فرهنگی و هنری «وان دایركشن»:جیغ بزنید! حال ما خوب میشود!

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 183
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304
آنها به قدری «باحال» و پر انرژیاند كه یك مصاحبه مفصل با آنها اعصاب و انرژی زیادی را برای مصاحبهكننده میطلبد. به هر حال سر و كله زدن با پنج جوان شاد، خوشحال و البته پرشور، كار هر كسی نیست. نایل، زین، لیام، هری و لوئی هرگاه در یك گفتوگوی مفصل ظاهر شدهاند، بلایی سر مجری یا مصاحبهكننده آوردهاند كه او آرزو كند زودتر مصاحبه تمام شود و بیش از این بازیچه دست پسرها نشود.

اعضای «وان دایركشن» خیلی كم مصاحبه میكنند و در سه سال گذشته تنها چهار گفتوگوی رسمی از آنها منتشر شده كه دو گفتوگو به صورت رادیویی بوده و یكی از آنها نیز زنده روی آنتن رفته تا دردسرهای آقای مجری در برابر این پنج نفر بیشتر و بیشتر باشد.

آنها در گفتوگوی خود از به كار بردن هر واژه و اصطلاحی ابایی ندارند و كاملا راحت و آسوده در برابر سوالها متلك میاندازند و به شوخیهای تند و خندههایی با صدای بلند اقدام میكنند كه كلی سر و صدا به پا كرده است. بخشهایی از آخرین گفتوگوی آنها را قبل از اینكه خبر جدایی «زین مالیك» در رسانهها بلوا به پا كند بخوانید.

533325_518.jpg


از وقتی به صورت گروه فعالیتتان را آغاز كردهاید چقدر دچار اختلاف سلیقه شدهاید؟

نایل: اختلاف سلیقه كه هست. مگر میشود پنج نفر یك نظر مشابه داشته باشند؟ اما همیشه سعی كردهایم به صورت گروهی تصمیم آخر را بگیریم.

هری: ما معمولا وقتی به یك چند دستگی در یك مورد میرسیم، رایگیری میكنیم. خوشبختانه تعدادمان هم جوری است که هیچوقت رایها مساوی نمیشود و همیشه به نتیجه میرسیم. مگر اینكه «لیام» مثل اكثر اوقات روی كاناپه خوابش بـرده باشد و نتوانیم رای او را داشته باشیم!

لوئی: ما یك مثل مهم داریم كه البته رفته رفته به قانونی در گروه تبدیل شده است. ما همیشه سعی میكنیم از مشاوران و افرادی كه متخصص هر حوزهای هستند، نظر بگیریم. یك بار یكی از آثار و قطعاتی كه ساخته بودیم را به صورت مخفیانه به دست یكی از آرتیستهای بزرگ و خوانندههای محبوب جهانی رساندیم و او در متنی كوتاه برایمان پیام فرستاد: به درد نمیخورد!

و شما چه كار كردید؟

زین: كاری نمیتوانستیم بكنیم. ما هم به صورت كامل آن را كنار گذاشتیم. مگر میشد حرف یار صمیمی «هری» را نادیده بگیریم؟! ماكه جراتش را نداشتیم. . . (میخندد).

شاید منظورتان از آن ستاره جهانی «تیلور» (سویفت) است؟!

لوئی: تو نظری در این باره نداری «هری»؟!

هری: (با خنده) به هر حال این یك چالش منطقی برای ما بود. ما هر كداممان برخی تجربهها را از سر گذرانده بودیم و میخواستیم تا درباره یك اثر صددرصد مطمئن نشدهایم، آن را منتشر نكنیم. این قطعهای هم كه بچهها خوشمزگی به خرج دادند و بدون هماهنگی با مدیر برنامههایمان دربارهاش حرف زدند، دقیقا همین رویه را طی كرد. ما هم نظرچند نفر را گرفتیم و در آخر دیدیم همه مخالف انتشارش هستند. ما هم حذفش كردیم تا «لوئی» خفه شود!

یعنی اگر «ریحانا» یا «انریكه» از كار خوششان میآمد و «تیلور» همان جمله را برایتان مینوشت، باز هم كار را حذف میكردید؟

نایل: عجب سوال جذابی!

زین: باید اول میدیدیم كه كدام یك اول از همه به ما تكست دادهاند. اگر زودتر از تیلور بود شاید میشد یك كاری كرد ولی اگر تیلور اول تكست میداد و نظرش را میگفت قطعا حرف او برای ما اولویت است!
هری: من هم موافقم! به هر حال ما یك گروهیم و همه به هم به چشم یك خانواده نگاه میكنیم! باید منافع همه حفظ شود. . . (با خنده).

آیا میتوانید یك كتاب خوب پیشنهاد كنید؟ اصولا چقدر از زمان زندگیتان برای كتاب خواندن صرف میشود؟

نایل: جرات برای رویا.

لوئی: زندگینامه جدید جیمز كوردن «ممكن است به من توجه كنید لطفا».

لیام: زندگینامه «راسل برند».

زین: من سالها پیش یك كتاب خواندم به نام «یك بال و یك دعا». فكر میكنم در مورد جنگ جهانی اول بود. فوقالعاده من را تحت تاثیر قرار داد.

نایل: من یك پیشنهاد دیگر هم دارم: «روی صحنه، بیرون صحنه»؛ اثری از مایكل بوبلی.

لیام: «یك تماس بازرس». این تنها یكی از چیزهایی است كه تاكنون خواندهام و به همه پیشنهاد میكنم.

هری: البته من فكر میكنم بچهها خیلی اهل مطالعه نیستند و همیشه در اینترنت میچرخند. باوركنید نام این كتابهایی هم كه گفتند را به صورت شانسی یادشان مانده بود!

لیام: بله دقیقا همین طور است!

نایل: من هم دقیقا همین طور! البته اسم یك كتاب دیگر هم در ذهن من مانده و آن هم «چگونه میشود یك پرنده ساختگی راكشت».

لیام: واقعا در آخر داستان یاد میگرفتی چطور میتوانی یك پرنده را بكشی؟!

هری: من هم این كتاب را خواندهام و مسخره بود. به خاطر اینكه یادم هست من در صفحه ۲۰۰ بودم و پرنده هنوز نمرده بود!

موسیقی كه دوست دارید و مردم را متعجب میكند، چیست؟

لیام: بینگ كرازبی

لوئی: باشگاه دوچرخه بمبئی

لیام: دانیل ادانل

زین: من به جای «هری» و «نایل» جواب میدهم تا بیشتر ازاین وقت مصاحبه گرفته نشود. تیلور و جاستین!

زین تو خودت علاقهای به موسیقی شرقی نداری؟ به هر حال پدرت اصالتا شرقی است.

زین: حتی یك بار هم موسیقی آن سمتها را گوش نكردهام ولی از بچگی طرفدار «مایكل» بودم و از «جاستین» بدم میآمد! چون هر كاری كردم در اینستاگرام من را «فالو» نكرد!

عجیبترین هدیهای كه شما از یك طرفدار تا به حال گرفتهاید، چیست؟

لوئی: حوله بهداشتی برای پنجره ماشین!

زین: آنها میخواهند در توئیتر فالویشان كنیم. این جمله را بارها شنیدهام. آنقدر با جیغ و فریاد «آیدی» توئیترشان را پشت گوش ما فریاد میكنند كه واقعا كركننده است. یك بار آن اوایل یكی از طرفدارها هدیهای بزرگ را برای من آورد كه در دو دست من جا نمیشد. بستهبندی بزرگی داشت و مجبور شدم برای حمل آن از یكی از دوستانم كمك بگیرم. بعد زمانی كه آن بسته را باز كردیم دیدیم كه این طرفدار آیدی توئیترش را به صورت حروف بزرگ روی چوب اره كرده و آنها را كنار هم چسبانده! آن شب خیلی به این هدیه خندیدیم.

نایل: یك بار برای شوخی گفتم من كسانی را دوست دارم كه عاشق خوردن هویج هستند. واقعا این حرف من یك شوخی بزرگ روی صحنه بود ولی در روز تولد تقریبا یك مزرعه هویج كادو گرفتم!

لیام: هدیهای كه من گرفتم عكسهایی بود كه باور كردنش برایم سخت بود. بگذار بیشتر در مورد آن عكسها توضیح ندهم!

هری: من یك بار یك سوسمار نیم متری بزرگ زنده هدیه گرفتم و تا سه روزی كه این سوسمار پیش ما بود نایل همه شبها را در خارج از سوئیتمان میخوابید!

در طول تور بزرگ كنسرتهای آلبومUP ALL NIGHT بسیار پرحاشیه و خبرساز شدید و ظاهرا در پستهای توئیتری از طرفدارانتان خواستید نصف شب جلوی هتل شما در شهر «سندیهگو» جمع شوند چون حوصلهتان سر رفته بود و خوابتان نمیبرد!

نایل: خوب واقعا خوابمان نمیبرد!

زین: من دو روز بود نخوابیده بودم ولی واقعا خوابم نمیبرد و دوست داشتم سرگرم باشم و كلی انرژی داشتم.

هری: من خواب بودم و اصلا نفهمیدم چه خبر است. فقط با بوق صدای پلیس بیدار شدم!

اگر دستگیر میشدید، چه میكردید؟

لوئی: توئیت میكردیم كه «ما دستگیر شدهایم ولی حالمان خوب است!»

هری: برای فرارمان نقشه میكشیدیم. من همه سیزنهای «فرار از زندان» را دیدهام!

نایل: مزخرف میگویند! همهشان ترسیده بودند و فكر میكردند كه دیگر اجازه كنسرت نخواهند داشت.

533326_599.jpg


آن شب چگونه به صبح رسید؟

لیام: فقط باعث شد خیلی از خبرنگاران بیخواب شوند و كلی پلیس بیاید.

نایل: استرس گرفته بودم و باور نمیكردم كه یك توئیت ساده انقدر میتواند همه چیز را خراب كند.

زین: مدیر برنامهمان از شدت خشم در راهروهای هتل داد میزد و واقعا ترسیده بود. احتمال لغو برنامههایمان وجود داشت.

لوئی: لیام یك احمق بیخاصیت است! آنقدر ترسیده بود كه میخواست حساب توئیترش را غیر فعال كند. بعد از آن شب همیشه یاد چهره ترسیده او میافتیم و كلی میخندیم!

هری: من خودم را به خواب زدم ولی اوضاع به قدری خارج از كنترل شده بود كه نمیشد ساكت بمانی و باید همفكری میكردیم.

خواننده بودن به مرور برای شما تكراری نمیشود؟ نمیترسید فراموش شوید؟

هری: ترس ناشی از آن تبدیل به آدرنالین شده. مطمئنا در چند اجرای اول شما مدام به این فكر میكنید كه همه اشتباهات اتفاق خواهند افتاد اما بعد وقتی بیشتر میفهمید چه كار میكنید، لذتش بیشتر میشود. هر اجرایی متفاوت است بنابراین هیچوقت نمیتوانید در آرامش مطلق باشید. من فقط سعی میكنم تمركزم را حفظ كنم.

آیا به آینده فكر كردهاید؟ بزرگترین آرزوی شما در موسیقی چیست؟

زین: آرزوی من این است كه روزی برسد كه در اروپا شهری نباشد كه در آن كنسرت برگزار نكرده باشم.

لوئی: من اسپانیا را خیلی دوست دارم. همیشه فكر این را میكنم كه اگر در این كشور كنسرت بگذارم و وسط اجرا یك گاو وحشی روی صحنه بیاید، چه اتفاقی ممكن است بیفتد؟!

لیام: بچهها شوخی بس است. كمی جدی باشید. در گروه ما معمولا خیالبافی جایی ندارد و همیشه بر اساس مشاورههایی كه مشاوران و دوستانمان میدهند، سعی میكنیم بهترین رویه را داشته باشیم.

هری: ما آدمهای بیخیالی هستیم! هدف خاصی نداریم و دوست داریم از زندگی و تفریحها و موسیقی لـ*ـذت ببریم. فكر میكنم این بزرگترین هدف ما برای روزها و لحظههایمان است.

نایل: حال ما با جیغهای طرفدارانمان خوب میشود! هرقدر جیغها بلندتر باشد حال ما بهتر است. این را جدی گفتم و میتوانی از همه بچهها در این مورد بپرسی.

شهرت و معروف بودن لذتبخش است؟

هری: فكر نمیكنم اصلا بشود به چنین شهرتی عادت كرد. من فقط یادگرفتهام كه چطور آن را جدا از زندگیام یا حداقل با كمی فاصله نگه دارم. من چیزی برای پنهان كردن ندارم. چیزی كه شما میبینید صادقانه است. من روبهروی شما نشستهام و درنشریات حضور دارم اما این همه من نیست. اگر بخواهم تماما خودم را وقف كار كنم، دیوانه میشوم اما دیوانه نیستم، حداقل هنوز نه.

میگویند اعضای گروه در انجام كارهای شخصیشان خیلی بینظم هستند. این ماجرا چقدر صحت دارد؟

لوئی: خیلی زیاد!

نایل: درست میگویند. به جز هری تقریبا همه كارهای ما را باید یكی دیگر انجام دهد!

زین: من اسم این موضوع را بینظمی نمیگذارم. شما كدام خواننده را سراغ دارید كه مثلا لباسهایش را خودش بشوید؟

فكر میكنید روزی برسد كه طرفداران شما بیشتر از «جاستین بیبر» شود؟

نایل: جاستین یك نفر است و ما 5 نفر! اگر طرفداران هر كدام از ما را بشماری روی هم رفته طرفداران ما خیلی بیشتر است!

هری: مزخرف میگوید! ما باید به مرور بیشتر در خارج از انگلیس برنامه اجرا كنیم تا شاید بیشتر و بیشتر بتوانیم از سراسر دنیا دوستانی را بیابیم.

لوئی: این به گذر زمان بر میگردد. ما روزی كه جایزه «موسیقی آمریكا» را گرفتیم، انرژی خوبی برای ادامه كارمان پیدا كردیم و خیلی به ما كمك كرد.

شایعات زیاد جزء زندگی روزمره شما شده است. با این موضوع چطور كنار میآیید؟

هری: بعضی از آنها واقعا بامزه هستند، بعضیها مسخره و بعضیها هم واقعا آزاردهنده هستند. من دوست ندارم از آن دست آدمهایی باشم كه از شایعات شكایت میكنند. دوست ندارم مثل بعضی از ستارهها به توئیترم بروم و بنویسم «واقعیت ندارد». من فكر میكنم این چیزی است كه هست و باید با آن كنار آمد. شایعات وقتی آزاردهنده میشوند كه شما واقعا از كسی خوشتان میآید و بعد چیزهایی در نشریات مینویسند كه واقعا در نگاه آن فرد و رابـ ـطه شما تاثیر میگذارد.

میخواهید واندایركشن را چطور به خاطر بیاورند؟

زین: من میخواهم مقبرهای در بردفورد داشته باشم! از ما مجسمه خواهند ساخت. نه من میخواهم فرهنگ پاپ را متحول كنم... .

لوئی: به عنوان گروه پسرانهای كه حرکات موزون انجام نمی دهند.

نایل: همین كه آدم را به خاطر بیاورند به اندازه كافی خوب است.

لیام: گرفتن یك جایزه بریت خیلی خوب بود.

نایل: به خاطر دارید وقتی بك استریت بویز و نیوكیدز چند ماه پیش بازگشتند و تنها كاری كه كردند برگذاری توری از اجراهای فضای باز بود. این همان چیزی است كه من دوست دارم از ما به یاد بیاورند.

لیام: بله اینكه هر 10 سال یك بار ظاهر بشویم و توری برگذار كنیم.







 

برخی موضوعات مشابه

بالا