نقد و بررسی فیلم خارجی «داستانهای وحشی»، درامی درباره لـ*ـذت انتقام

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 254
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
١. دمین ژیفرون! این دیگر چه نامی است؟ احتمالا در میان دوستداران سینما در ایران، وقتی برای اولینبار در خبرهای جستهوگریخته از جشنواره فیلم کن از این کارگردان و فیلمش «داستانهای وحشی» (Wild Tales) که «داستانهای جنونآمیز» هم میشود ترجمهاش کرد، نام بردند کمتر کسی از پیشینه کارگردانی این فیلمساز آرژانتینی خبر داشت؛ فیلمساز ٤٠ سالهای که از سال ١٩٩٢ وارد سینما شده و بعد از ساختن چند فیلم کوتاه، با «ته دریا» و «آزادی مشروط» وارد سینما شده؛ دو فیلمی که در جشنوارههای معمولی مثل جشنواره فیلم مالاگا نمایش داده شدند و سروصدایی هم راه نینداختند.

اما فیلم سوم ژیفرون را آگوستین و پدرو آلمودوار تهیه کردند که این خودش آدم را کنجکاو میکند به تماشای فیلم و از طرفی فیلم در جشنواره فیلم کن هم نمایش داشت و این هم دلیل دیگری است برای دیدن آن. «داستانهای وحشی» یک فیلم اپیزودیک است با موضوع انتقام و ابراز خشونت؛ فیلمی که شش اپیزودش جز در این تم ربطی به همدیگر ندارند و حتی لحنهای متفاوتی هم به خود میگیرند؛ اپیزودهایی که گاه باعث میشود نبوغ ژیفرون را بهعنوان نویسنده ستود، گاه بهعنوان کارگردان تحسینش کرد و گاه هم از سادگی و خامی آنها شگفتزده شد.

596823_382.jpg


٢. فیلم با اپیزود «پاسترناک» شروع میشود، برخورد کوتاهی بین یک زن و مرد در هواپیما باعث میشود بفهمند که هردو مردی به نام پاسترناک را میشناختهاند و بعد مسافران دیگر هم کمکم متوجه میشوند همگی ربطی به این آقای پاسترناک داشتهاند و ناگهان یکی از خدمه فریاد میزند که پاسترناک در کابین خلبان را بسته و هواپیما دارد سقوط میکند. تمامی مسافران هواپیما کسانی هستند که روزگاری در زندگی پاسترناک حضور داشته و زخمی به او زدهاند؛ زخمی که شاید بدون قصد و نیتی بوده اما میل به انتقام را در پاسترناکی که نمیبینیمش شعلهور کرده.

فکر میکنید هواپیما کجا سقوط میکند؟ هواپیما دقیقا روی سر پدرومادر پاسترناک فرود میآید و وقتی نوک هواپیما به چندقدمی پدرومادر میرسد که در حیاط خانه نوشیدنی صرف میکنند، تصویر فریزفریم و فیلم درواقع شروع میشود. این مقدمه غافلگیرکننده دقیقا مشخص میکند با چه فیلمی روبهرو هستیم؛ فیلمی چنداپیزودی با پیچی غافلگیرکننده در انتهای آن. بعد از این اپیزود بسیار کوتاه، عنوانبندی «داستانهای وحشی» روی تصویر میآید؛ تصاویری زیبا از تعدادی از بیرحمترین شکارچیان دنیای حیات وحش. این تصاویر بههمراه اپیزود «پاسترناک» درواقع دو مضمون اصلی فیلم را بیان میکنند: انتقام و خشونت.

٣. پنج اپیزود بعدی «داستانهای وحشی» به اندازه اپیزود «پاسترناک» خلاصهشده و سریع نیستند؛ درواقع ژیفرون در اپیزودهای بعدی، سعی میکند روی درام قصه بیشتر کار کند، سعی میکند شخصیتپردازی کند و تیپهای خود را به شخصیت نزدیک کند. دراینبین در برخی اپیزودها موفق است و در برخی ناموفق. بهعنوان نمونه دو اپیزود «موشها» و «قویترین» که اپیزودهای دوم و سوم این فیلم هستند، هرچند با اتکا به تیپهای آشنا جلو میروند و ژیفرون هم تلاشی نکرده از دل این تیپها، شخصیتهای خاص و متفاوت بیرون بکشد اما غافلگیری این دو اپیزود خیلی بیشتر از چیزی است که در اپیزودهای چهارم (بمب کوچک) و پنجم (پیشنهاد) میبینیم.

596821_745.jpg


شاید دلیل اصلی به این برگردد که دو اپیزود چهارم و پنجم (ضعیفترین اپیزودهای فیلم) بیش از آنکه با مضمون انتقام و خشونت سروکار داشته باشند، رویکردی اجتماعی به خود میگیرند و ژیفرون در همین دو اپیزود بیش از سایر اپیزودها سعی میکند بهجای بهرهبردن از الگوی غافلگیری آخرین لحظه، حرفی اجتماعی بزند و اپیزود کوتاهش را به جایی برای نقد جامعه و اختلافطبقاتی بدل کند.

اما مدتزمان کوتاه دو اپیزود مجال کمی در اختیار این کارگردان و فیلمنامهنویس برای طراحی قصهای تأثیرگذار قرار داده و برای همین است که انتهای اپیزود «بمب کوچک» و تولدی که برای قهرمان اجتماعی در زندان گرفته میشود یا تصمیم پسر مرد پولدار برای اعتراف به جرمش و کشتهشدنش به دست شوهر مقتول، بسیار مضحک هستند و سطحی و هیچ ربطی به دیگر اپیزودها ندارد. اینکه حالت و شکل انتقام در این دو اپیزود عوض میشود، بالذات ضعف فیلم و فیلمنامه آن نیست، مشکل اینجاست که به نظر میرسد ژیفرون توانایی درامپردازی اجتماعی قوی ندارد و در تعریف داستانهای تکخطی غافلگیرکننده قدرت بیشتری دارد تا تعریف یک داستان اجتماعی آموزنده تأثیرگذار.

٤. «تا مرگ ما را از هم جدا کند»، آخرین اپیزود «داستانهای وحشی»، شاید بهترین اپیزود این فیلم باشد. این اپیزود درواقع هم غافلگیری سه اپیزود اول فیلم را دارد و هم مدتزمان طولانیاش نسبت به دیگر اپیزودها فرصت کافی در اختیار ژیفرون گذاشته تا یک شخصیت بسیار جذاب یعنی عروسی دیوانه و تشنه انتقام را طراحی کند. ماجرای این اپیزود بسیار ساده است؛ رومینا در شب عروسی خود با آریل، متوجه میشود آریل پیشتر به او خــ ـیانـت کرده. رومینا آنقدر عصبانی میشود که در حالتی هیستریک میهمانی عروسی را به میدان انتقام بدل میکند و انتقام سختی هم از آریل میگیرد. این اپیزود تفاوتی آشکار با دیگر اپیزودهای «داستانهای وحشی» دارد و آن تلاش موفق ژیفرون فیلمنامهنویس در روانشناسی شخصیت اصلی خود یعنی رومیناست.

درواقع مجلس میهمانی برای ژیفرون به مکانی بدل میشود که در آن، هم میتواند عروس دیوانه را روانشناسی کند و هم با استفاده از تیپ برای کاراکترهای داماد و مادر داماد و دیگران، جدا از خلق موقعیتی آبزورد، داستان انتقام خود را به بهترین شکل ممکن پیش ببرد و پایانی بسیار تلختر و البته بدون خون و خونریزی برای این اپیزود رقم بزند. در انتهای «تا مرگ ما را از هم جدا کند»، عروس و داماد آشتی میکنند (البته پس از بههمریختن کامل مراسم عروسی)، اما این آشتی و ابراز محبت که بیشتر شبیه گلاویزشدن دو کشتیگیر است، بسیار ترسناکتر از مثلا مرگ دو راننده در اپیزود سوم است.

596822_126.jpg


پایان این اپیزود درواقع نشان میدهد که زندگی رومینا و آریل از حالا یک جهنم است و هرکدام از آنها برای پیروزی دست به هر کاری خواهد زد و از همه بدتر اینکه رومینا اصلا قابلپیشبینی نیست و بعید نیست مثل زن میانسال اپیزود اول در غذای شوهرش مرگموش بریزد یا مثل مرد آزاردیده اپیزود «بمب کوچک» در ماشین شوهرش بمبی کار بگذارد. این اپیزود با اجرای جذاب، تدوین سریع و قصهای که از دیگر اپیزودها عمیقتر و کاملتر است، بهیادماندنیترین اپیزود «داستانهای وحشی» است.

٥. «داستانهای وحشی» فیلمی جدی نیست، موضوعاتی جدی مطرح میکند اما اصلا جدی نمیشود. درواقع لحنی شوخ و سرخوش دارد که باعث میشود خشونت برخی سکانسها و تلخی و گزندگی برخی لحظهها تلطیف شود (به یاد بیاورید صحنه پایانی «قویترین» را که پلیس با دیدن جسد دو مرد فکر میکند این دو بر سر یک زن به جان هم افتادهاند، درحالیکه قضیه اساسا چیز دیگری است) و تجربه دیدن این داستانکها را لذتبخش میکند.

همین طنز و شوخطبعی است که باعث میشود «داستانهای وحشی» برخلاف این گفته که انتقام، غذایی است که سرد سرو میشود، حالتی گرم و دلنشین داشته باشد؛ انتقامی که شاید نتیجه معکوس بدهد اما لذتی که در آن هست در بخشش نیست. «داستانهای وحشی» درواقع ماجرای آدمهایی است که راهحل بخشش را بهطورکلی فراموش میکنند و کنار میگذارند و مثل شکارچیهای بیرحم عنوانبندی فیلم، تنها با گرفتن انتقام حتی اگر به قیمت جان خودشان تمام شود، آرام میگیرند.
 
بالا