استبداد از قدیم الایام جزو بارزترین مشخصات و ویژگیهای جامعه ایران بوده است. در واقع ریشه استبداد به تاریخ 2500 سال شاهنشاهی برمیگردد و به تعبیری، ایران از این نظر، ركورددار تحمل و تداوم استبداد در جهان بوده است.
با وجود این كه در طول تاریخ ایران، سلطنت به طور مكرر دست به دست میشده، اما اساس آن هیچگاه عوض نمیشده است.
دوره مورد نظر ما (57ـ 1342) هم از این امر مستثنی نیست، با مروری گذرا به تحولات سیـاس*ـی اجتماعی این دوره، بخوبی استبداد و دیكتاتوری را لمس میكنیم.ماهیت سیـاس*ـی و شكل حكومتی رژیم شاه، به گونهای بود كه علی رغم تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی، از نقطه نظر سیـاس*ـی كمترین تحولی صورت نگرفته بود و از این دیدگاه، ایران در دوره محمد رضا شاه با ایران در دوره ناصر الدین شاه هیچ تفاوتی نداشت.در هر دو رژیم، امر و فرمان ظل الله و خدایگان و شاهنشاه بر امور ریز و درشت مملكتی حاكم بود، وزیر و وكیل، نخست وزیر، استاندار، سفیر، سناتور، فرماندهان نظامی و انتظامی و امرا بر اساس منویات ملوكانه عزل و نصب میشدند.
پس از كودتای 28 مرداد، كه طی آن نیروهای خارجی در دخالتی آشكار با استبداد داخلی دست به دست یكدیگر داده و دولت ملی ایران را ساقط كرده بودند، فضای حكومت مطلقه شاه و دیكتاتوری محمد رضا فراهم شد. اهمیت كودتا و تفاوت محمدرضای قبل و پس از كودتا به گونه ای بود كه امام خمینی در این باره سخنی پر مفهوم بدین مضمون فرمودند كه محمد رضا رفت و رضا شاه به كشور بازگشت.
بنابراین پس از موفقیت كودتا چیان محمد رضا كه تا قبل از آن به دلیل تزلزل پایه های حكومتش حفظ ظاهر نموده و ضمیر دیكتاتوری خود را آن گونه كه باید هویدا نساخته بود، حتی به حفظ ظاهر نیز توجهی نكرده یكه تاز میدان استبداد و حكومت مطلقه فردی شد.
این رویه محمد رضا در حالی بود كه بر اساس قانون اساسی مشروطیت شاه می بایست سلطنت كند نه حكومت. بر اساس قانون شاه به هیچ وجه اجازه دخالت در امور اجرایی كشور را نداشت و تنها نماد و نشانی از حكومت بود. اما جالب تر اینكه رویه دیكتاتوری محمد رضا با گذشت زمان نه تنها كمرنگ نشد و از دخالت های بیجا و خلاف قانون وی در امر حكومت كاسته نشد بلكه با روندی تصاعدی به سرعت به سوی حكومت فردی و خود محور پیش رفت. این رویه پس از رخداد های اوایل دهه 1340 و به طور مشخص بعد از قیام مردمی 15 خرداد 1342 به وضوح قابل مشاهده است.
شاه دیكتاتوری بود كه خود توان اداره امور را نداشت و برای اینكه ضعف اش آشكار نگردد اجازه نمی داد افراد صلاحیت دار و توانا نیز وارد عرصه شوند.
پس از موفقیت كودتا چیان محمد رضا كه تا قبل از آن به دلیل تزلزل پایه های حكومتش حفظ ظاهر نموده و ضمیر دیكتاتوری خود را آن گونه كه باید هویدا نساخته بود، حتی به حفظ ظاهر نیز توجهی نكرده یكه تاز میدان استبداد و حكومت مطلقه فردی شد.
در سیستمی كه از سوی شاه در ایران استقرار یافته بود، هیچ كس حق اندیشیدن مستقل را نداشت. همه باید آن گونه می اندیشیدند و سخن می گفتند «كه شاه را خوش آید.» طبیعی است در چنین سیستمی همه باید در عظمت شاه می گفتند و می نوشتند، عظمتی كه وجود خارجی نداشت. مقامات، رسانه ها، مطبوعات و هر كسی كه تریبونی در اختیار داشت محمد رضا را رهبری خردمند، فرزانه و صاحب فكر و اندیشه ای بلند معرفی می نمودند، سخنی كه حتی گوینده نیز اعتقادی به آن نداشت. در نظام تك قطبی كه از سوی شاه به وجود آمده بود كارگزار خوب آن كسی بود كه مجری و بله قربان گوی شاه باشد. حاصل چنین سیستمی قوه مجریه بی اختیار، مجلسی تایید گر و قوه قضائیه ای وابسته و غیر مستقل بود.اما نظام استبدادی، علاوه بر این كه زمینههای نارضایتی ملت را فراهم كرد، از جهت دیگر نیز بر متلاشی شدن رژیم اثر گذاشت، به لحاظ عدم اعتماد شاه به دیگران و مداخله در جزئیات امور، تمام سیستم سیـاس*ـی و نیروهای مسلح به شخص او وابسته بودند و هیچكس در هیچ جایی نمیتوانست به طور مستقل دست به عملی بزند.
علل شکلگیری نظام استبدادی در دورهی پهلوی
ماهیت استبدادی و ساخت شخصی قدرت سیـاس*ـی به عنوان یک واقعیت مورد توافق همه آنانی است که در مورد رژیم پهلوی به تحقیق پرداختهاند. تحلیل دلایل شکلگیری چنین ساختی با توجه به مبانی متفاوت اجتماعی ـ سیـاس*ـی و اقتصادی موجب اختلاف دیدگاهها در مورد مبانی شکلگیری استبداد پهلوی شده است.
یکی از این دیدگاهها که در باب تحلیل نظام استبدادی به ویژه در عصر پهلوی ارائه شده، براساس دولت تحصیلدار تأکید دارد.
دولت تحصیلدارو شکلگیری نظام استبدادی
در طول تاریخ نظامهای سیـاس*ـی حاکم بر جامعه ایرانی، در اشکال گوناگون دارای درآمدها و عواید مستقل بودهاند. در توضیح آن باید خاطرنشان ساخت که تا قبل از نهضت مشروطهخواهی و کشف نفت در ایران، نظامهای سیـاس*ـی به عبارتی روشنتر حاکمان سیـاس*ـی کشور مالکیت عامل مهم تولید یعنی آب را داشتند. این عامل تولید در مقایسه با سایر عوامل تولید در اکثر نقاط ایران کمیاب بوده است. در همان حال این حاکمان صاحبان زمین بودند. در اثر این نوع مالکیت میبینیم دولتهای حاکم دارای عوایدی مستقل بودهاند. اما پس از نهضت مشروطهخواهی و کودتای سوم اسفند، تحول دیگری رخ داد که متأسفانه تأثیر کند کننده و حتی منحرف کننده بر زندگی اجتماعی و سیـاس*ـی جامعه داشت. این تحول عظیم کشف نفت بودکه در زندگی اقتصادی، سیـاس*ـی و اجتماعی ایران تأثیر شگرفی بر جای گذاشت، یک پیامد جانبی «طلای سیاه» یا «بلای سیاه» این بودکه عملاً دولت حاکم را از برآیند نیروهای موجود در جامعه به حکومتی خودسر و «تحصیلدار» تبدیل کرد.
دولت تحصیلدار به شکلگیری نظام استبدادی مدد رسانیده و اگر از این منظر به مسأله بنگریم میبینیم که این دیدگاه سعی دارد با تکیه بر عواید ناشی از فروش نفت چگونگی شکلگیری استبداد پهلوی را تحلیل کند.
در تبیین این وضع باید گفت که جایگاه تاریخی نهاد استبداد با درآمدهای نفتی تحکیم و توسعه یافت.
باری، عواید نفت از سال 1300 در تأمین نیازهای مالی دولت منبع نسبتاً مطمئنی بود و از این زمان به بعد سهم نفت در صادرات و تولید ایران افزایش یافت. این در حالی بود که قدرت سنتی استبداد در شکل یک حکوت فردی مطلقه سابقهای بس طولانی در ایران داشت. اما ورود عواید نفتی به شبکه اقتصادی و مالی کشور را باید به عنوان نقطه عطفی در تغییر منابع تأمین درآمد قدرت استبدادی به حساب آورد که افزایش عواید آن استبداد را قادر ساخت تا در کیفیت و وسعت برنامههای اجتماعی، سیـاس*ـی و اقتصادیاش تحولی صورت دهد.
ماهیت استبدادی و ساخت شخصی قدرت سیـاس*ـی به عنوان یک واقعیت مورد توافق همه آنانی است که در مورد رژیم پهلوی به تحقیق پرداختهاند. تحلیل دلایل شکلگیری چنین ساختی با توجه به مبانی متفاوت اجتماعی ـ سیـاس*ـی و اقتصادی موجب اختلاف دیدگاهها در مورد مبانی شکلگیری استبداد پهلوی شده است
به عبارت دیگر، اگرچه استبداد فردی در ایران قدمتی چند هزار ساله داشت ولی از یک سو عواید نفتی و از سوی دیگر اندیشههای شبه مدرنیستی دست به دست یکدیگر دادند تا استبدادگران بتوانند دورهی زمامداری خویش را طولانیترکنند و استبداد حیات خود را ادامه دهد. به همین سبب بود که از این دوران به بعد گستره و عمق تحولات اجتماعی، سیـاس*ـی و اقتصادی در برنامههای دولت ابعاد دیگری به خود گرفت که با دورههای قبل از آن کاملاً تفاوت داشت.
به طور مشخص، عواید نفتی از سال 1343 به طور مۆثردر ساختار سیـاس*ـی ایران وارد شد. 20 تا سال 1343 درآمدهای نفتی به طور جدی در اختیار شاه قرار میگرفت و این امر «درتعیین سیاستهای حکومت استبدادی و ساخت اجتماعی تأثیر تعیین کنندهای بجای مینهاد در حالی که تا این زمان قدرت نهادی استبداد پس از یک وقفه کوتاه (نخستوزیری دکتر مصدق) احیا شده و پایههای آن تا سال 1343 تحکیم یافته بود. در این مدت شاه با استفاده از موقعیت نهادی قدرت سلطنت در بدنه سیـاس*ـی کشور، تمام ابزارهای حکومت را به طور مطلق در انحصار خویش درآورده بود.» شاه با داشتن درآمدهای نفتی، با تغییر اصول قانون اساسی و افزایش کنترل خویش بر مجالس سنا و شورا و دخالت در انتخابات نمایندگان و همچنین با انتخاب نخستوزیران مطیع و متملق؛ نهادهای نظام را به ابزار صرف قدرت شخصی تبدیل کرده بود. به این ترتیب، عواید نفتی و اندیشه های شبه مدرنیستی سهم عمدهای در استقرار و تثبیت مجدد استبداد فردی مطلق و گسترش قدرت شخصی در دورههای پهلوی داشتند.
نظامیگری و شکلگیری نظام استبدادی
یکی دیگر از دیدگاههایی که در تحلیل نحوهی شکلگیری نظام استبدادی به ویژه در دورهی پهلوی مطرح شده، دیدگاهی است که به عنصر نظامیگری و ارتش به عنوان یکی از پایههای قدرت شاه تأکید دارد. ارتش و نظامیگری در کنار دیوانسالاری و دربار از عوامل اصلی حاکمیت رژیم پهلوی بود. افزون بر ایران دو عامل، درآمدهای نفتی و موقعیت ژئوپولیتیک ایران و خود ِ نهاد سلطنت در تقویت پایههای نظامی حاکمیت استبدادی تأثیرات چشمگیری داشتند.
اصولاً دخالت نظامی در سیاست در سطوح مختلفی صورت میگیرد، بر همین اساس میتوان چهار سطح یا درجه در این زمینه در نظر گرفت.
از این سخنان چنین بر میآید که فلسفهی سیـاس*ـی در دورهی پهلوی به قول شیخ طوسی نه بر قلم بلکه بر ارتش و شخص شاه استوار بود. دولت در ایران عمدتاً بر نظامیگری و مرکزیت پادشاهی مقتدری استوار بود که از مجلس تنها تأیید دولت روز را خواستار بود و از اربابان قلم حمایت، و اگر حمایت نمیکنند لااقل سکوت کنند!
بنابراین، پایه ارتش و نظامیگری نقشی اساسی در قدرت و حاکمیت شاه داشته است. این ابزار قدرت شاه به عنوان سازمان یافتهترین نیروی حاکمیت سیـاس*ـی در دستان او قرار داشت و با خود اقتدار تمام امور سیـاس*ـی و نظامی را بر عهده داشت.
فرآوری : طاهره رشیدی
با وجود این كه در طول تاریخ ایران، سلطنت به طور مكرر دست به دست میشده، اما اساس آن هیچگاه عوض نمیشده است.
دوره مورد نظر ما (57ـ 1342) هم از این امر مستثنی نیست، با مروری گذرا به تحولات سیـاس*ـی اجتماعی این دوره، بخوبی استبداد و دیكتاتوری را لمس میكنیم.ماهیت سیـاس*ـی و شكل حكومتی رژیم شاه، به گونهای بود كه علی رغم تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی، از نقطه نظر سیـاس*ـی كمترین تحولی صورت نگرفته بود و از این دیدگاه، ایران در دوره محمد رضا شاه با ایران در دوره ناصر الدین شاه هیچ تفاوتی نداشت.در هر دو رژیم، امر و فرمان ظل الله و خدایگان و شاهنشاه بر امور ریز و درشت مملكتی حاكم بود، وزیر و وكیل، نخست وزیر، استاندار، سفیر، سناتور، فرماندهان نظامی و انتظامی و امرا بر اساس منویات ملوكانه عزل و نصب میشدند.
پس از كودتای 28 مرداد، كه طی آن نیروهای خارجی در دخالتی آشكار با استبداد داخلی دست به دست یكدیگر داده و دولت ملی ایران را ساقط كرده بودند، فضای حكومت مطلقه شاه و دیكتاتوری محمد رضا فراهم شد. اهمیت كودتا و تفاوت محمدرضای قبل و پس از كودتا به گونه ای بود كه امام خمینی در این باره سخنی پر مفهوم بدین مضمون فرمودند كه محمد رضا رفت و رضا شاه به كشور بازگشت.
بنابراین پس از موفقیت كودتا چیان محمد رضا كه تا قبل از آن به دلیل تزلزل پایه های حكومتش حفظ ظاهر نموده و ضمیر دیكتاتوری خود را آن گونه كه باید هویدا نساخته بود، حتی به حفظ ظاهر نیز توجهی نكرده یكه تاز میدان استبداد و حكومت مطلقه فردی شد.
این رویه محمد رضا در حالی بود كه بر اساس قانون اساسی مشروطیت شاه می بایست سلطنت كند نه حكومت. بر اساس قانون شاه به هیچ وجه اجازه دخالت در امور اجرایی كشور را نداشت و تنها نماد و نشانی از حكومت بود. اما جالب تر اینكه رویه دیكتاتوری محمد رضا با گذشت زمان نه تنها كمرنگ نشد و از دخالت های بیجا و خلاف قانون وی در امر حكومت كاسته نشد بلكه با روندی تصاعدی به سرعت به سوی حكومت فردی و خود محور پیش رفت. این رویه پس از رخداد های اوایل دهه 1340 و به طور مشخص بعد از قیام مردمی 15 خرداد 1342 به وضوح قابل مشاهده است.
شاه دیكتاتوری بود كه خود توان اداره امور را نداشت و برای اینكه ضعف اش آشكار نگردد اجازه نمی داد افراد صلاحیت دار و توانا نیز وارد عرصه شوند.
پس از موفقیت كودتا چیان محمد رضا كه تا قبل از آن به دلیل تزلزل پایه های حكومتش حفظ ظاهر نموده و ضمیر دیكتاتوری خود را آن گونه كه باید هویدا نساخته بود، حتی به حفظ ظاهر نیز توجهی نكرده یكه تاز میدان استبداد و حكومت مطلقه فردی شد.
در سیستمی كه از سوی شاه در ایران استقرار یافته بود، هیچ كس حق اندیشیدن مستقل را نداشت. همه باید آن گونه می اندیشیدند و سخن می گفتند «كه شاه را خوش آید.» طبیعی است در چنین سیستمی همه باید در عظمت شاه می گفتند و می نوشتند، عظمتی كه وجود خارجی نداشت. مقامات، رسانه ها، مطبوعات و هر كسی كه تریبونی در اختیار داشت محمد رضا را رهبری خردمند، فرزانه و صاحب فكر و اندیشه ای بلند معرفی می نمودند، سخنی كه حتی گوینده نیز اعتقادی به آن نداشت. در نظام تك قطبی كه از سوی شاه به وجود آمده بود كارگزار خوب آن كسی بود كه مجری و بله قربان گوی شاه باشد. حاصل چنین سیستمی قوه مجریه بی اختیار، مجلسی تایید گر و قوه قضائیه ای وابسته و غیر مستقل بود.اما نظام استبدادی، علاوه بر این كه زمینههای نارضایتی ملت را فراهم كرد، از جهت دیگر نیز بر متلاشی شدن رژیم اثر گذاشت، به لحاظ عدم اعتماد شاه به دیگران و مداخله در جزئیات امور، تمام سیستم سیـاس*ـی و نیروهای مسلح به شخص او وابسته بودند و هیچكس در هیچ جایی نمیتوانست به طور مستقل دست به عملی بزند.
علل شکلگیری نظام استبدادی در دورهی پهلوی
ماهیت استبدادی و ساخت شخصی قدرت سیـاس*ـی به عنوان یک واقعیت مورد توافق همه آنانی است که در مورد رژیم پهلوی به تحقیق پرداختهاند. تحلیل دلایل شکلگیری چنین ساختی با توجه به مبانی متفاوت اجتماعی ـ سیـاس*ـی و اقتصادی موجب اختلاف دیدگاهها در مورد مبانی شکلگیری استبداد پهلوی شده است.
یکی از این دیدگاهها که در باب تحلیل نظام استبدادی به ویژه در عصر پهلوی ارائه شده، براساس دولت تحصیلدار تأکید دارد.
دولت تحصیلدارو شکلگیری نظام استبدادی
در طول تاریخ نظامهای سیـاس*ـی حاکم بر جامعه ایرانی، در اشکال گوناگون دارای درآمدها و عواید مستقل بودهاند. در توضیح آن باید خاطرنشان ساخت که تا قبل از نهضت مشروطهخواهی و کشف نفت در ایران، نظامهای سیـاس*ـی به عبارتی روشنتر حاکمان سیـاس*ـی کشور مالکیت عامل مهم تولید یعنی آب را داشتند. این عامل تولید در مقایسه با سایر عوامل تولید در اکثر نقاط ایران کمیاب بوده است. در همان حال این حاکمان صاحبان زمین بودند. در اثر این نوع مالکیت میبینیم دولتهای حاکم دارای عوایدی مستقل بودهاند. اما پس از نهضت مشروطهخواهی و کودتای سوم اسفند، تحول دیگری رخ داد که متأسفانه تأثیر کند کننده و حتی منحرف کننده بر زندگی اجتماعی و سیـاس*ـی جامعه داشت. این تحول عظیم کشف نفت بودکه در زندگی اقتصادی، سیـاس*ـی و اجتماعی ایران تأثیر شگرفی بر جای گذاشت، یک پیامد جانبی «طلای سیاه» یا «بلای سیاه» این بودکه عملاً دولت حاکم را از برآیند نیروهای موجود در جامعه به حکومتی خودسر و «تحصیلدار» تبدیل کرد.
دولت تحصیلدار به شکلگیری نظام استبدادی مدد رسانیده و اگر از این منظر به مسأله بنگریم میبینیم که این دیدگاه سعی دارد با تکیه بر عواید ناشی از فروش نفت چگونگی شکلگیری استبداد پهلوی را تحلیل کند.
در تبیین این وضع باید گفت که جایگاه تاریخی نهاد استبداد با درآمدهای نفتی تحکیم و توسعه یافت.
باری، عواید نفت از سال 1300 در تأمین نیازهای مالی دولت منبع نسبتاً مطمئنی بود و از این زمان به بعد سهم نفت در صادرات و تولید ایران افزایش یافت. این در حالی بود که قدرت سنتی استبداد در شکل یک حکوت فردی مطلقه سابقهای بس طولانی در ایران داشت. اما ورود عواید نفتی به شبکه اقتصادی و مالی کشور را باید به عنوان نقطه عطفی در تغییر منابع تأمین درآمد قدرت استبدادی به حساب آورد که افزایش عواید آن استبداد را قادر ساخت تا در کیفیت و وسعت برنامههای اجتماعی، سیـاس*ـی و اقتصادیاش تحولی صورت دهد.
ماهیت استبدادی و ساخت شخصی قدرت سیـاس*ـی به عنوان یک واقعیت مورد توافق همه آنانی است که در مورد رژیم پهلوی به تحقیق پرداختهاند. تحلیل دلایل شکلگیری چنین ساختی با توجه به مبانی متفاوت اجتماعی ـ سیـاس*ـی و اقتصادی موجب اختلاف دیدگاهها در مورد مبانی شکلگیری استبداد پهلوی شده است
به عبارت دیگر، اگرچه استبداد فردی در ایران قدمتی چند هزار ساله داشت ولی از یک سو عواید نفتی و از سوی دیگر اندیشههای شبه مدرنیستی دست به دست یکدیگر دادند تا استبدادگران بتوانند دورهی زمامداری خویش را طولانیترکنند و استبداد حیات خود را ادامه دهد. به همین سبب بود که از این دوران به بعد گستره و عمق تحولات اجتماعی، سیـاس*ـی و اقتصادی در برنامههای دولت ابعاد دیگری به خود گرفت که با دورههای قبل از آن کاملاً تفاوت داشت.
به طور مشخص، عواید نفتی از سال 1343 به طور مۆثردر ساختار سیـاس*ـی ایران وارد شد. 20 تا سال 1343 درآمدهای نفتی به طور جدی در اختیار شاه قرار میگرفت و این امر «درتعیین سیاستهای حکومت استبدادی و ساخت اجتماعی تأثیر تعیین کنندهای بجای مینهاد در حالی که تا این زمان قدرت نهادی استبداد پس از یک وقفه کوتاه (نخستوزیری دکتر مصدق) احیا شده و پایههای آن تا سال 1343 تحکیم یافته بود. در این مدت شاه با استفاده از موقعیت نهادی قدرت سلطنت در بدنه سیـاس*ـی کشور، تمام ابزارهای حکومت را به طور مطلق در انحصار خویش درآورده بود.» شاه با داشتن درآمدهای نفتی، با تغییر اصول قانون اساسی و افزایش کنترل خویش بر مجالس سنا و شورا و دخالت در انتخابات نمایندگان و همچنین با انتخاب نخستوزیران مطیع و متملق؛ نهادهای نظام را به ابزار صرف قدرت شخصی تبدیل کرده بود. به این ترتیب، عواید نفتی و اندیشه های شبه مدرنیستی سهم عمدهای در استقرار و تثبیت مجدد استبداد فردی مطلق و گسترش قدرت شخصی در دورههای پهلوی داشتند.
نظامیگری و شکلگیری نظام استبدادی
یکی دیگر از دیدگاههایی که در تحلیل نحوهی شکلگیری نظام استبدادی به ویژه در دورهی پهلوی مطرح شده، دیدگاهی است که به عنصر نظامیگری و ارتش به عنوان یکی از پایههای قدرت شاه تأکید دارد. ارتش و نظامیگری در کنار دیوانسالاری و دربار از عوامل اصلی حاکمیت رژیم پهلوی بود. افزون بر ایران دو عامل، درآمدهای نفتی و موقعیت ژئوپولیتیک ایران و خود ِ نهاد سلطنت در تقویت پایههای نظامی حاکمیت استبدادی تأثیرات چشمگیری داشتند.
اصولاً دخالت نظامی در سیاست در سطوح مختلفی صورت میگیرد، بر همین اساس میتوان چهار سطح یا درجه در این زمینه در نظر گرفت.
از این سخنان چنین بر میآید که فلسفهی سیـاس*ـی در دورهی پهلوی به قول شیخ طوسی نه بر قلم بلکه بر ارتش و شخص شاه استوار بود. دولت در ایران عمدتاً بر نظامیگری و مرکزیت پادشاهی مقتدری استوار بود که از مجلس تنها تأیید دولت روز را خواستار بود و از اربابان قلم حمایت، و اگر حمایت نمیکنند لااقل سکوت کنند!
بنابراین، پایه ارتش و نظامیگری نقشی اساسی در قدرت و حاکمیت شاه داشته است. این ابزار قدرت شاه به عنوان سازمان یافتهترین نیروی حاکمیت سیـاس*ـی در دستان او قرار داشت و با خود اقتدار تمام امور سیـاس*ـی و نظامی را بر عهده داشت.
فرآوری : طاهره رشیدی