- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
در بحبوحه فتح تهران و پناهنده شدن مخالفان مشروطه به سفارتهای بیگانه، وقتی خبر پناهنده شدن امام جمعه تهران به سفارت روس را به شیخ دادند، بسیار ناراحت شد و رنگش برافروخته شد.
گفت:
ای وای، برای اسلام دیگر چه باقی مانده که اجانب بگویند: علمای اسلام که سنگ دیانت به سـ*ـینه میزنند و از خود گذشتگی نشان میدهند، پای جان که در کار میآید، میروند و به کفر پناهنده میشوند! بعد فرمود: از طرف سفارت عثمانی برای من پیغام آوردند که ما میخواهیم بیرق بیاوریم بر درب منزل شما بزنیم، مبادا به شما آزاری برسانند! من قبول نکردم، حالا امام جمعه به سفارت روس پناهنده میشود؟ یکی از حضار گفت: حضرت آقا! دولت عثمانی که مسلمان است، چرا قبول نکردید؟ فرمود: از علیع چه بدی دیدم که به... پناه ببرم؟ بر فرض مرا نکشتند و بمانم در دنیا دو سه خروار گندم هم خوردم، آخر چه؟ پس وقتی انسان بمیرد، به شرافتمندی بمیرد...
گفت:
ای وای، برای اسلام دیگر چه باقی مانده که اجانب بگویند: علمای اسلام که سنگ دیانت به سـ*ـینه میزنند و از خود گذشتگی نشان میدهند، پای جان که در کار میآید، میروند و به کفر پناهنده میشوند! بعد فرمود: از طرف سفارت عثمانی برای من پیغام آوردند که ما میخواهیم بیرق بیاوریم بر درب منزل شما بزنیم، مبادا به شما آزاری برسانند! من قبول نکردم، حالا امام جمعه به سفارت روس پناهنده میشود؟ یکی از حضار گفت: حضرت آقا! دولت عثمانی که مسلمان است، چرا قبول نکردید؟ فرمود: از علیع چه بدی دیدم که به... پناه ببرم؟ بر فرض مرا نکشتند و بمانم در دنیا دو سه خروار گندم هم خوردم، آخر چه؟ پس وقتی انسان بمیرد، به شرافتمندی بمیرد...