- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
«خانهای در آسیا»
امرِ وانموده و خاصیتِ آینهگی جهانِ پستمدرن
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]امرِ وانموده و خاصیتِ آینهگی جهانِ پستمدرن
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
پیشنهاد نمایشی مانند «خانهای در آسیا» برای تئاتر ما، نحوه مواجههی آن است با مقولهی تکنولوژی و کاربستِ آن در تئاتر. استفادهای آنچنان کارکردی، انداموار، ساختارمند و تنیده در سامان کلیِ اجرا که اساساً تصور چنین اجرایی بدون حضور آن ناممکن مینماید و البته مهارت و تسلط شگفتآورِ اجراگران بر ابزاری که در اختیار دارند برای استخراجِ استعدادهای تئاتریکالِ آن.
[/BCOLOR]عرفان خلاقی
ژان بودریار (2007-1929م) جامعهشناس، فیلسوف و مفسر جهانِ پستمدرن در سال 1991 و پس از جنگ خلیجفارس جملهای پرطنین و تاریخی ارائه داد: «جنگ خلیجفارس هرگز رخ نداده است.» اشاره او به مفهوم امر «وانموده» است که خود واضع و شارح آن بوده. رویکردی که او بعدها در جریانِ حملات یازده سپتامبر نیز در مقالهی «روح تروریسم: یادبود برجهای دوقلو» نیز ادامه میدهد. او توضیح میدهد که در عصر پسامدرن سیطره نشانهها، ایماژها و بازنماییها در دنیای معاصر است که آن چنان گسترده و اپیدمیک شده که امرِ واقع بهطور جدی محو و غیرقابل دسترس مینماید و مرجع حقیقی و عینیِ دیگری برای سنجشِ رخدادها وجود خارجی نخواهد داشت. در همین راستا او تاکیدی ویژه بر نقش رسانهها دارد و معتقد است این رسانهها هستند که نقش اصلی را در مخدوش کردنِ واقعیات بازی میکنند و نهتنها در کار بازنماییِ حقیقتاند بلکه معطوف به ساختِ «حاد-واقعیت» برای ما هستند، آنها رابـ ـطهی ما را با گذشته خود قطع میکنند و جهانی آشوبناک و تُهی میآفرینند.
بودریار در ادامه پروژه نظری خود در کتابِ «وانمودهها» توضیح میدهد که جهان چگونه شبیهسازی شده است. شبیهسازی به مثابه فرآیندی که در آن بازنمودهایِ چیزها، جایگزینِ چیزهایی میشود که باز مینمایاند؛ یعنی وانمود شدهاند، به نحوی که ما تصور میکنیم بازنمودها مهمتر و اصیلتر از امر واقعی هستند. اکنون بیایید با چنین ابزاری وارد جهان نمایش «خانهای در آسیا» شویم و آن را بخوانیم.
نمایش در همان ابتدا صراحتاً با یک شبیهسازی آغاز میشود. بازیِ رایانهایِ شبیهسازی هواپیما که یکی از اجراگران هدایت آن را به عهده دارد. هواپیما وارد آسمانِ نیویورک میشود و پس از چرخشی خود را به برجهای دوقلوی تجارت جهانی میکوبد و اکنون به جهانِ پس از یازده سپتامبر خوش آمدید. با چنین تمهیدی ما وارد جهانِ شبیهسازی شدهی نمایش میشویم.
«خانهای در آسیا» نمایشیست از ردهی تئاترِ اشیا. صحنهای ساخته شده در مقیاسِ یکصدم از جهان واقعی. جهانی که سعی در شبیهسازی ِ ماجرایِ دستگیری و کشتن اسامه بنلادن رهبر القاعده دارد. بازیِ وانمودگی ادامه پیدا میکند. خانهای که بنلادن در آن ساکن است عیناً در اردن شبیهسازی میشود تا کماندوهای نیروی دریایی آمریکا – این نماد قدرت، هوشمندی و البته بیرحمیِ آمریکایی- بتوانند بارها و بارها برای کشتنِ بنلادن در آن تمرین کنند، طوریکه: «عضلات بدون نیاز به فکر کردن در موقعیت اصلیِ نبرد به وظیفه خود عمل کنند.» روایت از منظر فرماندهی این تیم پیش میرود. ایدهی محوری، اینهمانیِ نیروهای متخاصم دوسویِ میدان است. این موضوع با ارجاعی طنزآمیز به صحنهای از شیرینکاریهای گروچو مارکس موکد میشود؛ گویی جریان نبرد دچار وضعیتی آینهگون است و طرفین ماجرا در حال بازنماییِ کنشهای یکدیگرند. در این میان شبیهسازیِ نمایش از جنگِ ناخدای فیلم «موبیدیک، نهنگ سفید» با هیولای دریاها و نیروهای القاعده با قبیلهی سرخپوستهای آپاچی – این «دیگری»ِ همیشگیِ ژانر وسترن- وجهی پارودیک به روایت میافزاید. اجرای این ایدهها در ترکیبِ با تکنیک تئاتر اشیا و بازتابِ آن بر پرده بزرگ انتهای صحنه نسبتی مستقیم و بهشدت جذاب پیدا میکند با نقشِ رسانهها، سینما و مفهوم شبیهسازیِ بودریار و البته وانمودگی جنگ انسانها بر صحنهی تئاتر. شبیهسازیای که از دریچه دید دوربینهای مسلط بر این اشیا-انسانها همچون نگاه خیرهی خدایان نمایش داده میشود و توهم نبرد را به میانجی تدوین همزمان و اعمال افکتهای رایانهای برای مخاطب میسر میسازد.
جنگ همچون ترکیبی از یک بازی رایانهای و سرخوشیِ بازیگوشی با عروسکها و اشیا پیش میرود؛ نوعی شبیهسازیِ مضاعفِ چند لایه از بازنماییِ تئاتر تا بازنماییِ و نقشانگاری برای اشیا و از بازنماییِ اشیا تا بازنماییِ تصاویر تدوین شده و هدفمند بر پرده. اما نمایش لایهای دیگر نیز به این بازیگوشی خلاقانه خود میافزاید؛ آنجا که ما میفهمیم تمامی این کنشها در واقع در یک خانهیِ شبیهسازی شدهی سومی در حال انجام است که به قصد ساختِ فیلمی از آن واقعیتِ نادسترس بنا شده است. خانهی سوم بنلادن در آمریکا. درام با چنین چرخشی در انتهای خود، خاصیتِ آینهگون خود را تشدید میکند. واقعیتهایی که مدام در آینهی یکدیگر و به طرز سرسامآوری به منظور مصرف کردنِ ما در حالِ تولیدند و البته خارج از قدرت ما میایستند و به قول بودریار ما ناگهان آگاه میشویم که: حتی وقتی درصددِ مخالفت با نظام پیشرفته و سرمایهدارانه رسانهها نیز باشیم بلافاصله به میانجیِ هزارتوهای آپاراتوسِ آن بلعیده میشویم و تبدیل میشویم به جزیی از همان نظام.
پیشنهاد دیگرِ نمایشی مانند «خانهای در آسیا» برای تئاتر ما، نحوه مواجههی آن است با مقولهی تکنولوژی و کاربستِ آن در تئاتر. استفادهای آنچنان کارکردی، انداموار، ساختارمند و تنیده در سامان کلیِ اجرا که اساساً تصور چنین اجرایی بدون حضور آن ناممکن مینماید و البته مهارت و تسلط شگفتآورِ اجراگران بر ابزاری که در اختیار دارند برای استخراجِ استعدادهای تئاتریکالِ آن.
در نهایت دیدنِ این نمایش برای نگارنده چه در لایه تفسیری و چه در لایهی فرمال و محتوایی خود، یکی از جذابترین تجربههای این دوره از جشنواره تئاتر فجر به شمار میآید.
ژان بودریار (2007-1929م) جامعهشناس، فیلسوف و مفسر جهانِ پستمدرن در سال 1991 و پس از جنگ خلیجفارس جملهای پرطنین و تاریخی ارائه داد: «جنگ خلیجفارس هرگز رخ نداده است.» اشاره او به مفهوم امر «وانموده» است که خود واضع و شارح آن بوده. رویکردی که او بعدها در جریانِ حملات یازده سپتامبر نیز در مقالهی «روح تروریسم: یادبود برجهای دوقلو» نیز ادامه میدهد. او توضیح میدهد که در عصر پسامدرن سیطره نشانهها، ایماژها و بازنماییها در دنیای معاصر است که آن چنان گسترده و اپیدمیک شده که امرِ واقع بهطور جدی محو و غیرقابل دسترس مینماید و مرجع حقیقی و عینیِ دیگری برای سنجشِ رخدادها وجود خارجی نخواهد داشت. در همین راستا او تاکیدی ویژه بر نقش رسانهها دارد و معتقد است این رسانهها هستند که نقش اصلی را در مخدوش کردنِ واقعیات بازی میکنند و نهتنها در کار بازنماییِ حقیقتاند بلکه معطوف به ساختِ «حاد-واقعیت» برای ما هستند، آنها رابـ ـطهی ما را با گذشته خود قطع میکنند و جهانی آشوبناک و تُهی میآفرینند.
بودریار در ادامه پروژه نظری خود در کتابِ «وانمودهها» توضیح میدهد که جهان چگونه شبیهسازی شده است. شبیهسازی به مثابه فرآیندی که در آن بازنمودهایِ چیزها، جایگزینِ چیزهایی میشود که باز مینمایاند؛ یعنی وانمود شدهاند، به نحوی که ما تصور میکنیم بازنمودها مهمتر و اصیلتر از امر واقعی هستند. اکنون بیایید با چنین ابزاری وارد جهان نمایش «خانهای در آسیا» شویم و آن را بخوانیم.
نمایش در همان ابتدا صراحتاً با یک شبیهسازی آغاز میشود. بازیِ رایانهایِ شبیهسازی هواپیما که یکی از اجراگران هدایت آن را به عهده دارد. هواپیما وارد آسمانِ نیویورک میشود و پس از چرخشی خود را به برجهای دوقلوی تجارت جهانی میکوبد و اکنون به جهانِ پس از یازده سپتامبر خوش آمدید. با چنین تمهیدی ما وارد جهانِ شبیهسازی شدهی نمایش میشویم.
«خانهای در آسیا» نمایشیست از ردهی تئاترِ اشیا. صحنهای ساخته شده در مقیاسِ یکصدم از جهان واقعی. جهانی که سعی در شبیهسازی ِ ماجرایِ دستگیری و کشتن اسامه بنلادن رهبر القاعده دارد. بازیِ وانمودگی ادامه پیدا میکند. خانهای که بنلادن در آن ساکن است عیناً در اردن شبیهسازی میشود تا کماندوهای نیروی دریایی آمریکا – این نماد قدرت، هوشمندی و البته بیرحمیِ آمریکایی- بتوانند بارها و بارها برای کشتنِ بنلادن در آن تمرین کنند، طوریکه: «عضلات بدون نیاز به فکر کردن در موقعیت اصلیِ نبرد به وظیفه خود عمل کنند.» روایت از منظر فرماندهی این تیم پیش میرود. ایدهی محوری، اینهمانیِ نیروهای متخاصم دوسویِ میدان است. این موضوع با ارجاعی طنزآمیز به صحنهای از شیرینکاریهای گروچو مارکس موکد میشود؛ گویی جریان نبرد دچار وضعیتی آینهگون است و طرفین ماجرا در حال بازنماییِ کنشهای یکدیگرند. در این میان شبیهسازیِ نمایش از جنگِ ناخدای فیلم «موبیدیک، نهنگ سفید» با هیولای دریاها و نیروهای القاعده با قبیلهی سرخپوستهای آپاچی – این «دیگری»ِ همیشگیِ ژانر وسترن- وجهی پارودیک به روایت میافزاید. اجرای این ایدهها در ترکیبِ با تکنیک تئاتر اشیا و بازتابِ آن بر پرده بزرگ انتهای صحنه نسبتی مستقیم و بهشدت جذاب پیدا میکند با نقشِ رسانهها، سینما و مفهوم شبیهسازیِ بودریار و البته وانمودگی جنگ انسانها بر صحنهی تئاتر. شبیهسازیای که از دریچه دید دوربینهای مسلط بر این اشیا-انسانها همچون نگاه خیرهی خدایان نمایش داده میشود و توهم نبرد را به میانجی تدوین همزمان و اعمال افکتهای رایانهای برای مخاطب میسر میسازد.
جنگ همچون ترکیبی از یک بازی رایانهای و سرخوشیِ بازیگوشی با عروسکها و اشیا پیش میرود؛ نوعی شبیهسازیِ مضاعفِ چند لایه از بازنماییِ تئاتر تا بازنماییِ و نقشانگاری برای اشیا و از بازنماییِ اشیا تا بازنماییِ تصاویر تدوین شده و هدفمند بر پرده. اما نمایش لایهای دیگر نیز به این بازیگوشی خلاقانه خود میافزاید؛ آنجا که ما میفهمیم تمامی این کنشها در واقع در یک خانهیِ شبیهسازی شدهی سومی در حال انجام است که به قصد ساختِ فیلمی از آن واقعیتِ نادسترس بنا شده است. خانهی سوم بنلادن در آمریکا. درام با چنین چرخشی در انتهای خود، خاصیتِ آینهگون خود را تشدید میکند. واقعیتهایی که مدام در آینهی یکدیگر و به طرز سرسامآوری به منظور مصرف کردنِ ما در حالِ تولیدند و البته خارج از قدرت ما میایستند و به قول بودریار ما ناگهان آگاه میشویم که: حتی وقتی درصددِ مخالفت با نظام پیشرفته و سرمایهدارانه رسانهها نیز باشیم بلافاصله به میانجیِ هزارتوهای آپاراتوسِ آن بلعیده میشویم و تبدیل میشویم به جزیی از همان نظام.
پیشنهاد دیگرِ نمایشی مانند «خانهای در آسیا» برای تئاتر ما، نحوه مواجههی آن است با مقولهی تکنولوژی و کاربستِ آن در تئاتر. استفادهای آنچنان کارکردی، انداموار، ساختارمند و تنیده در سامان کلیِ اجرا که اساساً تصور چنین اجرایی بدون حضور آن ناممکن مینماید و البته مهارت و تسلط شگفتآورِ اجراگران بر ابزاری که در اختیار دارند برای استخراجِ استعدادهای تئاتریکالِ آن.
در نهایت دیدنِ این نمایش برای نگارنده چه در لایه تفسیری و چه در لایهی فرمال و محتوایی خود، یکی از جذابترین تجربههای این دوره از جشنواره تئاتر فجر به شمار میآید.