VIP «تاپیک جامع معرفی کتاب‌های چاپی»

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863
جلد اول : حومه سکوت
داستان از سپیده‌ دمی زمستانی آغاز می‌شود که زندگی شخصیت اصلی داستان به مسیری تازه هدایت می‌شود. ماندانا توسی آدمیزادی نوزده‌ساله است که با پا گذاشتن به دنیای جادوگران سعی دارد دوست را از دشمن، و درست را از نادرست تشخیص دهد و همزمان توانایی‌های درونیش را شناخته و پرورش دهد. در این مسیر او رازهای گیاهان را می‌آموزد و در کنار دوست قدیمیش آبتین فیروزی ...

حومه‌ی سکوت جلد اول از مجموعه‌ی شش جلدی دشت پارسوا در ژانر فانتزی است که بنا به ساختار داستانیش آن را زیرمجموعه‌ی ژانر وحشت نیز می‌توان قرار داد.
31447125._SX318_.jpg
خرید اینترنتی:
کتاب دشت پارسوا (1)(حومه ی سکوت) اثر مریم عزیزی - افق | با تخفیف | 30بوک
قیمت: سی و هشت تومان
نوشته پشت جلد:
سایه روباه صورت تیغ را از رگ نازک گلوی نوزاد دور کرد و با پشت دست پر مویش خونی که کاسه چشم راستش را پر کرده بود پاک کرد،چند لحظه به چشمان سبز درخشان زن خیره ماند و بعد آهسته نوزاد را به طرف او دراز کرد:
«خیلی خوب،اجازه داری تا اخر عمر همراه فرزندت باشی»
با یک دست نوزاد را در آغـ*ـوش زن گذاشت و با دست دیگر تیغه داس را بر گلوی او سایید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    جلد دوم: پیشگویی سپیده دم
    خطر بزرگی که دشت را تهدید می‌کند بالاخره در شرف آشکار شدن است. ساحر اعظم با لشگری از کلاغ ـ صورت‌ها، سرابتن‌های مجازی و خفاش‌‌‌‌‌‌آدم‌ها در سایه انتظار می‌کشد.
    کابوس جنگل افسون‌شده در شکلی مهیب‌تر در انتظار قهرمانان داستان است.

    پیشگویی سپیده‌دم جلد دوم از مجموعه‌ی شش‌جلدی دشت پارسوا در ژانر فانتزی است که بنا به ساختار داستانیش آن را زیرمجموعه‌ی ژانر وحشت نیز می‌توان قرار داد.
    31447187._SX318_.jpg
    خرید اینترنتی:
    کتاب دشت پارسوا (2)(پیشگویی سپیده دم) اثر مریم عزیزی - افق | با تخفیف | 30بوک
    قیمت: ۱۹۰۰۰ تومان
    نوشته پشت جلد:
    وقتی چشم باز کرد ، در تابوت وحشت بود و این بار تنهانبود. ویگرات را محکم توی مشت داشت شرس را روی دامان زنی گذاشته بود چهره ای آشنا،گیسوانی مجعد و بلند،چشمانی به سبزی برگ درختان و لب هایی ظریف و کوجک داشت. زن یک دستش را روی قبضه شمشیر بلند برگ انگور نشانی که بر کمر داشت، قفل کرده بود...
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    جلد سوم: نفرین دفراش
    قسمتی از کتاب:

    صدایی از میان سایه‌ها گفت: «داشتم از آمدنت ناامید می‌شدم. »

    ـ روباه؟

    سایه‌ای خمیده و نقاب‌پوش از سایه‌ها جدا شد و نزدیک آمد: «بله، این منم، دوست من... تصمیمت رو گرفتی؟ »

    ـ چرا باید کمکت کنم؟

    ـ ما هر دو مشکلاتی داریم، من به تو کمک می‌کنم و تو هم به من... تو به خواسته‌ای که داری می‌رسی و من هم به خواسته‌ی خودم. مگه نمی‌خوای خطر از اون کسانی که دوست‌شون داری دور باشه و سلامت و امنیت‌شون رو برای همیشه تضمین کنی؟ به اون چیزی که بهت می‌گم عمل کن و مطمئن باش نتیجه‌اش کاملاً مقصودت رو برآورده می‌کنه.

    ـ این چه کمکی به تو می‌کنه؟

    ـ برقراری نظم و اجرای عدالت! این اون چیزیه که من به دنبالشم... خب، چرا ساکتی؟

    ـ چی کار باید بکنم؟

    جادوگر نقاب‌پوش بسته‌ای از زیر بالاپوشش بیرون کشید: «چاره‌ی کار در اینه... پیکان عدالت. »

    ــــ صفحات 236 و 237



    اینکه پیکان عدالت چه زمانی، توسط چه کسی و به کجا می‌نشیند در کتاب سوم مشخص می‌شود و دلیل جستنش از کمان در کتاب ششم.
    3.jpg 35107883._SX50_.jpg
    خرید اینترنتی:
    کتاب دشت پارسوا (3)(نفرین دفراش) اثر مریم عزیزی - افق | با تخفیف | 30بوک
    قیمت: شانزده تومان
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    جلد چهارم: دو ریسمان جادویی
    قسمتی از کتاب:
    ماندانا گفت: "من جسدش رو پیدا کردم، کنار دریاچه، از اون مهم‌تر اینکه رازیان برگشته. همه‌ی نژاد های جادویی متحد شدن و امشب قراره لایه های زمانی یکپارچه بشن."
    -ماندانا، هیچ کدوم از این‌ها حقیقت نداره.اینجا دنیای واقعی نیست.
    این حرفش مسخره بود. ماندانا به خنده افتاد.
    کیانیک گفت: "اینجا دنیای ایده‌آل من نیست، ولی حاضرم برای همیشه همین‌جا بمونم."
    4_small.jpg
    خرید اینترنتی:
    کتاب دشت پارسوا (4)(دوریسمان جادویی) اثر مریم عزیزی - افق | با تخفیف | 30بوک
    قیمت: بیست و دو تومان
     

    پیوست ها

    • 40186037._SX50_.jpg
      40186037._SX50_.jpg
      1.8 کیلوبایت · بازدیدها: 0
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    جلد پنجم: اژدهای چهاربال
    پشت جلد:
    کیانیک زمزمه کرد: «دیگه کوچکترین شباهتی به ماندانای جنگل افسون شده نداری.» ماندانا پرسید: «این خوبه یا بد؟» کیانیک گفت: «جادوگر بودن خیلی هم عالی و بدون نقص نیست. سعی نکن کاملا شبیه ما بشی.»
    5_small.jpg
    خرید اینترنتی:
    کتاب دشت پارسوا (5)(اژدهای چهاربال) اثر مریم عزیزی - افق | با تخفیف | 30بوک
    قیمت: سی و دوتوم
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    جلد ششم: دره مردگان راه رونده
    پشت جلد:
    آبتین زمزمه کرد:«وقتی برگردی!» لحنش مهمولی بود اما ریشه موهایش سرخ رنگ شده بود :«این مدت نمی دیدمت اما می دونستم هستی، فقط کاری نکن که دیگه نه ببینمت و نه دیگه باشی.»
    جام را دستش داد:«اینو توی مغزت فرو کن که باید برگردی و همه چی رو برای آبتین فیروزی هم تعریف کنی. کاری نکن مجبور شم خودم بیام برگردونمت»
    6_small.jpg
    خرید اینرنتی:
    کتاب دشت پارسوا (6)(دره مردگان راه رونده) اثر مریم عزیزی - افق | با تخفیف | 30بوک
    قیمت: بیست و پنج تومان
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    pooneh_b

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/23
    ارسالی ها
    655
    امتیاز واکنش
    3,032
    امتیاز
    525
    محل سکونت
    همین نزدیکیا
    نطلبیده

    رمان نطلبیده یه رمان معاصر با چاشنی طنز میون اتفاقات جالب هست که توسط خانوم م . بهارلویی نوشته شده .
    رمان راجع به دو خانواده در سطوح متمول و کمی پایین تر از معمولی هست . دیبا رفیعی با پدرش زندگی میکنه و به خاطر بعضی دلایل از شغل خودش که باستان شناسی هست به ساخت مبلمان روی میاره و برای اینکار نیاز به طراح داره . اینجاست که مجید توانا که تو خانواده ی پرجمعیتی که سطح مالی خیلی خوبی نداره وارد داستان میشه . مجید با دیبا که مثل دخترها نمیمونه و هیچوقت ارایشی یا حتی یه گل سر نداشته سر ناسازگاری میذاره اما تو جلد دوم کم کم این ناسازگاری ها رنگ و بوی دیگه ای پیدا میکنه ...
    1602789416673.png


    لای در را آرام هل داد، در همان لحظه ی اول موجی از گرد و خاک به سمت ریه اش حمله کرد. با دست ذرات غبار معلق در هوا را پس زد تا بتواند خوب اطراف را ببیند. قبل از همه چشمش به رضا افتاد؛ شلوار گل و گشاد کردی به تن داشت و روی دو پا نشسته و در حال الک کردن سیمان بود. دستمال سه گوشی هم به سر بسته بود برای حفظ چند تار مویش از گرد و غبار! چشم هایش چهار تا شد، این که شلنگ به دست، کنار رضا ایستاده، دیباست؟! دیبای خودشان؟! دیبا رفیعی؟! نه! محال است!

    ✳✳✳✳✳


    ببين فرزاد نمي خوام بيام توي كارگاه و چيزي بگم كه احيانا به گوش آقا رضا برسه، هرچي باشه و نباشه فاميلند، اما خدايي يه فكري به حال اين وضعيت بكن. اگه ژينا رو واقعا مي خواي پاشو برو پيش آفرين و خواستگاريش كن و يه اسم روش بذار تا نتونه هر غلطي دلش خواست بكنه، يا بيا و محض رضاي خدا و من، يه مشت بخوابون زير چونه ي اين مردك، توانا! با اين كارت هيچ اتفاقي هم كه نيفته حداقلش اينه كه دل من خنك مي شه… الان دارم از شركت بابا اينا مي آم، آقا بازم اون جا بود! اين ديوونه، ژينا رو نمي شناسه و آخرش يه كاري دستمون ميده. مگه نه اين كه هميشه خود من بهت مي گفتم نمي خوام طرف ژينا آفتابي بشي، آقا حالا پشيمونم


    ✳✳✳✳✳

    نگاهش رفت سمت ماشین رفیع! آخ که لابه‌لای حرف‌های آیناز چه‌قدر متلک بارش کرده بود! دل او هم از همین آتش گرفته بود که چرا آیناز فرصتی برای متلک‌گویی به رفیع و کنایه شنیدن به او داده است. اگر سرش را مثل بچه آدم پایین می‌انداخت و به خانه برمی‌گشت مجید توانا نبود! از موتور پیاده شد و با تندی به آیناز اخطار داد همان‌جا بماند تا او بیاید. لحظه‌ای بعد قدم‌های تند و بلندش او را به سمت اتاق مدیریت راهنمایی کرد.


    ✳✳✳✳✳

    نگاه ملتمس شهرزاد کشیده شد سمت دیبا، او که از بس حرف‌زده کف به دهان آورده بود اما هنوز نتوانسته بود نیکا را قانع کند. دل دیبا بیشتر از نیکا برای پسرعمه‌اش می‌سوخت. فرزاد هم می‌خواست هوای مجلس را داشته باشد و هم دلش نمی‌آمد همین اول بسم ا... چیزی به تازه عروسش بگوید و ناراحتش کند. سخت مانده بود سر دو راهی!


    ✳✳✳✳✳



    بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخونین من که خیلی دوسش داشتم . رمان یکی نبود هم به این رمان مربوطه ، این رمان به زندگی نامدار و شهرزاد اشاره میکنه
     

    Alma.p82

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/04/12
    ارسالی ها
    35
    امتیاز واکنش
    250
    امتیاز
    211
    سن
    21
    کتاب پنج قدم فاصله
    نوشته ریچل لیپینکات


    d966fb57e718482abe8745b1ff8369e6.jpg


    کتاب پنج قدم فاصله داستان زیبای زندگی استلا و ویل است که هردو به فیبروز کیستیک مبتلا هستند. این بیماری دستگاه تنفسی را درگیر می‌کند و زمینه‌ساز عفونت‌های مختلف باکتریایی می‌شود. به همین دلیل استلا و ویل باید هر چندوقت یکبار باید برای چکاپ وضعیت ریه‌هایشان در بیمارستان بستری شوند. یک روز استلا و رفتار گرم او با بیماران و مسئولان بیمارستان نظر ویل، بیمار پنج اتاق آن‌طرف‌تر را جلب می‌کند. ویل به دنبال استلا تا طبقه پنجم و بخش نوزادان می‌رود و آنجا چندکلمه‌ای با هم حرف می‌زنند اما گفت‌‌وگویی چندان دلچسبی ندارند. استلا از زبان پرستار می‌شنود که ویل، علاوه بر داشتن فیبروز کیستیک دچار یک بیماری خطرناک دیگر هم هست و با وجود این بیماری، چند سال دیگر خواهد مرد. او به استلا توصیه می‌کند که فاصله‌اش را با ویل حفظ کند چون در صورت گرفتن آن بیماری سرنوشت او هم مانند ویل خواهد شد. اما شرایط جور دیگری پیش می‌رود و آنها روز به روز بهم نزدیک‌تر می‌شوند
    ********
    میدونی....
    آدما همیشه میگن اگه یه چیزی رو دوست داری
    باید رها کردنش رو هم یاد بگیری
    فکرمیکردم حرفشون مضخرف به تمام معناست
    تا وقتی که دم مرگ دیدمت....

    📕پنج قدم فاصله
    ✍🏽#ریچل_لیپینکات

     
    آخرین ویرایش:

    Alma.p82

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/04/12
    ارسالی ها
    35
    امتیاز واکنش
    250
    امتیاز
    211
    سن
    21
    کتاب جایی که عاشق بودیم
    نویسنده :جنیفر نیوِن
    مترجم :فرانک معنوی


    34462ccc07bb4e37921cc8a35cba538c.jpg


    جایی که عاشق بودیم یک داستان عاشقانه غیرکلاسیک و هیجان انگیز است.
    داستان تمرکز بر موضوعات حساس و محوری در مورد دوره نوجوانی و مسائل مربوط به آن دارد. افسردگی، فکر خودکشی و عشق اول موضوعاتی هستند که خواننده در کتاب جایی که عاشق بودیم، با آنها روبرو می شود.‌ نیون در مورد موضوع کتاب می‌گوید که این یک تجربه شخصی در مورد پسری است که سالیان پیش می‌شناخته و دوست داشته است. از این رو نوشتن در مورد این مسئله شخصی برای او تا حدودی سخت بوده است؛ اما همواره قصد داشت رمانی که می‌نویسد راجع به موضوعی باشد که خودش نسبت به آن اشتیاق زیادی داشته باشد.

    شخصیت های اصلی داستان دختر و پسر نوجوان با نام های تئودورفینچ و وایلت مارکی، هستند که هر یک به نوعی از افسردگی رنج می برند. فینچ دچار مشکل عدم ثبات در حالت روحی است و همچنین نشانه‌هایی از اختلال دو قطبی دارد که به تازگی خواهرش را در تصادف از دست داده است و با اندوه عذاب وجدان زیادی دست و پنجه نرم می‌کند. اولین برخورد نزدیک آنها در صحنه رمانتیک در بالای برج ناقوس مدرسه اتفاق می‌افتد، جایی که هر دوی آنها قصد خودکشی دارند، مشخص نیست کدام یک دیگری را نجات می‌دهد، اما مسیر زندگی های تاریک که در اینجا با هم تلاقی می‌کند تا با روشنایی پر شود..

    *****

    امروز روز خوبی برای مُردنه؟
    این سؤالی ست که هر روز صبح موقع بيدار شدن از خودم می پرسم. سر زنگ سوم‌؛ زمانی که تلاش می‌کنم حین وزوز دائم آقای شرودر چشمانم را باز نگه دارم. سر میز شام وقتی دارم لوبیا سبز ها رو به بغـ*ـل دستی ام می دهم‌. شب ها _وقتی بيدار دراز می کشم _ چون مغزم به خاطر فکر زیاد خاموش نمی شود.
    آیا امروز، روز موعوده؟
    اگه امروز نه، پس کِی؟
    _از متن کتاب_


    📕جایی که عاشق بودیم
    ✍🏽# جنیفر _نیون

     
    آخرین ویرایش:

    Alma.p82

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/04/12
    ارسالی ها
    35
    امتیاز واکنش
    250
    امتیاز
    211
    سن
    21

    کتاب کیمیاگر
    پائولو کوئیلو

    0a6a76c1ca19443ab05e26dd81c944a0.jpg


    معرفی کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو
    کتاب کیمیاگر با در هم آمیختن جادو، عرفان، خرد و شگفتی به رمانی کلاسیک در عصر مدرن تبدیل شده است. میلیون ها نسخه از این رمان فوق العاده موفق در سراسر جهان به فروش رسیده و پائولو کوئیلو با خلق این اثر، توانسته زندگی مخاطبین بی شماری را دگرگون سازد. رمان کیمیاگر، داستان اسرارآمیز پسری چوپان و آندلسی به نام سانتیاگو را روایت می کند که رویای یافتن گنج را در سر می پروراند. او به همین منظور پا به سفر می گذارد اما دست سرنوشت، گنجی به مراتب باارزش تر و واقعی تر از تصور او را بر سر راهش قرار می دهد. سفر سانتیاگو، خرد غایی گوش کردن به حرف دل را یادآور می شود و به ما می آموزد چگونه قدر فرصت های معدود زندگی را بهتر بدانیم و از همه مهمتر، چگونه رویاهایمان را دنبال کنیم.


    *********

    بزرگترین دروغ جهان چیست؟
    پیرمرد گفت: اینکه در لحظه‌ی مشخصی از زندگیمان، اختیارمان را بر زندگی خود از دست می‌دهیم و از آن پس، سرنوشت بر زندگی ما فرمانروا خواهد شد. این بزرگترین دروغِ جهان است.​

    *********

    ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ، آن‌ها ﮐﻢ ﮐﻢ جزئی ﺍﺯ ﺯﻧﺪگی‌اش میشوﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ.
    ﺍﮔﺮ ﺁﺩﻡ ﺁﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ نشود ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ!
    ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﺪﻩ‌ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ.



    📕 کیمیاگر
    ✍🏽 #پائولو_کوئیلو​
     
    بالا