمع می‌شوند تا این مشکلات را برطرف کنند. برخورد این افراد با همدیگر، اختلاف نظرهای آن‌ها، گفت‌وگوهایی که با همدیگر دارند و مراجعه آن‌ها به صومعه نزد زوسیمای پیر برای حل اختلاف و… شروع جدی این رمان است.


    رمان برادران کارامازوف در ۴ بخش و ۱۲ کتاب نوشته شده است و هر کتاب شامل چندین فصل است. کتاب‌های این رمان به ترتیب عبارتند از: خانواده‌ی کوچک نازنین / جمع ناجور / خواهــش نـفس‌پرستان / خراش دل / موافق و مخالف / راهب روس / آلیوشا / میتیا / تحقیقات اولیه / پسر بچه‌ها / برادر ایوان فیودورویچ / اشتباه در قضاوت.

    در اینجا شاید لازم باشد که در مورد اسمردیاکوف هم صحبت کنیم. کسی که نقشی مهم و اساسی در رمان دارد. اما برای جلوگیری از فاش شدن بیش از حد داستان به این شخصیت در این قسمت اشاره‌ای نمی‌کنیم. در ادامه و در قسمت درباره رمان از اسمردیاکوف صحبت خواهیم کرد.

    این رمان ترجمه‌های مختلفی دارد و ما ترجمه احد علیقلیان را معرفی کرده‌ایم. این ترجمه یک ترجمه خوب و روان بود که اگر کمی در مطالعه کتاب جلو بروید با سبک آن کامل آشنا خواهید شد. البته کتاب ایرادهایی دارد اما به ترجمه مربوط نیست. رمان برادران کارامازوف نگـاه دانلـود طولانی است که تقریبا ۴۰۰٫۰۰۰ کلمه دارد و نشر مرکز آن را در یک جلد منتشر کرده است. این موضوع باعث شده فونت کتاب مقداری ریزتر از حالت عادی باشد و ممکن است خواننده را هنگام مطالعه دچار مشکل کند. همچنین یادداشت‌های مترجم نیز به طور کلی در آخر کتاب آمده است که رجوع به آن از حالت عادی که پایین صفحات می‌آید سخت‌تر است.

    [ مطلب مرتبط: رمان در جستجوی زمان از دست رفته – نشر مرکز ]

    -برادران-کارامازوف.jpg


    درباره رمان برادران کارامازوف
    در طول سال‌ها کتاب‌های خوب زیادی خوانده‌ام که از جمله آن‌ها می‌توانم به دن کیشوت، بینوایان، جنایت و مکافات، ابله، خوشه‌های خشم و… اشاره کنم. کتاب‌هایی که هر کدام برای خود یک شاهکار هستند و حرف‌های بسیار زیادی برای گفتن دارند. اما وقتی رمان برادران کارامازوف را تمام کردم، به این فکر می‌کردم که این رمان بدون تردید جزء سه رمان برتری است که تا به حال خوانده‌ام. رمانی که وقتی آن را مطالعه کنید بدون تردید جایگاه ویژه‌ای در ذهن شما خواهد داشت.

    برادران کارامازوف برای من دقیقا همان کتابی بود که از داستایفسکی انتظار داشتم. نگـاه دانلـود سرشار از طغیان، سرشار از جدال بین نیروی‌های خوب و بد، جدال بین شک و ایمان با مفاهیم فوق‌العاده زیبا و عمیق از جمله بخشش، اشتراک در گـ ـناه، اشتراک در رستگاری، عذاب کشیدن و بسیاری موارد دیگر.

    در پیش‌گفتار رمان متنی از ریچارد پوتر آمده است که بخشی از آن در مورد ایده شکل‌گیری داستان برادران کارامازوف صحبت می‌کند. همچنین در این قسمت در مورد ایمان و بی‌ایمانی داستایفسکی صحبت می‌شود. احتمالا شما هم می‌دانید که منتقدان به کتاب‌های داستایفسکی بعد از دوره محکومیت او در سیبری توجه ویژه‌ای دارند و این کتاب‌ها را شاهکارهای او می‌دانند. داستایفسکی در دوره محکومیتش در زندان اومسک فقط می‌توانست یک کتاب به همراه داشته باشد و مطالعه کند، این کتاب هم کتاب مقدس بود.


    هم‌زیستی ایمان و بی‌ایمانی به راستی در همه‌ی عمر در وجود داستایفسکی باقی ماند؛ بیان هنری نهایی آن در برادران کارامازوف جلوه‌گر می‌شود، در شخصیت‌های متضاد زوسیمای پیر و مفتش بزرگ. داستایفسکی مسیح انجیل‌ها را در زندان اومسک «ملاقات کرد». آن جا مرد جوانی را هم ملاقات کرد به نام ایلینسکی که به جرم پدرکشی محکومیتی بیست ساله را می‌گذراند. او را در یادداشت‌های خانه مردگان وصف کرده است:

    در تمام مدتی که با او زندگی می‌کردم، عالی‌ترین و شادترین وضع روحی را داشت. این فرد دمدمی و سبک‌مغز بود و بی‌اندازه بی‌مسئولیت، هرچند به هیچ روی احمق نبود. هرگز هیچ بدرفتاری خاصی در او ندیدم.

    داستایفسکی باور نمی‌کرد که ایلینسکی مقصر این جنایت باشد. بعدها خبردار شد که این مرد پس از تحمل ده سال از دوره‌ی محکومیتش آزاد شده بود. داستان این «زندگی که در جوانی تباه شده بود، با چنان محکومیت هولناک» سرانجام موضوع برادران کارامازوف یا، چنان که روای این رمان می‌گوید، «جنبه‌ی بیرونی ان» شد. (پیش‌گفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴)

    اما اشتباه نکنید، این رمان صرفا در مورد تباه شدن جوانی بر اثر محکومیت نیست، حتی در مورد قتل پدر هم نیست. این رمان جنبه‌های بسیار گسترده‌تری دارد که پرداختن به همه‌ی آن‌ها از توان خارج است. در اینجا به برخی از این جنبه‌ها اشاره می‌کنیم.

    ما در این رمان آلیوشا را داریم که به واسطه نقشی که دارد قهرمان رمان محسوب می‌شود. بعد از مطالعه رمان متوجه می‌شوید که آلیوشا به‌نحوی مرکز رمان است. در همه‌جا حضور دارد و همه شخصیت‌ها در هر مکالمه و در هر جایی از او یاد می‌کنند اما می‌بینیم که خود آلیوشا نقش پررنگی ندارد. و یا همان‌طور که روای در مقدمه خود گفته است به هیچ وجه مرد بزرگی نیست، او اغلب خاموش است و فقط گوش می‌دهد. مخصوصا در مکالمه بین ایوان و آلیوشا این موضوع بسیار به چشم می‌آید. اما با این حال قهرمان داستان است چرا که سرنوشت این دنیا در دستان او قرار دارد.

    شخصیت ایوان نیز یکی از به ماندگارترین و کلیدی‌ترین شخصیت‌هاست. ایوان روشنفکری است که عمیق‌ترین فصل کتاب را – مفتش بزرگ – از زبان او می‌شنویم. او طغیانگر است. یک معترض که در برابر دنیای خداوند می‌ایستد. البته درباره بود و نبود خداوند با آلیوشا – این آدم پاک، ابله مقدس و نماینده خوبی – بحث و گفت‌وگو می‌کند اما به طور کلی خودش می‌گوید با خدا کاری ندارد بلکه به دنیای خداوند معترض است. او دنیا را غرق در فساد و خشونت می‌بیند و فقط می‌خواهد بلیطی زندگی در این دنیا که توسط خداوند به او داده شده است را پس بدهد.


    اگر آدم شریفی باشم وظیفه‌ام این است که آن را هرچه زودتر پس بدهم. و این کاری است که من دارم می‌کنم. این نیست که خدا را قبول ندارم. آلیوشا، فقط با کمال احترام بلیت را به او پس می‌دهم. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۲)

    ایوان برای توجیه اینکه چرا دنیا را قبول ندارد به کارهای وحشیانه انسان علیه کودکان اشاره می‌کند. کودکانی که هیچ گناهی ندارد و مطلقا دلیلی وجود ندارد که این معصومان سختی بکشند و یا قربانی باشند. ولی با این حال انسان آزاد است، مختار است که هر کاری انجام دهد و این کار می‌تواند علیه کودکان هم باشد. مسئله آزادی انسان به فصل مفتش بزرگ ختم می‌شود. یک فصل گسترده و عمیق که در آن داستایفسکی مسیح را زنده می‌کند. مسیح در قرن شانزدهم در زمانه‌ای که دستگاه تفتیش عقاید در اوج قدرت و فعالیتش است به زمین بازمی‌گردد:

    آرام و ناپیدا ظهور کرد اما، گفتنش عجیب است، همه‌کس او را به‌جا آورد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۶)

    پس از اینکه همه مسیح را شناختند، دستگاه تفتیش عقاید نیز او را شناسایی و در نهایت دستگیر می‌کند. او را به زندان منتقل می‌کنند و در آنجا کشیش کلیسای جامع با مسیح گفت‌وگو می‌کند. گفت‌وگویی که موضوع اصلی آن بر سر آزاد گذاشتن انسان است. این فصل از کتاب حقیقتا تکان‌دهنده است و خواننده لازم است با دقت آن را مطالعه کند.

    یکی دیگر از شخصیت‌های رمان، پسر بزرگ یعنی دمیتری است. کسی که منتقدان او را انسانی‌ترین و ناب‌ترین چهره روسی در آثار داستایفسکی می‌دانند. دمیتری فردی است که سهی عظیم در مشکلات این رمان دارد و راه رهایی را از طریق رنج دیدن می‌بیند. در کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان درباره او آمده است:


    دمیتری کارامازوف صرفا بزرگ‌ترین شخصیت واپسین رمان داستایفسکی نیست که آموزه‌های گـ ـناه و رنجش را در وجود او تجسم بخشیده و به عمیق‌ترین وجه بیان کرده است؛ او یکی از چهره‌های تراژدیک بزرگ ادبیات است. در لحظاتی از رمان، او به دنیای شعر ناب تعلق دارد. از این جنبه، او در میان شخصیت‌های آفریده داستایفسکی یگانه است. رفتار خونسردانه واقع‌بینانه او سبب می‌شود که همان تاثیری را که میشکین بر خواننده دارد او هم داشته باشد و از آن فراتر برود. (داستایفسکی جدال شک و ایمان – صفحه ۳۶۰)

    اسمردیاکوف نیز یکی از کلیدی‌ترین شخصیت‌های رمان است. کسی که منتقدان نقش او را در برابر ایوان شبیه نقش سویدریگایلف در برابر راسکلنیکف در جنایت و مکافات می‌دانند. انگیزه‌های اسمردیاکوف برای انجام کارهای خبیث بسیار زیاد است و او با توجه ویژه‌ای که به شخصیت ایوان دارد نقاط قوت او را دریافت کرده است و نقاط ضعف را از بین بـرده است. تاثیرات ایوان روی اسمردیاکوف و انجام کارهایی توسط او مفهوم اشتراک در گـ ـناه را در این رمان به تصویر می‌کشد.

    درباره جنبه‌های مختلف و فوق‌العاده رمان برادران کارامازوف می‌توان بسیار نوشت و صحبت کرد اما درنهایت با خواندن آن است که به معنای واقعی کلمه می‌توان به شاهکار بودن آن پی برد. شاید بد نباشد به این موضوع اشاره کنیم که برای درک وسیع‌تر و عمیق‌تر این رمان لازم است اطلاعات مختلفی در اختیار داشته باشید که مترجم کتاب – احد علیقلیان – تلاش کرده است در هرجا که لازم باشد خواننده را راهنمایی کند. در قسمت دیگری از پیش‌گفتار کتاب در این مورد آمده است:


    برادران کارامازوف علاوه بر بسیاری چیزهای دیگر، رمانی است درباره کلمه به همه‌ی معنای آن، از کلام مجسم خداوند تا پوچ‌ترین حرف‌های پیش‌پاافتاده. به نظر می‌رسد این رمان در فرایند نوشته شدن کتابخانه‌ی کوچکی را بلعیده باشد: رمان پر از نقل‌قول، تقلید و تلمیح است. شخصیت‌هایش فقط سخنگو نیستند، بیش‌ترشان نویسنده نیز هستند: نامه، مقاله، شعر، جزوه، رساله، خاطرات و یادداشت می‌نویسند. شخصیت‌ها نمایش اجرا می‌کنند، سخنرانی می‌کنند، لطیفه می‌گویند یا موعظه و اعتراف می‌کنند. (پیش‌گفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸)

    رمان برادران کارامازوف بدون هیچ تردیدی در میان لیست کتاب‌های پیشنهادی کافه‌بوک قرار می‌گیرد و ما خواندن آن را به همه شما عزیزان پیشنهاد می‌کنیم.

    اینفوگرافیک کتاب برادران کارامازوف
    براساس این رمان یک اینفرگرافیک توسط کافه‌بوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبه‌های مختلف رمان به خوبی منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک منعکس شده است، به درک بهتر برادران کارامازوف کمک می‌کند. البته باید به این نکته اشاره کنیم که اگر این رمان را نخوانده‌اید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه این اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چراکه در اینفوگرافیک خلاصه همه قسمت‌های مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخش‌های مهم آن را بازگو می‌کند.

    [ لینک: رمان دسته دلقک‌ها – نشر مرکز ]

    -برادران-کارامازوف.jpg


    جملاتی از متن رمان برادران کارامازوف
    آن‌چه ایمان را برای شخص واقع‌بین به ارمغان می‌آورد معجزه نیست. واقع‌بین راستین، اگر مومن نباشد، همیشه در خود قدرت و توانایی ایمان نیاوردن به معجزه را نیز خواهد یافت، و اگر معجزه همچون واقعیتی بی‌چون‌وچرا در برابر او بایستد حاضر است در حواس خود تردید کند اما واقعیت را تصدیق نکند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴)

    از دروغ بپرهیز، از همه‌ی دروغ‌ها، مخصوصا دروغ به خودت. مراقب دروغ خودت باش و هر ساعت، هر دقیقه، آن را وارسی کن. و از سرزنش بپرهیز، هم سرزنش خودت و هم سرزنش دیگران: آن‌چه در تو بد می‌نماید به صرف این حقیقت که آن را در خودت مشاهده کرده‌ای پالایش می‌یابد. و از ترس دوری کن، گرچه ترس صرفا پی‌آمد هر دروغی است. از کم‌دلی خودت در دستیابی به عشق نهراس، و در عین حال حتی از کارهای بد خودت هم نهراس. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹)

    پدران راهب، چرا روزه می‌گیرید؟ چرا در ازای آن به پاداشی آسمانی چشم طمع دارید؟ برای چنین پاداشی من هم می‌روم و روزه می‌گیرم! نه، راهب مقدس، بکوش تا در زندگی پارسا باشی، در جامعه مفید باشی بی‌آن‌که خود را با نان دیگران در صومعه‌ای حبس کنی، و بی‌طمع هیچ‌گونه پاداشی از بالا – این قدری دشوارتر است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۰۲)

    خدا وقت خیلی کمی به ما داده، فقط بیست‌وچهار ساعت در روز اختصاص داده، طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۴۸)

    از گناهان‌تان نهراسید، حتی آن‌گاه که به آن پی می‌برید، به‌شرط آن‌که توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز می‌گویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را می‌رانند، بی‌آبروی‌تان می‌کنند، دشنام‌تان می‌دهند و به شما تهمت می‌زنند کین به دل نگیرید. از کارفران، آموزگارانشر و ماده‌گرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهای‌تان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برای‌شان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمی‌خواهند به درگاه تو دعا کنند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۸۴)

    انسان تا زمانی که آزاد بماند دیگر دغدغه‌ی بی‌وقفه و آزاردهنده‌ای برایش نمی‌ماند جز یافتن کسی که هرچه زودتر در برابرش تعظیم کند. اما انسان چیزی را می‌جوید در پایش بیفتد که بی‌چون‌وچرا باشد، به قدری بی‌چون‌وچرا که همه‌ی انسان‌ها بی‌درنگ در پرستش همگانی‌اش اتفاق نظر داشته باشند. چون دغدغه‌ی این موجودات ترحم‌انگیز فقط یافتن چیزی نیست که من یا دیگری بتواند در برابرش تعظیم کند، بلکه یافتن چیزی است که هرکس دیگری نیز به آن ایمان آورد و در برابرش تعظیم کند، چون ناگزیر همه‌چیز باید باهم باشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۱)

    به تو می‌گوییم برای انسان هیچ دغدغه‌ای آزارنده‌تر از این نیست که کسی را بجوید تا هرچه زودتر بتواند آن عطیه‌ی آزادی را که این موجود مفلوک با آن به دنیا می‌آید به او بسپرد. اما تنها کسی می‌تواند آزادی انسان‌ها را بر عهده بگیرد که وجدان‌شان را راضی کند. با نان بیرقی بی‌چون و چرا به تو داده شد: به انسان نان بده و او در برابرت تعظیم خواهد کرد، چون هیچ‌چیز ناگزیرتر از نان نیست. اما اگر در عین حال کسی دیگری وجدان او را در اختیار گیرد – آه، آن‌گاه حتی نان تو را بر زمین می‌اندازد و کسی را متابعت می‌کند که وجدانش را فریفته است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۲)

    زندگی بهشت است، و ما همه در بهشتیم اما نمی‌خواهیم آن را بفهمیم، و اگر به‌راستی می‌خواستیم آن را بفهمیم فردا سرتاسر دنیا بهشت می‌شد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۱۸)

    دنیا، به‌ویژه اخیرا، اعلام آزادی کرده است، اما در این آزادی آنان چه می‌بینیم: فقط بردگی و خودکشی! (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴۴)

    وقتی پسر خدا به صلیب کشیده شد و مرد، از بالای صلیب یک‌راست رفت به جهنم و همه‌ی گناهکارانی را که آن‌جا رنج می‌کشیدند آزاد کرد. و جهنم نالید چون فکر می‌کرد دیگر گناهکارانی نخواهند آمد. و خداوندگار به جهنم گفت: «ناله نکن، ای جهنم، چون همه‌ی انواع قدرتمندان، و فرمانروایان، قضات بزرگ و ثروتمندان از همه‌جا به‌سوی تو خواهند آمد و تو همچون همیشه پر خواهی بود، تا ابدالآبد، تا زمانی که من دوباره بیایم. درست است، این همان چیزی است که گفت…» (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴۴۹)

    من به مردم ایمان دارم و همیشه خوشحال می‌شم به انصاف با آن‌ها رفتار کنم اما هیچ‌وقت رو بهشون نمی‌دم، این شرط لازمه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۵۹۳)

    بسیاری آدم‌ها فقط به این دلیل شریفند که احمقند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۴۲)

    اگر خدای لایتناهی وجود نداشته باشد، پس فضیلتی هم نیست، و اصلا نیازی به آن نیست. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۸۴)

    حقیقت به‌ندرت چیز بامزه‌ای است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹۴)

    لحظاتی هست که، در انجام وظایف‌مان، خودمان در برابر انسان درون و هم به خاطر انسان درون تقریبا احساس ترس می‌کنیم! این لحظاتی است که آدم به وحشت حیوان جنایتکاری می‌اندیشد که از پیش می‌داند همه‌چیز از دست رفته است اما همچنان تقلا می‌کند، همچنان قصد دارد با شما بجنگد. این‌ها لحظاتی است که همه‌ی غرایز صیانت نفس فورا در او سربلند می‌کند و او در تلاش برای نجات خودش به شما با چشمی نافذ نگاه می‌کند، می‌پرسد و رنج می‌کشد، شما را می‌گیرد و مطالعه می‌کند، چهره‌تان را، اندیشه‌های‌تان را، در انتظار این‌که ببیند از کدام سو ضربه خواهید زد، و بی‌درنگ هزاران طرح در ذهن اشفته‌اش می‌ریزد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۷۷۴)

    کاملا در سلامت عقل هستم، اما روحم زیر بار سنگینی است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸۰۷)

    [ لینک: رمان باباگوریو – نشر مرکز ]

    -برادران-کارامازوف.jpg


    مشخصات کتاب
    • عنوان: برادران کارامازوف
    • نویسنده: فیودور داستایفسکی
    • ترجمه: احد علیقلیان
    • انتشارات: مرکز
    • تعداد صفحات: ۸۵۴
    • قیمت چاپ پنجم: ۶۲۵۰۰ تومان
    • جلد گالینگور
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    _۰۹۳۱۵۶-770x480.jpg


    بعد از عشق عنوان جدیدترین ترجمه ارسلان فصیحی از الیف شافاک، نویسنده کتاب ملت عشق است.

    پشت جلد کتاب بعد از عشق آمده است:

    این کتاب نوشته شده تا همین که خواندی اش فراموشش کنی: انگار نوشتن روی آب…

    « بعد از عشق » رمانی جسورانه و حیرت انگیز و سحرآمیز است.

    اولین جملاتی هم که از متن کتاب می خوانید چنین است:

    همه ی کتاب ها را با این آرزو می نویسند که در ذهن بماند، ردی از خود به جا بگذارد، جز این کتاب.

    -از-عشق-1.jpg

    کتاب بعد از عشق

    بعد از عشق رمانی است که در آن نویسنده از زنان و زنانگی می گوید. از دوره ای تاریک اما گذرا: از دوره بعد از عشق می گوید. خود نویسنده دلیل اینکه چرا باید موضوعات این کتاب را فقط در یک دوره خاص به یاد آورد چنین می گوید:

    زیرا این کتاب به دروه ای گذرا، اما دلگیر و تاریک، از زنانگی و زندگی زنان می پردازد.

    کتاب به دو صورت پیش می رود. یک داستان و یک گزارش که در میان داستان می آید. داستان کتاب به زندگی خود نویسنده و همه زن های دیگر اشاره می کند که قصد ازدواج دارند و می خواهند بچه دار شوند و… اما از این بابت مطمئن نیستند و مدام با خود کشمکش دارند. و گزارش های آمده در کتاب هم به بررسی زن های مختلف در طول تاریخ پرداخته است. زن هایی که اغلب شباهت زیادی با خود الیف شافاک دارند.

    الیف شافاک در رمان بعد از عشق از دوران مجردی می گوید، از عاشق شدن می گوید و از همه مهمتر از بچه دار شدن و دروان حاملگی و افسردگی پس از زایمان می گوید.

    نویسنده در طول کتاب، درگیری های ذهنی یک زن را در این مسیر پر پیچ و خم به خوبی نشان می دهد.
    [
    کتاب مرتبط: ملت عشق ]

    نویسنده در انتهای کتاب، در کلام آخر، مردها را فراموش نکرده و در قسمتی تحت عنوان: “خب، پس مردها چی؟” آورده است:

    تاثیرهای افسردگیِ پس از زایمان روی مردها ممکن است خیلی بیشتر از آن حدی باشد که فکر می کنیم، بخصوص در جوامعی مثل جامعه ی ما که احساساتی بودن را شایسته ی مرد نمی دانند و مردها همیشه به پذیرشِ نقشِ «پدر نیرومند خانواده» مجبور می شوند.

    -از-عشق-4.jpg


    درباره رمان بعد از عشق
    الیف شافاک در این کتاب در مورد مسائل زیادی صحبت می کند. از جمله این موضوعات می توان به موارد زیر اشاره کرد:

    • عقاید فمنیستی
    • ازدواج
    • بچه دار شدن
    • افسردگی بعد از زایمان
    • نوشتن در کنار مادر بودن
    • بررسی زندگی دیگر نویسنده های زن
    • و…
    نقطه قوت این کتاب این است که کسی آن را نوشته که خود دو فرزند به دنیا آورده است و مدرک فوق لیسانس مطالعات زنان را نیز کسب کرده است. یعنی الیف شافاک به خوبی به موضوعی که به آن پرداخته آگاه است و می داند در مورد چه چیزی صحبت می کند.

    قطعا زن ها کتاب بعد از عشق را خیلی خیلی بهتر از مردها درک می کنند و می فهمند اما مردها هم با خواندن آن می توانند جنس مخالف را در یک زمان بحرانی و دشوار بهتر درک کنند. زمانی که هر زنی به حمایت روحی و عاطفی نیاز دارد.

    کاری که الیف شافاک در این کتاب انجام می دهد این است که این دوره سخت را با همه جزئیات ترسیم می کند و بعد به خواننده خود امید می دهد که می تواند از پس این مشکلات بربیاید و زندگی را دوباره به شکلی معجزه وار از سر بگیرد.

    عنوان اصلی این کتاب به ترکی، siyah sut است که به انگلیسی Black Milk ترجمه شده است. ارسلان فصیحی این کتاب را تحت عنوان بعد از عشق به خوبی ترجمه کرده است اما باید به این نکته توجه داشت که داستان این کتاب هیچ ربطی به کتاب ملت عشق ندارد. همچنین مترجم های دیگری هم این کتاب را تحت عنوان شیرسیاه و شیر تلخ روانه بازار کرده اند.

    -از-عشق-3.jpg

    قسمت هایی از متن کتاب بعد از عشق

    یکی از بزرگ ترین مغلطه هایی که بنی آدم ساخته و پرداخته این است که چون تنهایی مخصوص خداست پس همه باید ازدواج کنند. چون زوج زوج سوار کشتی نوح شده ایم، دلیل نمی شود مجبور باشیم همه راه را زوج زوج طی کنیم.

    چرا با آن که ازدواج، یک زن و یک مرد لازم دارد، اما از تعبیر “ترشیده شدن” فقط برای زن ها استفاده می شود؟

    قاعده ای هست که تا به امروز تغییر نکرده است: مردهای نویسنده را ابتدا “نویسنده” می بینند، بعد “مرد”. اما زن های نویسنده را ابتدا “زن” می بینند، بعد “نویسنده”.
    نوشتن ایجاب می کند که از دیگران قصه بدزدی، از زندگی کلمه کش بروی. نویسندگی بر “گرفتن” بنا شده. گرفتن و دزدیدن. طایفه ی نویسنده ها، مثلا کلاغ هایی که در آسمانِ بی انتها بال می گشایند و دنبال چیزهای براق می گردند، مدام در پیِ “مصالح” است. همین که پیدا کند، می قاپد. همین که پیدا کند، برمی دارد. همین که پیدا کند، می دزدد.

    «خانم جان درویش» می گوید: «اطرافت رو یه نگاهی بنداز. چی می بینی؟»
    آدم هایی که با عجله این طرف و آن طرف می روند، اتوبوس هایی تا دهن پر از مسافر، ساختمان های بی قواره، کوچه های تنگ، بساطی های دستفروشی پر از جنس تقلبی، گوچی ها و ورساچه های ارزان قیمت، بچه های خیابانی که کهنه ی کثیف به دست می کوشند شیشه های ماشین ها را تمیز کنند و پنج شش قروش به جیب بزنند، مامورهای خسته ی شهرداری که برای جمع کردنِ بساطی ها آمده اند، تابلوهای تبلیغاتی که محصولاتِ درخشانِ زندگی های درخشان را معرفی می کنند، شهری نه مدرن و نه سنتی که از تضادهایش سنتزهایی فراهم می آورد، راه بندان، لوله های ترکیده… استانبولی هایی که خودشان را آزار می دهند و استانبول که، علی رغم وجود آن ها، سرپا مانده و این همه هرج و مرج، هرج و مرج، هرج و مرج… دور و برم را که نگاه می کنم، این ها را می بینم. یعنی انتظار دارد چه بگویم؟

    این جهانِ بزرگ را باید مثل کتابی باز ببینی. مثل کتابی که در انتظار خواننده اش است. هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده. اصل این لحظه است. باید صفحه به صفحه پیش بروی.

    اسکار وایلد گفته: «مردها خسته که می شوند، ازدواج می کنند. زن ها اما فقط از سرِ کنجکاوی ازدواج می کنند. آخرسر هر دو طرف پشیمان می شوند.»

    اگر بپرسند تشبیهی که نویسنده های سرتاسر دنیا خیلی به کار می برند کدام است، حتما جواب این می شود: «تشبیه بچه زاییدن به کتاب نوشتن!»
    افسردگی پس از زایمان ساختاری دارد که آدم را یاد مرگ بر اثر بخ زدگی می ندازد. نه می توانی درست بفهمی چیست که آزارت می دهد، و نه باورت می شود که می توانی این مرحله را پشت سر بگذاری. حتی در لحظاتی که هیچ حسی نداری، این فکر که داری آزار می بینی و این احتمال که تو هم اگر اراده کنی می توانی آزار برسانی دست از سرت برنمی دارد. از واقعیت ها یا واقعی بودن نمی ترسی، از احتمالات تنت به لزره می افتد.

    -از-عشق-2.jpg


    مشخصات کتاب
    • رمان بعد از عشق
    • نویسنده: الیف شافاک
    • ترجمه: ارسلان فصیحی
    • انتشارات: کتاب سرای نیک
    • تعداد صفحات: ۳۴۰
    • قیمت چاپ اول: ۲۹۵۰۰ تومان
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    -فلسفه-ای-برای-زندگی-770x480.jpg

    کتاب فلسفه‌ای برای زندگی با عنوان فرعی رواقی زیستن در دنیای امروز، سیزدهمین کتاب از مجموعه تجربه و هنر زندگی از انتشارات گمان است. مجموعه تجربه و هنر زندگی به مسائلی فلسفی می‌پردازد که راه زندگی هرکس را مشخص می‌کند و این کتاب، شاید یکی از بهترین کتاب‌هایی باشد که می‌توانید در این زمینه مطالعه کنید.

    شاید متن پشت جلد کتاب برای اینکه شما ترغیب شوید این کتاب را بخوانید کافی باشد:


    خیلی از ما اصلا نمی‌دانیم هدف اصلی زندگی‌مان چیست. شاید بدانیم در هر دقیقه از زندگی یا هر دهه از عمرمان چه می‌خواهیم، اما هرگز درنگی نکرده‌ایم تا به هدف اصلی زندگی‌مان بیندیشیم. بدون «فلسفه‌ای برای زندگی» ممکن است بد زندگی کنیم. یعنی با وجود تمام سرگرمی‌های لـ*ـذت‌بخشی که داریم ممکن است در آخر کار، زندگی را با تلخکامی به پایان ببریم و وقتی در بستر مرگ افتاده‌ایم ببینیم تنها فرصتمان برای زندگی را از دست داده‌ایم.

    ویلیام اروین – نویسنده کتاب – با بررسی فلسفه رواقیون باستان و با استفاده از تجربه‌های شخصی خودش در مسیر رواقی زیستن، به خواننده نشان می‌دهد که چطور بینش‌ها و توصیه‌های عملی رواقیون می‌تواند به ما – آدم‌های دنیای امروز – کمک کند که بهتر زندگی کنیم. در ادامه با کافه‌بوک همراه باشید و معرفی کتاب فلسفه‌ای برای زندگی را تا انتها بخوانید.

    [ مطلب مرتبط: کتاب بالکان اکسپرس – کتابی دیگر از مجموعه تجربه و هنر زندگی از نشر گمان ]

    کتاب فلسفه‌ای برای زندگی
    همان‌طور که از عنوان اصلی و عنوان فرعی مشخص است، این کتاب تلاش می‌کند یک فلسفه برای زندگی بر اساس فلسفه رواقیون تقدیم خواننده کند. فلسفه‌ای که بنیانگذار آن زِنون کیتیومی بود و نویسنده اعتقاد دارد در دنیای امروز هم این فلسفه بسیار موثر خواهد بود.

    اما نکته جالب توجه این است که در ابتدای کتاب نویسنده به این اشاره می‌کند که شما بهتر است در زندگی از یک فلسفه خاص پیروی کنید. چندان مهم نیست که فلسفه زندگی شما فلسفه رواقی باشد، چیزی که مهم است، این است که شما یک فلسفه داشته باشید. چون بدون داشتن یک فلسفه خاص ممکن است بد زندگی کنیم.

    کتاب فلسفه‌ای برای زندگی در چهار بخش اصلی نوشته شده است. در بخش اول که عنوان آن «ظهور رواقی‌گری» نام دارد، ویلیام اروین به این موضوعات می‌پردازد که فلسفه روی زندگی تمرکز دارد و یک مسیر برای زندگی هر فردی مشخص می‌کند و در ادامه رواقیون نخستین و مکتب آن‌ها را به خواننده معرفی می‌کند. این بخش در حکم مقدمه و شناخت فیلسوفان بزرگ رواقی است و در بخش‌های بعدی موضوع اصلی کتاب آغاز می‌شود.

    بخش دوم کتاب «راهکارهای روانشناختی رواقی» نام دارد که از پنج فصل تشکیل شده است: فکر کردن به اتفاقات ناگوار / دوگانه اختیار / تقدیرگرایی / پرهیز از لـ*ـذت / مراقبه و تامل.

    بخش سوم «توصیه‌های رواقی» نام دارد که به اعتقاد من یکی از بهترین بخش‌های کتاب است. فصل‌های این بخش عبارت است از: وظیفه / روابط اجتماعی / توهین / اندوه و ماتم / خشم / ارزش‌های شخصی ۱ / ارزش‌های شخصی ۲ / تبعید / دوران پیری / مردن / در باب رواقی شدن.

    در بخش دوم و سوم به توضیح بایدها و نبایدها زندگی رواقی خواهیم پرداخت. برای این کار، نخست به شرح تکنیک‌های روانشناختی رواقیون برای دست‌یابی به آرامش و حفظ آن می‌پردازم. سپس توضیح می‌دهم که رواقیون بهترین راه برای مواجهه با فشارهای زندگی روزمره را چه می‌دانند: مثلا اینکه وقتی کسی توهینی به ما می‌کند چه واکنشی باید نشان دهیم؟ هرچند خیلی چیزها در طول این دو هزار سال تغییر کرده اما روان انسان تغییر چندان زیادی نکرده است. به همین دلیل است که ما انسان‌های قرن بیست‌ویکمی هم می‌توانیم از توصیه‌های فیلسوفانی چون سنکا به رومیان قرن اول بهره‌مند شویم. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۳۰)

    و در نهایت بخش چهارم کتاب که «رواقی‌زیستن در زندگی مدرن» نام دارد، شامل تجربه‌ها و توصیه‌های نویسنده هم می‌باشد که راهنمای مناسبی برای رواقی‌زیستن تقدیم خواننده می‌کند.

    [ مطلب مرتبط: کتاب دروغ/اراده آزاد – کتابی دیگر از مجموعه تجربه و هنر زندگی از نشر گمان ]

    -ای-برای-زندگی.jpg


    درباره کتاب فلسفه‌ای برای زندگی
    با خواندن اسم کتاب ممکن است دچار تردید شوید و با خود فکر کنید که: آیا این کتاب ارزش خواندن دارد؟ و یا شاید فکر کنید که با یک کتاب فلسفی سخت روبه‌رو هستید. اما اجازه بدهید در همین ابتدا اشاره کنیم که این کتاب به‌حدی خوب است که ما تصمیم گرفتیم آن را در لیست کتاب‌های پیشنهادی کافه‌بوک برای مطالعه قرار دهیم. به اعتقاد ما این کتاب که با زبان بسیار ساده نوشته شده است و ترجمه روان و خوبی هم دارد ارزش آن را دارد که بارها و بارها خوانده شود.

    از همان ابتدای کتاب، با خواندن اولین جملات مقدمه، به‌سرعت متوجه می‌شوید که با یک کتاب خوب روبه‌رو هستید. کتابی که به هیچ‌وجه خسته کننده خواهد بود. جملات ابتدایی کتاب این‌چنین است:


    از زندگی چه می‌خواهید؟ ممکن است بگویید همسری مهربان، کاری خوب و خانه‌ای زیبا، اما اینها صرفا چیزهایی است که شما «در» زندگی می‌خواهید. وقتی می‌پرسم از زندگی چه می‌خواهید، منظورم کلی‌ترین معنای ممکن این پرسش است. سوالم مربوط به هدف‌هایی نیست که هر روز در آغاز فعالیت‌های روزانه در سر دارید. پرسشم مربوط به هدف اصلی شما در زندگی است. به عبارت دیگر، سوالم این است: در میان چیزهایی که در جستجویشان هستید، کدام یک برای شما از همه ارزشمندتر است؟

    معمولا وقتی از فلسفه و کتاب‌های فلسفی صحبت می‌کنیم موضوعات پیچیده و بسیار زیادی به ذهن می‌آید اما این کتاب به معنای واقعی کلمه یک فلسفه زندگی پیش روی خواننده قرار می‌دهد. فلسفه‌ای که هدف اصلی آن کمک به انسان‌های معمولی است. فلسفه‌ای که در دوباره لـ*ـذت بردن از زندگی را به شما یاد می‌دهد و راهکارهای آن نیز بسیار ساده است. نویسنده هم به شکل هوشمندانه‌ای هر سوالی که ممکن است در ذهن خواننده ایجاد شده باشد را جواب می‌دهد.

    در اینجا شاید برای خواننده این سوال پیش بیاید که اگر این کتاب را بخوانم و یا از فلسفه رواقی پیروی کنم، چه چیزی به دست خواهم آورد. اجازه بدهید پاسخ این سوال را سنکا بدهد:


    سنکا معتقد است: آنکه بر اساس اصول رواقی زندگی می‌کند چه بخواهد و چه نخواهد از لـ*ـذت و شادی همیشگی برخاسته از اعماق وجودش بهره‌مند می‌شود، چرا که او شادمانی را در منابع درونی خودش می‌یابد و در جستجوی هیچ لذتی بالاتر از لـ*ـذت‌های درونی‌اش نیست. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۷۳)

    این کتاب می‌تواند زندگی هر خواننده‌ای را به شکل جدی تحت تاثیر قرار دهد و یک انسجام فکری خاص به همراه داشته باشد. تقریبا ذهن همه ما از کودکی با چیزهایی که در زندگی می‌خواهیم پر شده است. در همان دوران مدرسه بارها و بارها به ما یاد داده‌اند که درس بخوانیم تا شغل مناسبی پیدا کنیم، تا در ادامه خانه، ماشین، همسر و… به دست آوریم. کمتر کسی پیدا می‌شود که با توجه به آموزه‌های قبلی بداند از زندگی چه می‌خواهد. و این کتاب می‌تواند به هر کسی کمک کند تا بفهمند از زندگی چه می‌خواهد.

    من شخصاً فلسفه رواقی را به این جهت دوست دارم که انسان را از درون قوی می‌کند. این فلسفه به شما یاد می‌دهد روی چیزهایی که در اختیار شماست تمرکز کنید و توجهی به سایر موارد نداشته باشید. و چون ما روی بسیاری از چیزها که در بیرون ما هستند کنترل نداریم باید برای هر سرنوشتی آماده باشیم. همین موضوع – آماده شدن برای هر سرنوشتی – یکی از مهم‌ترین دستاوردهای فلسفه رواقی است.

    نکته جالب توجه این است که شما شاید با همه قسمت‌های مختلف کتاب موافق نباشید، بنابراین می‌توانید از میان توصیه‌های مفید و زیادی که در این کتاب آمده است بهترین‌ها را انتخاب کنید و از آن پیروی کنید.

    در نهایت اینکه خود نویسنده از این فلسفه پیروی می‌کند و شاید همین هم دلیل خوبی برای تاثیرگذار بودن این کتاب باشد. در فصل‌های آخر نویسنده از تجربیات رواقی‌زیستن خود برای مخاطب می‌گوید و به نحوی راهنمای خواننده است. البته ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که نویسنده به شکل چشم‌بسته این فلسفه را قبول نکرده است. او تحقیقات زیادی انجام داده که با خواندن کتاب به همه آن‌ها پی خواهید برد. آموزه‌های این کتاب ساده، خوش‌خوان و تاثیرگذار را از دست ندهید.

    [ لینک: کتاب در باب حکمت زندگی – کتاب فلسفی ]

    -از-متن-کتاب-فلسفه-ای-برای-زندگی.jpg

    جملاتی از متن کتاب فلسفه‌ای برای زندگی

    به عقیده رواقیون، انسان باید از هر چیز خوبی که زندگی پیش پایش می‌گذارد مانند دوستی و ثروت بهره ببرد ولی به این شرط که دلبسته آنها نشود. در واقع، رواقیون معتقد بودند ما انسان‌ها باید هر چند وقت یک‌بار از لـ*ـذت‌های زندگی دست بکشیم، لخـ*ـتی درنگ کنیم و زمانی را صرف تامل درباره فقدان همه این چیزهای لـ*ـذت‌بخش کنیم. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۴۸)

    به عقیده موسونیوس باید فلسفه آموخت چون در غیر این صورت نمی‌توان به داشتن یک زندگی خوب امیدوار بود. او همچنین معتقد بود فلسفه باید عمیقا بر تک‌تک ما اثر بگذارد. در واقع به نظر او، وقتی فیلسوفی صحبت می‌کند، کلماتش باید لرزه بر اندام مخاطبان بیندازد و احساس شرمندگی و خجالت در جانشان بیفکند و وقتی سخنانش به پایان رسید، باید مخاطبانش به جای تشویق او به تفکر و سکوت فرو بروند. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۷۵)

    ما معمولا کسی را خوشبین می‌دانیم که نیمه پر لیوان را می‌بیند. این میزان از خوشبینی، تازه اول کار فرد رواقی است. او بعد از نشان دادن خوشحالی‌اش از اینکه به جای یک لیوان نیمه‌خالی لیوانی نیمه‌پر دارد، از این هم که اصلا لیوانی دارد ابراز خرسندی می‌کند: ممکن بود لیوانش شکسته یا حتی دزدیده شده باشد. اگر آن فرد رواقی دوآتشه‌ای باشد یک گام از این هم پیش‌تر می‌رود از اعجاب ظروف شیشه‌ای حرف می‌زند: ظروفی که ارزان و نسبتا مقاومند، طعم و بویی به محتوایشان نمی‌دهند و عجب معجزه‌ای! حتی می‌توانی تویشان را ببینی. شاید اینها کمی مسخره به نظر بیاید اما برای کسانی که توانایی لـ*ـذت بردن را از دست نداده‌اند، جهان جای شگفت‌انگیزی است. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۱۰۴)

    می‌توانیم تمام عمر آرزو کنیم که ای کاش شرایطمان جور دیگری می‌بود، اما اگر اجازه چنین کاری را به خودمان بدهیم، همه عمرمان به نارضایتی خواهد گذشت. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۱۴۴)

    معمولا وقتی به ما توهین می‌شود، عصبانی می‌شویم. رواقیون معتقد بودند چون عصبانیت احساس منفی است که می‌تواند آرامشمان را به هم بزند، باید راهکارهایی پیدا کنیم تا نگذاریم توهین و تحقیر باعث عصبانیتمان بشود؛ راهکارهایی که زهر توهین را بگیرد و تسکینمان دهد. یکی از راهکارهای تسکین‌دهنده رواقیون این است که دمی درنگ کنیم و ببینیم حرفی که شخص توهین‌کننده می‌زند راست است یا نه. اگر حرف درستی زده باشد که جای ناراحت شدن ندارد. مثلا فرض کنید کچل باشید و کسی به خاطر کچل بودن شما را مسخره کند. سنکا می‌پرسد: چرا شنیدن چیزی که عیان است، توهین به حساب بیاید؟ (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۱۹۲)

    دلیل اصلی جستجوی ثروت، میل ما به شهرت است. به تعبیر دقیق‌تر، ما به دنبال ثروت می‌رویم چون فکر می‌کنیم چیزهایی که می‌توانیم با ثروتمان بخریم، تحسین دیگران و به تبع آن میزان قابل‌توجهی از شهرت را برای ما به ارمغان می‌آورد. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۲۲۸)

    به گفته موسونیوس آنچه پیری را رنج‌آور می‌کند، ضعف و بیماری قرین با آن نیست، بلکه فکر مرگ است. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۲۵۸)

    همیشه باید به جای تلاش برای تسلط بر سرنوشت، به دنبال مهار خویشتن باشیم، به جای تلاش برای تغییر نظم موجود، امیال و خواسته‌هایمان را تغییر دهیم. و به طور کلی باور داشته باشیم که هیچ چیز جز اندیشه‌های خودمان به طور کامل در اختیار ما نیست. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۲۷۷)

    آدم همانقدر بیچاره است که خودش فکر می‌کند. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۲۸۹)

    رواقیون به خوبی فهمیده بودند که خشم، با لـ*ـذت جور درنمی‌آید و اگر کاری برای از بین بردنش نکنیم، زندگی‌مان را تباه می‌کند. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۳۳۷)

    یکی از بزرگترین خطاهایی که خیلی از انسان‌ها مرتکب می‌شوند این است که اصلا هیچ فلسفه‌ای برای زندگی‌شان ندارند. این آدم‌ها عنان زندگی‌شان را به ساختار تکاملی‌شان می‌سپارند و تحت کنترل و هدایت آن با جد و جهد تمام به دنبال چیزهایی می‌روند که حس خوبی به آنها می‌دهد و از چیزهایی که حس بدی در آنها ایجاد می‌کند، دوری می‌کنند. (کتاب فلسفه‌ای برای زندگی – صفحه ۳۶۵)

    مشخصات کتاب
    • عنوان اصلی: فلسفه‌ای برای زندگی
    • عنوان فرعی: رواقی‌زیستن در دنیای امروز
    • نویسنده: ویلیام اروین
    • ترجمه: محمود مقدسی
    • انتشارات: گمان
    • تعداد صفحات: ۳۸۰
    • قیمت چاپ هفتم – تابستان ۱۳۹۷: ۴۰۰۰۰ تومان
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    -قبل-از-خوشبختی-3-770x480.jpg

    کمی قبل از خوشبختی کتابی است که در سال ۲۰۱۳ توانست برنده‌ی جایزه‌ی خانه‌ی مطبوعات فرانسه شود. این کتاب، دومین، مهم ترین و موفق ترین رمان نویسنده معاصر یعنی انیس لودیگ است.

    سطر به سطر کتاب کمی قبل از خوشبختی سرشار از احساسی ناب، طنزی لطیف و از همه مهم تر درس هایی برای زندگی است که نگاه خواننده به زندگی را برای همیشه تغییر می دهد. روزنامه‌ی معتبر فیگارو در مورد رمان کمی قبل از خوشبختی چنین می گوید:

    کمی قبل از خوشبختی به کتاب های تصنعی که به زور سعی دارند افکار منفی خوانندگان‌شان را تغییر دهند، شباهتی ندارد. مطالعه‌ی این رمان درست مثل زندگی کردن یک داستان واقعی است.

    در قسمتی از پشت جلد رمان کمی قبل از خوشبختی هم جمله از متن کتاب آمده است:

    هیچ‌وقت تسلیم نشو. شاید آن زمان که تسلیم می شوی، دو ثانیه پیش از معجزه باشد…

    [ لینک: کتاب با اطمینان می‌دانم که – نوشته اپرا وینفری ]

    -قبل-از-خوشبختی-5.jpg


    خلاصه کتاب کمی قبل از خوشبختی

    پیرمرد وارد فروشگاه مى شود. دخترک صندوقدار را گریان مى بیند، با او سر صحبت را باز مى کند. دختر نمى داند این صمیمیت مرد از روى دیوصفتى اوست یا واقعا در این زمانه هم هستند فرشتگانى که در صورت انسانى به ما لبخند میزنند؟!

    داستان با اتفاقات عجیب و غریبى پیش میرود.

    یک روز پیرمردى که به تازگى همسرش او را ترک کرده وارد فروشگاهى می شود و از دخترک تحویلدار می خواهد تا با او ناهار بخورد. آمیزه‌اى از خشم و شرم و عصبیت به خواننده تزریق می شود. چیزى نمی گذرد که پیرمرد از دختر جوان که مادر بیست ساله‌ى یک پسر کوچولوى موطلایى است، مى خواهد تا تعطیلاتش را با پیرمرد و پسرش در انگلستان بگذراند.

    خواننده از جسارت و شهامت دخترک در پذیرفتن چنین پیشنهادى شوکه مى شود، اما از سویى در دل دعا مى کند دخترک پیشنهاد را بپذیرد تا براى قضاوتش در مورد شخصیت پیرمرد، مهر تاییدى یا دلیل ردى بیابد. این سفر سرآغازِ ماجراهاى کتاب است. ماجراهایى که پیوند مى دهد، پیوندها را مى گسلد و بیم و امید را مى چشاند. درست مثل زندگى!

    داستان با یادآورى گاه به گاه این ضرب المثل پیش میرود. ضرب المثلى که امید و ایمان به آینده‌ى مطلوب را گوشه‌ى ذهن مخاطب سنجاق مى کند و در میان حوادث سخت و رنج آورى که براى کاراکترها پیش مى آید، خواننده را بر آن میدارد تا به آینده خوش بین باشد.

    [ لینک: کتاب درباره معنی زندگی اثر ویل دورانت ]

    -قبل-از-خوشبختی-4.jpg


    نگاهی به کتاب کمی قبل از خوشخبتی
    حتى عنوان کتاب – کمى قبل از خوشبختى – این مفهوم را به ذهن متبادر مى کند که، در اوج غم ها و ناراحتى ها، در آن زمان که نا امیدى و از همه‌ى دنیا بریده اى، بیم به دلت راه نده، فقط کمى مانده تا به خوشبختى برسى.

    در خلال روایت داستان، جملات ارامش بخش و امیدوار کننده اى که نویسنده از زبان کاراکترها بیان مى کند، کتاب را به یک اثر روانشناسىِ دوست داشتنى تبدیل کرده است. جملاتى که صفحه به صفحه شما را بر آن میدارد تا برگردید و از نو پاراگراف را مرور کنید.


    علاوه بر آن قدرت نویسنده در بکارگیرى تشبیهاتِ بى نقص، شما را شگفت زده خواهد کرد. یکى از نمونه هاى آن، براى توصیف هم آوایى دو قلب عاشق، در زیر آمده است :

    گاهى دنبال فرکانس خاصى در رادیو مى گردیم و گمان مى کنیم کانال را درست گرفته ایم و برنامه را مى شناسیم اما کانال رادیویى مدام خش خش مى کند و خوب نمى گیرد. بین پل و مانون از همان ابتدا امواج قوى و صدا صاف بود.

    در کل کتاب کمى قبل از خوشبختى نگـاه دانلـودِ قوى (اگر ویراستارى را نادیده بگیریم!)، راحت خوان و پرکشش است. مطمئنن از خواندن آن لـ*ـذت خواهید برد.

    [ لینک: کتاب کافه ای به نام چرا ]

    -قبل-از-خوشبختی-1.jpg


    قسمت هایی از متن کمی قبل از خوشبختی
    گاهى دوست دارم به سیاره ى دیگرى بروم. جایى خالى از همه‌ى فجایع بشرى که براى انسان ها مصیبت به بار مى آورند و چهار پنجم بشریت را رنج مى دهند. گاهى در زندگى با کسانى برخورد مى کنیم که انگار دنیاى شان با دنیاى ما یکى است. انسان هایى فرابشر و متفاوت از بقیه که در طول موج یکسان و خیالاتى مشابه خیالات ما زندگى مى کنند.

    افرادى که پولدارند مى گویند پول مهم نیست. در حالیکه پول کمک حال آدم است. اگر پول داشته باشیم مى توانیم یک خط تلفن داشته باشیم تا هروقت پکر بودیم به دوستان مان تلفن کنیم. اگر پول داشته باشیم مى توانیم هرازگاهى غذاهاى خوب بخوریم و مجبور نیستیم بین قفسه ها خم شویم تا از بین مارک هاى بنجلى که پایین قفسه ها در کف زمین ریخته اند، خرید کنیم؛ درست از همان جایى که شب ها جولانگاه سوسک هاست. پول داشتن کمک مى کند که اگر دل مان خواست کمى روى مد باشیم، وگرنه مجبورهیم لباس هاى مد روز را با دو سال تاخیر بپوشیم؛ چون خانم هاى مهربانى که در پول غلت مى زنند، لطف مى کنند و لباس هایى که دل شان را زده به مغازه ى دست دوم فروشى محل مى دهند.

    وقتى که داستان هاى زیباى جن و پرى را عمیقا باور داشته باشیم، خیلى سخت مى توانیم از این افکار بیرون بیاییم. یک روز مى رسد که بیدار مى شویم و مى بینیم زندگى آن قدر ها هم که این داستان ها مى خواهند به ما بقبولانند، رویایى نیست.

    اگر یک شوک بتواند به پذیرفتن حقایق سخت زندگى کمکى کند، بهتر نیست گاهى تجربه اش کنیم؟

    بدشانسى مثل حماقت بشرى است؛ هر دو بى پایان هستند.

    مردها نیازى غیرقابل انکار دارند و آن هم توجه به زنان است. انگار که از ابتداى خلقت، هوش ابتدایى شان در هر قرار به آن ها دستور مى داده بررسى کنند که آیا بقاى نسل شان با فلان شخص حتمى است یا نه.

    بخاطر عشق، آدم خیلى چیزها را تحمل مى کند.
    وقتى اتفاق بدى در زندگى مان پیش مى آید، ما احساس مى کنیم نگاه دیگران به ما این اجازه را نمى دهد که شاد باشیم. در حالى که در درون این حس را داریم که فقط این طورى مى توانیم زنده بمانیم. یک ضرب المثل ژاپنى هست که مى گوید”خوشبختى سراغ کسانى مى رود که بلدند بخندند.”

    این زندگى نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لـ*ـذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید.

    خوبى سکوت این است که مى گذارد نگاه که آینه‌ى روح است حرف بزند. وقتى سکوت این است که مى گذارد نگاه که آینه‌ى روح است، حرف بزند. وقتى سکوت مى کنیم اعماق وجود را بهتر مى شنویم.

    زندگى همین طور است؛ مسیرى است همیشگى با حوادثى که فراز و نشیب هاى آن را ایجاد مى کنند. تنها زمانى که از مسیر آرام زندگى خارج مى شویم، مسیرهاى جدیدى را کشف مى کنیم؛ مسیرهایى که طى کردن شان دشوارتر اما در عین حال جالب تر و غنى تر از مسیر همیشگى است که از سر راحتى آن را برگزیده بودیم.

    اگر زندگى را به چشم یک زنگ تفریح نگاه کنیم و به خوشى هاى ساده بسنده کنیم، کمتر رنج مى بریم.

    اگر یک پاى تان را از دست بدهید، دیده مى شود و دوست تان به دادتان مى رسند. البته نه همه. اما اگر تکه اى از قلب تان کنده شود، از بیرون دیده نمى شود و البته همان قدر هم درد دارد.

    زندگى شبیه دریاست. وقتى امواج با ساحل برخورد مى کنند، دریا پر سروصداست و بعد وقتى که امواج برمى گردند، دوباره سکوت مى شود. این دو حرکت بى وقفه با هم تلاقى مى کنند. بى وقفه هم را قطع مى کنند.

    روال زندگى بدین گونه است. زندگى پر از اتفاقات گذرا و موقت است و همین اتفاقات هستند که زندگى را زندگى مى کنند. گذشته مثل قدم زدن روى ماسه، ردى به جا مى گذارد اما در هرحال باید به سوى آینده حرکت کنیم.

    زمان کمکى به فراموش کردن نمى کند، اما کمک مى کند عادت کنیم. درست مثل چشمانى که به تاریکى عادت مى کنند.

    -قبل-از-خوشبختی-2.jpg


    مشخصات کتاب
    • کمی قبل از خوشبختی
    • نویسنده: انیس لودیگ
    • ترجمه:منصوره رحیم‌زاده
    • انتشارات: مروارید
    • تعداد صفحات: ۲۹۶
    • قیمت چاپ پنجم: ۲۰۰۰۰ تومان
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    -چه-باید-کرد-770x480.jpg

    کتاب عدالت چه باید کرد؟ اثر مایکل سندل، فیلسوف سیـاس*ـی معاصر امریکایی و استاد دانشگاه هاروارد است. شهرت مایکل سندل به سبب برگزاری دوره آموزشی عدالت در دانشگاه هاروارد است که طی سی سال گذشته بیش از ۱۵ هزار نفر دانشجو داشته است.

    مایکل سندل درباره کتاب در مقدمه توضیح می‌دهد که:


    کتاب حاضر به صورت یک دوره درسی آغاز شد. حدود ۳۰ سال از امتیاز تدریس فلسفه سیـاس*ـی به دانشجویان دوره لیسانس برخوردار بوده‌ام و در بسیاری از این سال‌ها درسی به نام «عدالت» را تدریس کرده‌ام. این درس دانشجویان را در برابر برخی از بزرگ‌ترین نوشته‌های فلسفی درباره عدالت قرار می‌دهد و بحث‌های حقوقی و سیـاس*ـی معاصری را که به پرسش‌هایی فلسفی می‌انجامد نیز مطرح می‌کند.

    همان‌طور که در متن بالا خواندید، کتاب عدالت چه باید کرد؟ در ابتدا به شکل یک دوره درسی بوده است. اگر مایل باشید مفاهیم این کتاب را با تدریس مایکل سندل نیز مشاهده کنید، می‌توانید فیلم کلاس‌های او را در دانشگاه هاروارد از طریق این لینک در یوتیوب ببینید.

    [ مطلب مرتبط: کتاب انسان خداگونه – نشر نو ]

    کتاب عدالت چه باید کرد؟
    عدالت چیست؟ چگونه می‌توان عدالت را تعریف کرد؟ برای رسیدن به عدالت چه باید کرد؟ آیا عدالت به طور کلی وجود دارد؟ این سوال و ده‌ها سوال دیگر، مواردی هستند که مایکل سندل در این کتاب در پاسخگویی به آن‌هاست.

    مایکل سندل در این کتاب عدالت را از دیدگاه‌های مختلف مورد بررسی قرار می‌دهد. در واقع سه رویکرد را در رابـ ـطه با عدالت مورد بحث قرار می‌دهد و در کتاب نقاط قوت و ضعف این سه رویکرد را بررسی و مورد بحث قرار می‌دهد. این سه رویکرد عبارتند از:

    • بیشینه‌سازی رفاه
    • محترم شمردن آزادی
    • پرورش فضیلت برای اندیشیدن درباره عدالت
    در بررسی این سه رویکرد، مایکل سندل خواننده را در برابر بزرگ‌ترین نوشته‌های فلسفی درباره عدالت قرار می‌دهد و به بحث متقابل با فیلسوفان می‌پردازد. او همچنین با ارائه مثال‌هایی از زندگی واقعی، بحث‌های حقوقی و سیـاس*ـی معاصری را مطرح می‌کند که به پرسش‌هایی فلسفی می‌انجامد. پرسش‌هایی مانند: آیا مالیات گرفتن عادلانه است؟ خدمت سربازی باید اجباری باشد یا داوطلبانه و آیا خریدن آن عادلانه است؟ اجاره کردن رحم یا فروش کلیه کار درستی است؟ سقط جنین اخلاقی است یا خیر؟ پذیرش در دانشگاه باید بر اساس شایستگی‌های افراد باشد یا بر اساس توانایی مالی‌شان؟ آیا ملت‌ها باید برای کارهای اشتباه گذشتگان‌شان عذرخواهی کنند؟ ایا درست است باورهای اخلاقی و دینی خود را در گفتمان عمومی درباره عدالت دخالت دهیم؟

    برای پاسخ دادن به این پرسش‌ها، نویسنده نظرات و دیدگاه‌های فیلسوفان مختلف را، از ارسطو تا کانت و رالز را مورد بررسی قرار می‌دهد و با نشان دادن نقاط قوت و ضعف آن‌ها به پاسخگویی می‌پردازد.

    فهرست مطالب کتاب عدالت چه باید کرد؟ عبارت است از:

    • چه کاری درست است
    • اصل بیشترین سعادت / فایده‌گرایی
    • آیا مالک خویشتنیم؟ / اختیارگرایی
    • خرید خدمت: بازار و اخلاق
    • آنچه اهمیت دارد، انگیزه است / ایمانوئل کانت
    • دفاع از برابری / جان رالز
    • در دفاع از تبعیض مثبت
    • چه کسی مستحق چه چیزی است؟ / ارسطو
    • چه چیزی به یکدیگر مدیونیم؟ معمای وفاداری
    • عدالت و خیر همگانی
    [ مطلب مرتبط: کتاب انسان خردمند – نشر نو ]

    -عدالت.jpg


    درباره کتاب عدالت چه باید کرد؟
    موضوع عدالت یک موضوع جذاب است و کمتر کسی به آن فکر نمی‌کند. هر فردی دوست دارد در جامعه‌ای باشد که عدالت در آن رعایت شود. اما مشکل اساسی زمانی است که متوجه می‌شویم تعریف‌ها از عدالت بسیار متفاوت هستند و معیارهای مختلفی برای عدالت در نظر گرفته می‌شود. در طول تاریخ موضوع عدالت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و جوامع مختلف بر اساس معیارهای متفاوت در تلاش بوده‌اند که جامعه‌ای عادلانه برپا کنند. در این کتاب نیز با دیدگاه‌های فیلسوفان مختلف در زمینه عدالت روبه‌رو می‌شویم. دیدگاه‌هایی که هر کدام در نگاه اول جذاب به نظر می‌رسند و خواننده با خود فکر می‌کند پس چرا برپایی عدالت تا این حد سخت است؟

    همان‌طور که اشاره کردیم در طول کتاب فلسفه فیلسوفان مطرح در مورد عدالت بیان می‌شود و مثال‌های متعددی نیز مورد بحث قرار می‌گیرد. اما به اعتقاد من قسمتی که از جذابیت کتاب کم می‌کند این است که نویسنده روی جامعه امریکا تمرکز بیشتری دارد و مثال‌های جهانی و فراگیر کمی استفاده کرده است. البته این نمی‌تواند ضعف کتاب تلقی شود، چراکه عدالت در هر جامعه‌ای براساس معیارهای آن جامعه در نظر گرفته می‌شود و طبیعتا هر کشوری به نحوی سعی دارد که عدالت را برقرار کند.

    از میان همه مباحث کتاب، ممکن است فلسفه کانت – که سخت‌ترین فلسفه مورد بحث در کتاب نیز می‌باشد – توجه مخاطب را بیشتر جلب کند. یک فلسفه قوی که رعایت آن هم بسیار سخت است. اما بدون شک هر فردی که با این فلسفه آشنایی داشته باشد تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد و با یادگیری آن به مفهوم عدالت تسلط بیشتری خواهد یافت. فلسفه‌ای که اخلاق را بسیار مورد توجه قرار می‌دهد.

    به طور کلی اگر به فلسفه و موضوع عدالت علاقه دارید و یا اگر به خاطر نبود عدالت شاکی هستید، مطالعه کتاب عدالت چه باید کرد؟ پیشنهاد می‌شود. کتابی که قطعا دیدگاه وسیعی درمورد موضوع عدالت به ما می‌دهد و در نهایت یک انسان عادل‌تر از ما می‌سازد.

    درباره کتاب عدالت، در متن کتاب نیز آمده است:


    چه‌گونه می‌توانیم با عقل و استدلال راه خود را در حوزه بحث‌انگیز عدالت و بی‌عدالتی، برابری و نابرابری، حقوق فردی و خیر همگانی بگشاییم؟ این کتاب می‌کوشد برای این پرسش پاسخی بیابد. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۴۱)


    این کتاب نمی‌خواهد نشان دهد که چه‌کسی در تاریخ تفکر سیـاس*ـی بر چه افرادی تاثیر گذاشته است، بلکه از خوانندگان دعوت می‌کند دیدگاه‌های خود درباره عدالت را در معرض بررسی انتقادی قرار دهند تا بفهمند که چه می‌اندیشند و چرا چنین اندیشه‌ای دارند. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۴۳)

    [ مطلب مرتبط: کتاب همه می‌میرند – نشر نو ]

    جملاتی از متن کتاب عدالت چه باید کرد؟
    ارسطو به ما می‌آموزد که عدالت به معنای این است که هر فردی آن‌چه را شایسته است به دست آورد. و برای تعیین این‌که چه‌ کسی سزاوار چه چیزی است، باید معلوم کنیم که کدام فضیلت‌ها سزاوار افتخار و پاداش‌اند. ارسطو می‌گوید که بدون اندیشیدن درباره مطلوب‌ترین شیوه زندگی نمی‌توانیم بفهمیم که چه قانونی عادلانه است. به نظر او، قانون نمی‌تواند در برابر مسائل مربوط به شیوه درست زندگی بی‌طرف باشد. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۱۷)

    پرسش از عادلانه‌بودن جامعه به معنای طرح این پرسش است که جامعه چیزهایی را که ارزشمند می‌دانیم – درآمد و ثروت، تکالیف و حقوق، اختیارات و مسئولیت‌ها، مناصب و افتخارات – چه‌گونه توزیع می‌کند. جامعه عادل این کالاها را به‌درستی توزیع می‌کند و به هر فردی چیزی را می‌دهد که شایستگی‌اش را دارد. پرسش‌های دشوار وقتی آغاز می‌شود که می‌پرسیم لیاقت و شایستگی مردم چیست و چرا. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۲۹)

    زندگی در جوامع مردم‌سالار سرشار از اختلاف نظر درباره درست و نادرست، عدالت و بی‌عدالتی است. برخی طرفدار حق سقط جنین‌اند و برخی دیگر این کار را قتل می‌دانند. برخی بر این باورند که عدالت حکم می‌کند از ثروتمندان به نفع مستمندان مالیات بگیریم، ولی برخی دیگر عقیده دارند که مالیات گرفتن از پولی که افراد با تلاش خود به دست می‌آورند درست نیست. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۴۰)

    کانت فایده‌گرایی را نفی می‌کند. او می‌گوید فایده‌گرایی با مبتنی‌ساختن حقوق بر محاسبه این‌که چه چیزی بیشترین سعادت را موجب می‌شود آن را آسیب‌پذیر می‌کند. همچنین مشکل عمیق‌تری نیز هست: تلاش برای استخراج اصول اخلاقی از امیالی که داریم شیوه اشتباهی برای اندیشیدن دباره اخلاقیات است. فقط به علت این که چیزی به بسیاری از مردم لـ*ـذت می‌بخشد نمی‌تواند آن را صحیح دانست. این واقعیت که اکثریت، هرقدر هم که بزرگ باشد، از قانون خاصی طرفداری می‌کنند، هرقدر هم که این طرفداری شدید باشد، آن قانون را عادلانه نمی‌کند. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۱۴۱)

    کانت بر این باور است که آزادانه عمل کردن به معنای مستقل عمل کردن است. و مستقل عمل کردن به معنای عمل کردن بر اساس قانونی است که خود برای خویشتن وضع می‌کنیم، نه اوامر طبیعت یا عرف‌های اجتماعی. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۱۴۴)

    بین درستکاری به خاطر دستکاری و درستکاری به خاطر کسب سود تفاوت هست. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۱۴۹)

    اجازه‌دادن به همه برای شرکت در مسابقه کار خوبی است، ولی اگر دونده‌ها از نقاط شروع متفاوتی آغاز کنند به‌سختی می‌توان گفت که چنین مسابقه‌ای عادلانه است. رالز می‌گوید که به همین علت است که توزیع درآمد و ثروتی را که ناشی از بازار آزاد در شرایط برابری رسمی فرصت‌هاست نمی‌توان عادلانه دانست. آشکارترین بی‌عدالتی نظام مبتنی بر اختیارگرایی «این است که اجازه می‌دهد چنین عواملی، که از نظر اخلاقی تصادفی هستند، به ناروا بر سهم‌های توزیعی اثر بگذارد.» (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۲۰۲)

    فرض کنید فلوت توزیع می‌کنیم. چه کسی سزاوار بهترین فلوت است؟ پاسخ ارسطو این است که بهترین فلوت شایسته بهترین نوازنده فلوت است. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۲۴۵)

    فرض کنید دو کودک در حال غرق‌شدن هستند و شما تنها برای نجات یکی از آن‌ها فرصت دارید. یکی از این دو فرزند شما و دیگری فرزند یک غریبه است. آیا اشتباه است که فرزند خود را نجات دهید؟ آیا بهتر نیست شیر یا خط کنید؟ اکثر مردم می‌گویند نجات فرزند خودتان هیچ ایرادی ندارد، و به نظرشان عجیب است که در چنین شرایطی، رعایت انصاف مستلزم شیر یا خط انداختن باشد. در ورای این واکنش این فکر قرار دارد که والدین در برابر رفاه فرزندانشان مسئولیت‌های خاصی دارند. برخی می‌گویند که این مسئولیت ناشی از ضایت است؛ با تصمیم به بچه‌دارشدن، والدین داوطلبانه با مراقبت ویژه از آنان موافقت می‌کنند. (کتاب عدالت چه باید کرد؟ – صفحه ۲۹۳)

    [ مطلب مرتبط: کتاب درک یک پایان – نشر نو ]

    -از-متن-کتاب-عدالت.jpg

    مشخصات کتاب

    • عنوان: عدالت چه باید کرد؟
    • نویسنده: مایکل سندل
    • ترجمه: افشین خاکباز
    • انتشارات: نو
    • تعداد صفحات: ۳۸۴
    • قیمت چاپ دوم – سال ۱۳۹۶: ۳۴۰۰۰ تومان
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    -عشق-770x480.jpg

    کتاب ملت عشق در ترکیه بیش از ۵۰۰ بار به چاپ رسیده و توانسته است عنوان پرفروش‌ترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورد. این کتاب در ایران هم با استقبال بسیار خوبی مواجه شده و تا به حال بیشتر از ۵۰ بار تجدید چاپ شده و توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند. البته واکنش‌ها نسبت به این رمان بسیار متفاوت است. برخی ملت عشق را بهترین رمانی می‌دانند که تا به حال خوانده‌اند و برخی آن را صرفا یک کتاب معمولی و یا حتی سطح پایین می‌دانند. در ادامه به معرفی و خلاصه کتاب ملت عشق می‌پردازیم.

    به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.
    خود به تنهایی دنیایی است عشق.
    یا درست در میانش هستی، در آتشش
    یا بیرونش هستی، در حسرتش…

    الیف شافاک در سال ۱۹۷۱ در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. دوران کودکی و جوانی‌اش در آنکارا، مادرید، عمان، کلن، استانبول، بوستون، میشیگان و آریزونا گذشت. فارغ‌التحصیل رشته روابط بین‌الملل از دانشگاه فنی خاورمیانه (آنکارا) است. دوره کارشناسی ارشد را نیز در همان دانشگاه در رشته مطالعات زنان و دوره دکتری را در رشته علوم سیـاس*ـی به پایان رساند.

    پشت جلد کتاب ملت عشق قسمتی از متن کتاب آمده است:


    مولانا خودش را «خاموش» می‌نامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیده‌ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازه‌اش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستی‌اش، چیستی‌اش، حتی هوایی که تنفس می‌کند چیزی نیست جز کلمه‌ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می‌شود که خودش را «خاموش» بنامد؟

    [ مطلب مرتبط: معرفی رمان‌های عاشقانه ]

    -عشق-الیف-شافاک.jpg

    خلاصه داستان کتاب ملت عشق

    این کتاب دو داستان را شامل می‌شود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو می‌رود. و به گونه‌ای به همدیگر ارتباط دارند. یکی از این داستان‌ها در سال ۲۰۰۸ در امریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق می‌افتد.

    داستان اول کتاب مربوط به اللا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی می‌کند. اللا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابـ ـطه زناشویی کرده است. با اینکه همسر اللا – دیوید – دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آن‌ها در یک سطح ایده‌آل قرار داشت اما عشق و صمیمتی در میان آن‌ها نبود. اللا این موضوع را پذیرفته بود و همه اولویت‌های خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچه‌هایش بود. اما با این حال رابـ ـطه اللا با خانواده‌اش هم چندان خوب نبود و رابـ ـطه زناشویی‌اش در خطر بود. طبق تشبیه کتاب، اللا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد. در اینجا اولین جملات کتاب می‌تواند جالب توجه باشد.


    سنگی را اگر به رودخانه‌ای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی می‌شکافد و کمی موج بر می‌دارد. صدای نامحسوس «تاپ» می‌آید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم می‌شود. همین و بس.
    اما اگر همان سنگ را به برکه‌ای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق‌تر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آب‌های راکد را به تلاطم در می‌آورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقه‌ای پدیدار می‌شود؛ حلقه جوانه می‌دهد، جوانه شکوفه می‌دهد، باز می‌شود و باز می‌شود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چه‌ها که نمی‌کند. در تمام سطح آب پخش می‌شود و در لحظه‌ای می‌بینی که همه جا را فرا گرفته. دایره‌ها دایره‌ها را می‌زایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود.
    رودخانه به بی‌نظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانه‌ای برای خروشیدن می‌گردد، سریع زندگی می‌کند، زود به خروش می‌آید. سنگی را که انداخته‌ای به درونش می‌کشد؛ از آنِ خودش می‌کند، هضمش می‌کند و بعد هم به آسانی فراموشش می‌کند. هر چه باشد بی‌نظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیش‌تر یا یکی کم‌تر. (کتاب ملت عشق – صفحه ۷)

    در این میان اللا بنا به دلایل مختلف کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا می‌کند. او می‌بایست رمانی را که به او داده شده بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا می‌دهند، رمان ملت عشق است. در ابتدای رمانی که به اللا داده شده است شعری از دفتر دوم مثنوی معنوی آمده است که تاثیر عمیقی دارد:

    ما زبان را ننگریم و قال را
    ما درون را بنگریم و حال را

    موسیا آدابدانان دیگرند
    سوخته جان و روانان دیگرند

    ملت عشق از همه دین‌ها جداست
    عاشقان را ملت و مذهب خداست

    داستان دوم رمان، ماجرای همین رمانی است که به اللا داده می‌شود، یعنی داستان کتاب ملت عشق. ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است که در قرن هفتم اتفاق می‌افتد. رمان ملت عشق در ۴ بخش نوشته شده است:

    1. خاک – پدیده‌های عمیق، آرام و جامد زندگی
    2. آب – پدیده‌های سیال و جاری و متغییر زندگی
    3. باد – پدیده‌های ترک‌کننده و کوچنده زندگی
    4. آتش – پدیده‌های سوزاننده، ویران‌کننده و نابودکننده زندگی
    همان‌طور که احتمالا می‌دانید، داستانی که در قرن هفتم روایت می‌شود داستان وارد شدن شمس تبریزی به زندگی مولانا است. کسی که زندگی مولانا را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و دنیای جدیدی پیش روی او باز می‌کند. اولین دیدار شمس تبریزی و مولانا نیز بسیار معروف است و در آن شمس سوالی عجیب از مولانا می‌پرسد. سوالی که در متن کتاب چنین نوشته شده است:

    به نظر تو کدام یک از این دو نفر والاتر است: حضرت محمد یا بایزید بسطامی؟

    داستان کتاب به همین شکل بین زندگی اللا و اتفاقات قرن هفتم در جریان است. در این بین اللا تحت تاثیر ملت عشق قرار می‌گیرد و تصمیم می‌گیرد با نویسنده رمان ملت عشق یعنی عزیز ز. زاهارا از طریق ایمیل ارتباط برقرار کند و…

    در قسمت دیگری از متن پشت جلد کتاب آمده است:


    اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تاکید می‌کنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمه‌اش «بشنو!» است. یعنی می‌گویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع می‌کند؟ راستی، خاموشی را می‌شود شنید؟

    [ لینک مرتبط: کتاب بعد از عشق اثر الیف شافاک ]

    -ملت-عشق.jpg

    درباره کتاب ملت عشق
    به نظر من ملت عشق واقعا یک کتاب فوق‌العاده عالی و لـ*ـذت‌بخش است که می‌توان کمبودهای آن را نادیده گرفت و بی‌نهایت از خواندن آن لـ*ـذت برد. هنگام مطالعه ملت عشق احساس خوبی داشتم و به همه دوستان پیشنهاد می‌کنم این کتاب را مطالعه کنند و لـ*ـذت ببرند. این کتاب جزء کتاب‌های پیشنهادی کافه‌بوک برای مطالعه قرار دارد.

    آنچه در مورد رمان ملت عشق بسیار چشم‌گیر و جذاب است نحوه تغییر زاویه دید می‌باشد. در کتاب از زاویه دید اول شخص و سوم شخص استفاده شده و همین باعث جذابیت دو چندان مطالب شده است. کتاب مدام از زاویه دید افراد مختلف روایت می شود و حدود ۱۸ نفر، اتفاقات را روایت می‌دهند. برخی از افرادی که این رمان را روایت می‌کنند عبارتند از: اللا – شمس – شاگرد – مولوی – حسن گدا – گل کویر – سلیمان مـسـ*ـت – متعصب – کیمیا و…


    این رمان در مورد عشق است، عشقی واقعی، عمیق و خالص که در کمتر کتابی با آن روبه‌رو خواهید شد.

    هنگامی که داستان شمس تبریزی در رمان ملت عشق را می‌خوانید شیفته آن می‌شوید. احساس خوبی به شما دست می‌دهد و دلتان نمی‌خواهد کتاب را کنار بذارید. به معنای واقعی کلمه جذب این داستان خوب می‌شوید اما وقتی در اوج لـ*ـذت بردن از داستان قرن هفتم هستید، نویسنده دوباره به ماجرای اللا در امریکا برمی‌گردد و این ممکن است مقداری لـ*ـذت خواندن کتاب را کم کند و شاید حتی باعث عصبانیت شما شود. دست‌کم باعث شد که من احساس خوبی نداشته باشم، ماجراهای شمس بسیار خواندنی و لـ*ـذت‌بخش است و علاقه داشتم که فقط آن را مطالعه کنم اما کتاب که در فصل‌های کوتاه کوتاه نوشته شده است این لـ*ـذت را از شما می‌گیرد.

    شخصا وقتی ملت عشق را می‌خواندم دوست داشتم قسمت‌هایی که مولانا داستان را روایت می‌کند بیشتر باشد اما چنین نبود و فقط در بعضی مواقع داستان از دید مولانا نقل میشد.

    نباید از این نکته هم غافل شد که رمان ملت عشق صرفا نگـاه دانلـود خوب است که قسمتی از آن از زندگی مولانا و شمس گرفته شده است. همه اتفاقات و جریانات این کتاب براساس مستندات تاریخی نیست و اگر شما از زندگی مولانا و برخورد او با شمس تبریزی آگاه باشید می‌توانید به‌راحتی به این موضوع پی ببرید. بنابراین به این کتاب صرفا به عنوان نگـاه دانلـود نگاه کنید و انتظاری فراتر از آن نداشته باشید.

    می‌توان گفت همه خوب‌بودن و تاثیرگذار بودن کتاب نیز مربوط به همین داستان قرن هفتم یعنی داستان عشق میان شمس تبریزی و مولانا است. اگر داستان اللا به شکل مجزا در یک کتاب آمده بود هرگز نمی‌توانست موفقیتی در حد این کتاب کسب کند. پیشنهاد می‌کنم مطالعه کتاب ملت عشق را به هیچ‌وجه از دست ندهید و حتی اگر مایل هستید کسی را به کتاب و کتاب‌خواندن علاقه‌مند کنید، رمان ملت عشق را به او هدیه دهید.

    از کتاب ملت عشق ترجمه‌های متعددی در بازار وجود دارد اما این کتاب با ترجمه ارسلان فصیحی از نشر ققنوس معروف شده است که ترجمه خوب، روان و بی‌نقصی می‌باشد.

    نکته نهایی در مورد کتاب ملت عشق قواعد خواندنی شمس تبریزی است که در کتاب آمده است. این قاعده‌ها با نام چهل قاعده عشق و یا چهل قاعده شمس تبریزی نیز شناخته می‌شود. این چهل قاعده را می‌توانید از طریق لینک زیر در سایت کافه‌بوک بخوانید:

    » چهل قاعده شمس

    -ملت-عشق.jpg



    [ لینک مرتبط: رمان سمفونی مردگان – نشر ققنوس ]

    جملاتی از متن کتاب ملت عشق
    تمام زندگی اللای بیچاره خلاصه شده بود در راحتی شوهر و بچه‌هایش. نه علمش را داشت و نه تجربه‌اش را تا به تنهایی سرنوشتش را تغییر دهد. هیچ‌گاه نمی‌توانست خطر کند. همیشه محتاط بود. حتی برای عوض کردنِ مارک قهوه‌ای که می‌خورد بایست مدت‌های طولانی فکر می‌کرد. از بس خجالتی و سربزیر و ترسو بود؛ شاید بشود گفت آخر بی‌عرضگی بود. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۱)

    کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیش‌تر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اما اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۵۴)

    پیمودن راه حـق کار دل است، نه کار عـقل. راهنمایت همیشه دلـت باشد، نه سری که بالای شانه‌هایت است. از کسانی باش که به نـفـس خـود آگاهـند، نه از کسـانی که نــفــس خـــود را نـادیــده مـی‌گیـرند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۶۹)

    تقریبا همه برنامه‌های آشپزی تلویزیون را تماشا می‌کرد، اما هیچ‌کدام به نظرش واقعی نمی‌رسیدند. این‌که در این برنامه‌ها غذا پختن را با «ابداع»، «خلاقیت»، حتی «دیوانگی» یکی می‌دانستند به نظرش عجیب می‌رسید. آشپزخانه آزمایشگاه که نیست! بگذار دانشمندان آزمایش بکنند، هنرمندها عجیب و غریب باشند! آشپزی اما چیز دیگری است. برای این‌که آشپز خوبی باشی، نه آزمایش لازم است نه دیوانه بودن! (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۰۱)

    شمس با همان لحن آرام و باوقار ادامه داد: «شاگر موقرمز، می‌گویی می‌خواهی به دریای تصوف قدم بگذاری، اما حاضر نیستی بهایش را بپردازی. این‌طوری نمی‌شود! برای یکی پول و ثروت تله اصلی است، برای یکی دیگر شهرت و مقام، برای دیگری تن و خواهــش نـفس! انسان در وهله اول باید از شرّ چیزی خلاص شود که در این دنیا بیش‌ترین اهمیت را برایش دارد. این شرط اول قدم گذاشتن در این راه است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۳۹)

    زندگی عذابی تمام‌نشدنی است. انگار همیشه بین زندگی و مرگ گیر کرده‌ام، همیشه در برزخم. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۵۷)

    هر انسانی به کتابی مبین می‌ماند در جوهره‌اش؛ منتظر خوانده شدن. هر کدام از ما در اصل کتابی هستیم که راه می‌رود و نفس می‌کشد. کافی است جوهره‌مان را بشناسیم. بـدکـاره باشی یا باکـ ـره؛ افتاده باشی یا عاصی، فرقی نمی‌کند؛ آرزوی یافتن خدا در قلب همه ما، در اعماق وجودمان پنهان است. از لحظه‌ای که به دنیا می‌آییم، گوهر عشق را درونمان حمل می‌کنیم. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۷۲)

    عشق خدا به دریا می‌ماند. هر انسانی به قدر ذاتش از آن آب برمی‌دارد. این‌که هر کسی چقدر آب برمی‌دارد به گنجایش ظرقش بستگی دارد. یکی ظرفش خمره است، یکی دلو، یکی کوزه، دیگری پیاله. (کتاب ملت عشق – صفحه ۲۳۸)

    انسان هرگاه نقص‌ها و عیب‌ها و هـ*ـوس‌ها و اشتیاق‌های نفسش را شناخت و قصد کرد اصلاحش کند، آن زمان به سفری درونی می‌رود. از آن به بعد چشمانش نه رو به بیرون، بلکه رو به درون می‌چرخد. به این ترتیب گام‌به‌گام به منزل بعدی نزدیک می‌شود. این منزل، از منظری، درست برخلاف منزل پیشین است. در این‌جا فرد به جای آن‌که مدام دیگران را مقصر بداند، همیشه تقصیر را در وجود خودش می‌یابد. در هر واقعه‌ای خودش را می‌کاود و مقصر می‌داند. این پله، پله «عالمِ زیبا و منِ زشت» است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۲۵۲)

    کائنات وجودی واحد است. همه‌چیز و همه‌کس با نخی نامرئی به هم بسته‌اند. مبادا آه کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیف‌تر باشد، بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان‌ها را اندوهگین کند. و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۳۱۰)

    مرزهای عقل و منطق ممکن است کاملا قاطع باشد. ما در عشق همه مرزها و جدایی‌ها محو می‌شوند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۳۳۷)

    دنیا چاه پریشانی است در نبودِ شمس. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۲۹)

    تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال. برعکس، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حد اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موج‌ها و گرداب‌ها را رها می‌کند و در سرزمینی امن زندگی می‌کند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۳۵)

    اگر یکی را که دوستش داری از دست بدهی، بخشی از وجودت همراه با او از دست می‌رود. مانند خانه‌ای متروکه اسیر تنهایی‌ای تلخ می‌شود؛ ناقص می‌مانی. خلا محبوبِ از دست رفته را همچون رازی در درونت حفظ می‌کنی. چنان زخمی است که با گذشت زمان، هر قدر هم طولانی، باز تسکین نمی‌یابد. چنان زخمی است که حتی زمانی که خوب شود، باز خون‌چکان است. گمان می‌کنی دیگر هیچ‌گاه نخواهی خندید، سبک نخواهی شد. زندگی‌ات به کورمال‌کورمال رفتن در تاریکی شبیه می‌شود؛ بی‌آن‌که پیش رویت را ببینی، بی‌آن‌که جهت را بدانی، فقط زمان حال را نجات می‌دهی… شمع دلت خاموش شده، در شب ظلمات مانده‌ای. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۹۶)

    عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش. (کتاب ملت عشق – صفحه ۵۰۸)

    [ لینک: پیشنهاد کتاب برای مطالعه ]

    1-1-2.jpg


    مشخصات کتاب
    • کتاب ملت عشق
    • نویسنده: الیف شافاک
    • مترجم: ارسلان فصیحی
    • انتشارات: ققنوس
    • تعداد صفحات: ۵۱۱
    • قیمت چاپ نوزدهم: ۳۳۰۰۰ تومان
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    Presentation1-1-770x480.jpg

    کتاب سال بلوا رمانی از عباس معروفی است که به گفته خودش سه سال و اندی طول کشید.

    معمولا بعد از – سمفونی مردگان – عباس معروفی را به خاطر کتاب سال بلوا می شناسند.

    معروفی در ابتدای کتاب چنین نوشته است:


    با احترام و یاد
    سیمین دانشور و سیمین بهبهانی
    کتاب را به مادرم پیشکش می کنم

    در پشت جلد این کتاب آمده است:


    گفتم آب، و ساعت لنگریمان گفت: دنگ دنگ دنگ.


    آمیختگی اسطوره با دنیای امروز ما، شگرد عباس معروفی است. و اکنون اساطیر دیگری پیش روی ما قرار دارند: سیاوش، حسین، و اسماعیل. قربانیان سه فرهنگ.

    کتاب های دیگر عباس معروفی:

    • سمفونی مردگان
    • تماما مخصوص
    Presentation1.jpg


    کتاب سال بلوا
    کتاب سال بلوا به صورت اول شخص در ذهن یک زن به نام – نوشافرین – اتفاق می افتد و شروع آن به گونه ای است که مستقیما داخل داستان پرت می شویم. یعنی نویسنده در ابتدای کتاب سراغ حاشیه نمی رود و خواننده را مستقیم وارد اصل داستان می کند. در ادامه به مرور ذهنیت ها و شخصیت های کتاب سال بلوا و کلیت داستان برایمان مشخص می شود.

    کتاب سال بلوا حاوی خاطراتی است که در ذهن نوشافرین مرور می شود.

    نوشا دختر سرهنگ نیلوفری است. سرهنگی که برای پیمودن پله های ترقی به سنگسر (مکانی که داستان کتاب در آن اتفاق می افتد) آمده است و تصمیم دارد آینده ای باشکوه برای دخترش رقم بزند اما…

    اما نوشا عاشق کوزه گری غریب می شود و تمام وجودش را تقدیم او می کند، با این حال تقدیر، تصمیم دیگری برای نوشا گرفته است و…


    ✔️ در دل کتاب سال بلوا افسانه زرگر و دختر پادشاه هم وجود دارد که گاه مخاطب را به کلی از کتاب دور می کند و دنیایی متفاوت برای او ترسیم می کند. افسانه ای که با داستان کتاب در هم آمیخته شده و این هنر نویسنده را نشان می دهد.

    در کتاب سال بلوا شخصیت های اصلی دیگری هم وجود دارند. شخصیت هایی که هر کدام براساس دلایل خود فعالیت های خاصی انجام می دهد. از این بین می توان به ملکوم آلمانی اشاره کرد که با هدف خاصی قصد دارد یک پل بزرگ از کوه پیغمبران به کافرقلعه بزند.


    کتاب سال بلوا در هفت شب اتفاق می افتد. هفت شب که از دید اول شخص (نوشافرین) و سوم شخص (خود نویسنده) روایت می شود.

    20170913_110018.jpg


    درباره کتاب سال بلوا
    قبل از هرچیزی این رمان در مورد مظلومیت زن ایرانی است. زنی که از زورگویی های مردانه، از سختی های زمانه و از نگاه های هیز مردان در امان نیست و مدام باید مراقب خود باشد که مبادا کاری کند که مردی را تحـریـ*ک کند.

    این موضوع در قسمت های مختلف کتاب سال بلوا دیده می شود، به عنوان مثال:


    دست هام را بلند کردم که اولین ضربه های تفنگ موزر را دفع کنم. معصوم لوله موزر را در دست داشت و قنداق سنگینش را به کله ام می کوفت.


    از یاد بـرده بودم که دخترم، و در آن لحظه به این فکر نمی کردم که مردها وقتی با آن سبیل سربالا و چشم های براق زل بزنند به آدم، از بالا به پایین و از پایین به بالا، چشم های جستجوگری که انگار به زور می خواهد چادر آدم را پس بزند و سراپای آدم را یکباره ببلعد، آدم از خجالت آب می شود، ذوب می شود، لای دست های یک نفر فشرده می شود و به قدر قطره ای فرو می افتد، چِک.


    سروان خسروی گفت: “بله، فرموده بودید. با اجاره‌دار صحبت کردم، بهش گفتم پوستت را می‌کنم اگر سنگ درست در ترازو نگذاری.” و بی آن‌که نگاهش را از من بردارد، چایش را خورد، لیوان را روی میز گذاشت و تعلیمی را چندبار به پاهاش کوبید.
    مادر گفت: “نوشا!” و چشم‌غره‌ای به رانم رفت. به تندی چاک دامنم را پوشاندم و زیرچشمی سروان خسروی را پاییدم. انگار با چشم‌هایش دامنم را جر داده بود و بعد با خوشی زل‌ زده بود.

    کتاب سال بلوا به موضوعات مختلفی اشاره می کند. به عشق ممنوعه می پردازد و قدرت طلبی را به خوبی نشان می دهد. زن ستیزی را بررسی می کند و نشان می دهد که تا چه حد زن ها محدود هستند. و عباس معروفی همه این موارد را در کتاب سال بلوا به شیوه ای زیبا نوشته شده است. به گونه ای هر کدام از این موضوعات تکه ای از داستان را شکل می دهد و مخاطب باید این تکه ها را همانند پازل کنار هم بچیند و در آخر به مفهوم اصلی داستان برسد. همین داستان را به شدت جذاب کرده است و از خستگی خواننده می کاهد.

    [ کتاب های مرتبط: سمفونی مردگان – زنی با موهای قرمز ]

    ولی از دیدگاه شخصی من در قیاس با سمفونی مردگان، کتاب سال بلوا یک سر و گردن پایین تر است.

    20170913_110548.jpg


    قسمت هایی از متن کتاب سال بلوا
    گاهی احساس می‌ کردم دنیا بر اساس عقل و منطق مردانه می‌ گردد که مردها شوهر زن‌ ها بشوند و صورتشان را چروکیده کنند، اگر توانستند بچه به دامنشان بیندازند و اگر نتوانستند اشکشان را در بیاورند. زن موجودی است معلول و بی اراده که همه جرئت و شهامتش را می‌ کشند تا بتوانند برتریشان را به اثبات برسانند. مسابقه مهمی بود و مرد باید برنده می‌ شد. -صفحه۶۳

    زن‌ ها را باید روی صفر نگه داشت، یکی بدهی، دومی را هم می‌ خواهند. -صفحه۸۴

    سال‌ ها بعد فهمیدم که مردها همه‌ شان بچه‌ اند، اما بعضی‌ ها ادای آدم بزرگ‌ ها را درمی‌ آورند و نمی‌ شود بهشان اعتماد کرد، به خودشان هم دروغ می‌ گویند. -صفحه۱۷۴

    عمرباخته ها، عاشق عمر دیگران می شوند. -صفحه۱۸۳

    تقدیر، اسب رم کرده ای است که نمی شود بهش دهنه زد. -صفحه۲۳۲

    وقتی آدم دورخیز کند که بلند بپرد، اما نتواند و در همان پشت و پسله بماند، دیگر چی واسه آدم می‌ماند؟ -صفحه۲۵۰

    _۱۰۱۹۳۵.jpg


    جهان باتلاقی گندیده و مرگبار است که نباید دست و پا زد، آرام آرام باید زندگی کرد و مرد و رفت. -صفحه۲۹۴

    حسینا گفت:”می دانی اولین بـ..وسـ..ـه جهان چطور کشف شد؟”
    دست هاش تار آرنج گِلی بود، گفت که در زمان های بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بـ..وسـ..ـه را کشف کردند. مرد دست هاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دست هاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند. -صفحه۳۲۸

    مشخصات کتاب
    • کتاب سال بلوا
    • نویسنده: عباس معروفی
    • انتشارات: ققنوس
    • تعداد صفحات: ۳۴۲
    • چاپ پانزدهم – ۴۴۰۰ نسخه
    • قیمت: ۱۹۰۰۰ تومان
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    -گریان-من-2-770x480.jpg


    کتاب روح گریان من با عنوان اصلی the tears of my soul داستان واقعی یک جاسوس زن کره‌ای به نام کیم هیون هی است که با نام مستعار کیم اوک هوآ در سازمان جاسوسی کره شمالی فعالیت می‌کرد و پرواز ۸۵۸ هواپیمایی کره جنوبی را منفجر کرد. هدف کیم هیون هی و کره شمالی از این اقدام جلوگیری از برگزاری بازی‌های المپیک و اتحاد دوباره دو کره بود که البته با شکست مواجه شد.

    پشت جلد کتاب آمده است:


    روح گریان من داستان زندگی زنی است که تحت حکومت کره شمالی، در نوجوانی از خانواده‌اش جدا شد، سخت‌ترین آموزش‌های نظامی را از سر گذراند، به عنوان جاسوس به بسیاری از کشورهای جهان سفر کرد و یکی از خوف‌ناک‌ترین ماموریت‌های جاسوسی ممکن را به سرانجام رساند. او فرصت یافت از فرازونشیب‌های زندگی پرماجرا، دردناک و سرشار از ترس و رنج خود و حکومت مرموز کره شمالی بگوید و پس از ترجمه کتابش به یازده زبان زنده دنیا، افراد بسیاری از داستان زندگی کیم هیون هی باخبر شدند. این شرح حال جذاب‌ترین جاسوس تاریخ کره است؛ شرح حال یک جاسوس زن.

    [ لینک: کتاب رهبر عزیز اثر جنگ جین سونگ ]

    کیم هیون هی، ابتدا خاطرات دوران کودکی خود را به شکل خلاصه بیان می‌کند و بعد به این اشاره می‌کند که چطور دوران مدرسه و دانشگاه را با موفقیت پشت سر گذاشته و به دلیل ظاهر زیبا و تسلط به زبان ژاپنی (در دانشگاه در این رشته تحصیل کرده بود) بسیار سریع بدون اینکه حق انتخابی داشته باشد عضو سازمان جاسوسی حزب شده و آموزش‌های مختلف را برای تبدیل شدن به یک جاسوس حرفه‌ای شروع کرده است. در تمام این مراحل هیون هی باید هرچه را که به او می‌گفتند اجرا می‌کرد، چون مخالفت با هر دستور مساوی مخالفت با حزب بود و نتیجه آن تبعید، فرستاده شدن به اردوگاه کار اجباری و حتی اعدام بود. اما باید به این نکته اشاره کرد که خود او هم در اثر سال‌ها آموزش و شستشوی مغزی انجام همه‌ی این کارها را افتخار، خدمت به کشور و رهبر عزیز می‌دانست.

    هیون هی از آموزش‌هایی که دیده می‌گوید، از اتفاقات داخل کره شمالی می‌گوید، از ماموریت‌های جاسوسی و از منفجر کردن هواپیما می‌گوید، از ماجرای دستگیر شدن و در نهایت از محاکمه شدنش می‌گوید.

    اولین جملاتی که از کتاب روح گریان من می‌خوانیم چنین است:


    ۲۶ آوریل ۱۹۸۹ – سئول، کره جنوبی
    در اتاق انتظار کثیف و تاریک متهمان نشسته بودم، نفسم بالا نمی‌آمد و منتظر اعلام مجازاتم بودم. آن بیرون و در سالنی که به دادگاه ختم می‌شد اجتماعی خشمگین پشت در موج می‌زد و من یک آن ترسیدم که نکند در را بشکنند. صدایشان مانند غرشی سهمگین برمی‌خاست و انگار دشنام‌هایشان تمام ساختمان را می‌لرزاند.
    قاتل، قاتل، قاتل…
    مُشتم را گره کردم و دیدم تمام بدنم می‌لرزد. داشتند به خاطر من داد می‌زدند. داشتند بر سر من داد می‌زدند.

    [ لینک: کتاب فرار از اردوگاه ۱۴ – فرار اودیسه وار مردی از کره شمالی به سوی آزادی ]

    -گریان-من-3.jpg


    درباره کتاب روح گریان من
    کره شمالی نمونه واقعی یک حکومت تمامیت‌خواه است که هنوز پابرجاست و ما امروزه هم می‌توانیم دیوانه‌بازی‌های آن‌ها را مشاهده کنیم. کیم هیون هی قربانی همین حکومت است. زندگی در این کشور فاجعه است و شما حتی اگر مامور عالی رتبه باشید نمی‌دانید که فردا چه چیزی در انتظارتان است.

    یکی از موضوعات جالب کتاب، اعتماد نکردن کره شمالی به ماموران عالی‌رتبه جاسوسی خودش است. همه‌ی افرادی که به ماموریت خارج کشور می‌رفتند پس از بازگشت باید سه ماه آموزش عقیدتی می‌دیدند و همه آن‌ها نیز قبل از ماموریت باید قسم وفاداری می‌خوردند. و این نکته بر هیچ جاسوسی پوشیده نبود که اگر دست از پا خطا کنند حزب چه بلاهایی سر خانواده آن‌ها می‌آورد. قسمتی از متن سوگند‌نامه که در کتاب آمده است:

    هنگام انجام این ماموریت هرگز اعتمادی را که حزب به ما ارزانی داشته و نگرانی‌هایش بابت رفتارمان را فراموش نخواهیم کرد. عهد می‌بندیم که از قوانین انقلابی پیروی خواهیم کرد و تماما با یکدیگر همکاری خواهیم کرد تا ماموریتمان را به نحو احسن به انجام برسانیم. ما از بزرگواری رهبر کبیرمان با نثار جان خود پاسداری خواهیم کرد.

    اما به اعتقاد من جالب‌ترین قسمت کتاب روح گریان من پس از دستگیری کیم هیون هی بود. برخورد مامورهای کره جنوبی و شیوه‌ای که از هیون هی اعتراف گرفتند بسیار قابل توجه بود که برای جذاب ماندن موضوع به آن اشاره‌ای نمی‌کنم. پیشنهاد می‌کنم اگر به کتاب‌های هیجانی علاقه دارد و دوست دارید درباره کره شمالی بیشتر بدانید، حتما این کتاب را مطالعه کنید.


    آخرین نکته‌ای که می‌خواهم به آن اشاره کنم کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول است. ۱۹۸۴ اثر بسیار بسیار برجسته و مهمی در رد حکومت‌های تمامیت‌خواه است که در کیم هیون هی هم در کتاب به آن اشاره می‌کند. اگر مایل هستید در مورد حکومیت‌های تمامیت‌خواه (کره شمالی) بیشتر بدانید، پیشنهاد می‌کنم حتما این کتاب را هم مطالعه کنید.

    [ لینک: معرفی کتاب دنیای قشنگ نو ]

    -گریان-من-4.jpg
    قسمت‌هایی از متن کتاب روح گریان من

    وقتی من و همدستم کیم سونگ ایل را در فرودگاه بحرین دستگیر کردند هر دومان طبق دستور سعی کردیم با خوردن کپسول سیانوری که در میان سیگارهایمان جاساز شده بود خودمان را بکشیم. (روح گریان من – صفحه ۸)

    طبق استانداردهای زندگی در کره جنوبی به‌سختی می‌شد خانواده ما را جزو طبقه متوسط به حساب آورد ولی در مقایسه با دیگر اهالی کره شمالی ما خودمان را جزو قشر ممتاز می‌دانستیم. مثلا این‌که همیشه در خانه‌مان روغنِ پخت‌و‌پز پیدا می‌شد و می‌توانستیم غذای سرخ‌کرده بخوریم تجمل محسوب می‌شد. (روح گریان من – صفحه ۱۲)

    در کره شمالی به آمریکا می‌گویند «دشمن ابدی که همزیستی ما و آن زیر یک آسمان غیرممکن است». (روح گریان من – صفحه ۱۴)

    می‌دونید چرا ما از شما زن‌ها در عملیات جاسوسی استفاده می‌کنم؟ به خاطر زیبایی‌تون. در ضمن، اگر لازم شد در یک کشور خارجی به صورت قانونی ساکن بشید باید با کسی که ما براتون انتخاب می‌کنیم ازدواج کنید. مطمئنم شما متوجه حرف‌های من هستید. (روح گریان من – صفحه ۳۲)

    بیست دقیقه بعد زنی خوشپوش، با کلاه لبه‌دار زنانه‌ای بر سر، از سمت دیگر نهر به طرفمان آمد. از روی پُل گذشت و نزدیک‌تر که شد فهمیدم شبیه کره‌ای‌هاست. بدون توقف از کنارمان گذشت ولی شنیدم موقع عبور کلمه ناکایاما را به زبان آورد. سونگ ایل بدون نگاه به او همین کلمه را تکرار کرد. زن مسیرش را عوض کرد و چیزی در یک سطل آشغال در همان نزدیکی انداخت. خیلی زود از دید خارج شد. (روح گریان من – صفحه ۱۲۱)

    آنچه من را بیش از همه ترساند احتمال زنده ماندنم بود. در دل شک داشتم که آیا می‌توانم هویت و ماموریتم را مخفی نگه دارم یا نه و لحظه‌ای که این اطلاعات را لو می‌دادم لحظه‌ای بود که تا ابد از دید کشورم و رهبرانش خائن قلمداد می‌شدم. (روح گریان من – صفحه ۱۵۰)

    بعدا فهمیدم که او منظورش «زیبای خفته» بوده است. من از این چیزها سر درنمی‌آوردم چون ادبیات غرب در کره شمالی ممنوع است و کتاب‌های کودک فقط درباره شکوه کیم ایل سونگ‌اند. (روح گریان من – صفحه ۱۷۴)

    انتخابات در کره شمالی هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود. برای هر منصب محلی تنها یک کاندیدا وجود دارد که حزب تعیینش می‌کند و مردم رای بلی یا خیر می‌دهند. از هفته‌ها پیش از انتخابات، تجمعاتی ترتیب داده می‌شود و تظاهرات به راه می‌افتد و سخنرانی‌هایی انجام می‌شود برای تهییج مشارکت صددرصدی. مشخص است که هر فرد بالای هفده سال طبق قانون ملزم به رای دادن است و تمام آن شعارها و تجمعات تهییج‌کننده دوز و کلکی بیش نیست. (روح گریان من – صفحه ۱۸۳)

    به کشورهای زیادی سفر کرده‌ام؛ مثل روسیه، مجارستان، اتریش، ایتالیا، چین و جاهای دیگر و هرگز کشوری را پیدا نکرده‌ام که مردمش از مردم کره شمالی زندگی بدتری داشته باشند. (روح گریان من – صفحه ۲۳۵)

    [ لینک: کتاب قربانی – مشاهدات عینی از جنگ جهانی دوم ]

    -گریان-من-1.jpg


    مشخصات کتاب
    • روح گریان من
    • نویسنده: کیم هیون هی
    • ترجمه: فرشاد رضایی
    • انتشارات: ققنوس
    • تعداد صفحات: ۲۳۹
    • قیمت چاپ چهارم – اسفندماه۱۳۹۶: ۱۵۰۰۰ تومان
     
    بالا