مطالب طنز اســــــــــتاتـــــوســـ ـــ

  • شروع کننده موضوع mahdis.a
  • بازدیدها 216
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

mahdis.a

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/07/15
ارسالی ها
356
امتیاز واکنش
1,843
امتیاز
371
سن
22
محل سکونت
مازندران
*اســــــتاتــوس*

از محـبت خــارهــا…



↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓
شــــــــــــــــاخ میشوند !!!!!!
اون قدیم بود گل میشدن….آدما
عوض شدن….!!!!
مــــُــتــــِـِــــاَســـِـِــــفـــــانـــــه !!!



ﯾﻪ روز ﯾﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺴﺨﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﻻ ﻫﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ…
ﺷﻤﺮﺩﻡ 70 ﺑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺑﺎﻻ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ…!
ﺩﻓﻌﻪ 71 ﺩﯾﮕﻪ ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺖ ﻟﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ !
ها ؟

قبل ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﻳﺪ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﭘﺰﺷﻜﻲ ﺩﻭﺗﺎ ﺣﺒﻪ ﺳﻴﺮ ﺑﻨﺪﺍﺯﻳﺪ ﺑﺎﻻ…
ﺍﺯ ﻋﺬﺍب ﭘﻮﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﭘﺰﺷﻜﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﻛﻢ میکنه


آیا میدانید، که دکمه “enter” کیبورد هم پیر و فرسوده می شود و اصطلاحا به آن “پیرینتر” گفته می شود !؟
.
.
نگو میدونستی که با اسکنر میزنم تو سرت



ﻓﯿﻠﻢ ﻫﻨﺪﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﺎﺭﻭ ﻃﻨﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﺭﻭ ﻫﻮﺍ
.
.
.
ﺑﻌﺪ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻩ ﺍﯾﻦ
ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺖ!!


یارو ساعت 6 صبح جمعه زنگ آیفون خونمون زد .
من : بله؟
یارو : این کیا اسپورتیج که جلوی پارکینگ پارک کرده مال شماست؟
من : نه
یارو : دلت بسوزه . مال ماست.


بعضیا رو پله برقی یجوری ژست میگیرن میان پایین که انگار همین الان پروازشون مستقیم از نیویورک نشسته
والاااا



به (مارک) لباست نناز..
به (مارک) نیس که…
به ذات آدمه…
وگرنه (گاو) لباسش ۱۰۰℅ چرم خالصه…!!


ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ , ﻫﻨﺪﻭﺍﻧﻪ ﺍﻣﻮﺧﺘﻢ !!!?.
.
.
.
..
.ﻫﻴﭻ ﺩﻟﻴﻞ ﺧﺎﺻﻴﻢ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺧﻮﺩﻣﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻫﻨﺪﻭﻧﻪ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﻣﺶ
ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﻃﺎﻟﺒﻲ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯ ﺍگه ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍ
ﻭﺍﻻ ﺏ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﭺ ﻓﻀﻮﻝ ﺷﺪﻥ ﺏ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﻣﻮﻧﻢ ﻛﺎﺭ ﺩﺍﺭﻥ


قطارا بیشتر از همه آلزایمر دارن میدونی چرا؟؟!
.

.
چون خودشون میگن هوهو بعد میپرسن چی چی!!!
من برم سراغ اکتشافات بعدی


ﺩﻳﺸﺐ ﺑﻲ ﺧﻮﺍﺑﻲ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺗﺎ ﺻﺪ ﺷﻤﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺒﺮه…
.
.
.
.
ﺑﻪ ٨٥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ…


هر وقت کسی بهتون گفت اون کنترلو از پشت سرت بده ,
.
.
.
.
حداقل ششصد متر فاصله رو انتظار داشته باشید
حتی در مواردی هم من 180درجه تغییر جهت دادم تا کنترلو بدم بهشون

-از یکی میپرسن فرق کچل با هواپیما می دونی چیه؟

میگه بابا ما سرمون میشه کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است.


-یارو سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه


-اگه دیدی یه سوسک پشت و رو افتاده و داره دست و پا می زنه، فکر نکن با دمپائی زدنش... داره به قیافه تو می خنده...



-یه بنده خدا پتروس فداکار رو با دهقان فداکار قاطی می کنه، میره انگشت می کنه تو حلق راننده قطار.


-یه دفعه دو تا هزار پا همدیگر رو بغـ*ـل میکنن میشن زیپ


-یه نفر میره جوراب فروشی میگه آقا جوراب میخوام فروشنده میگه:مردونه ؟یارو دست میده میگه: مردونه


-به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب
نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است


-شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میره



-پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گـه اسم من
توی تمام باغچه ها هست. پسره می گـه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه



از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گـه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!



-یارو داشته دنبال جای پارک می گشته اما پیدا نمی کرد! در همون حال گشتن به
خدا میگه: خدایا اگه یه جای پارک برام پیدا کنیا من نماز می خونم، روزه می
گیرم که یه دفعه یه جای پارک می بینه و به خدا می گـه! خدا جون نمی
خوادخودم پیدا کردم.



-رئیس: خجالت نمی کشی تو اداره داری جدول حل می کنی؟ کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمی ذاره آدم بخوابه!


-دکتر برای یه بنده خدائی شیاف تجویز کردم ، یارو رفت و یکهفته بعد اومد
گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نمیدونم تا این
کپسول ها که دادین را میخورم دلم آشوب میشه



-نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…

بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره



-طرف یه تیکه آشغال می پره تو چشمش . می ره جلوی آینه تو چشش فوت میکنه. خانمش بهش میگه دیوونه تو فوت نکن بذار اون فوت کنه!



-یه روزی از طرف دامپروری میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی
میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میکنن.
چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه:
چلوکباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میکنن. میرن
چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم
خودشون میرن میخرن می خورن!



-یه پیرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو
نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود.



-به یکی میگن با ارّه برقی 100 تا درخت قطع کن ، 96 تا قطع میکنه خسته
میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن 4 تا دیگه بیشتر نمونده ، میگه مگه روشنم
میشه...


-یارو داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می
رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو
گرفت و خورد...

دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!

یارو میگه: ای بابا، کدوم زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی



-به یکی میگن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چکار می کنی؟ می گـه می رم بالای درخت .

می گن : تو دریا که درخت نیست یارو می گـه: مجبورم می فهمی ؟ مجبورررررم














 

برخی موضوعات مشابه

بالا