دلنوشته کاربران این منِ خشکیده... | ghazal-m (غزل.م) کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع ghazal-m
  • بازدیدها 160
  • پاسخ ها 2
  • تاریخ شروع

ghazal-m

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/28
ارسالی ها
959
امتیاز واکنش
9,572
امتیاز
561
محل سکونت
NEVER EVER LAND
به نام خداوند بخشاینده ی مهربان

تاپیک " این منِ خشکیده... " مجددا برای دلنوشته های من زده شده.
عاجزانه خواهشمندم در خلال پست های این تاپیک هیچ پستی ارسال نکنید!



* کپی دلنوشته ها با ذکر نام نویسنده آزاد است! دقت بفرمایید که تنها با ذکر نام نویسنده و لاغیر!
 
  • پیشنهادات
  • ghazal-m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    959
    امتیاز واکنش
    9,572
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    NEVER EVER LAND
    حرف ها عجیبن... خیلی عجیب!
    حرف ها هستن که کلمه ها رو میسازن؛
    کلمه ها...
    امان از کلمه ها...
    گاهی اوقات یه کلمه، می تونه معجزه کنه؛ می تونه حال آدم رو از این رو به اون رو کنه.
    اما،
    امان از وقتی که کلمه ها به جای خوب کردن حال دل، زخم بزنن! بشکنن!
    جاشون با هیچ چیز درمون نمیشه. بالا بری پایین بیای، درمون نمیشه که نمیشه!
    فقط تا ابد جای سوخته ی اون کلمه روی دلت مثل یه مهر میمونه تا تو تا ابد فراموششون نکنی!
    و عجیب تر از حرف ها و کلمه ها، ما هستیم!
    مایی که خیلی راحت هر حرفی رو به زبون میاریم. هر چیزی که به ذهنمون برسه بدون ذره ای فکر تو صورت طرف مقابلمون می کوبیم و فکر به این نمی کنیم که با همین یه کلمه متشکل از چند حرف، چه بلایی سر طرف مقابلمون میاد... فکر نمی کنیم که شاید، این کلمه هایی که پشت هم ردیف می کنیم تا بگیم، بتونه تا چه حد یکی رو خوار و خفیف کنه.
    کلمه ها جادویی ان؛ جادویی و عجیب!
    اما در نهایت، این ماییم که تصمیم می گیریم از جادوی زیباشون چطور استفاده کنیم!

    *مواظب کلمه های بر زبان رانده شده تان باشید! هر کلمه تاوان خود را دارد...
    #غزل_م #vettue
     

    ghazal-m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    959
    امتیاز واکنش
    9,572
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    NEVER EVER LAND
    عجیبن،
    بعضی تغییرات واقعا عجیبن و هیچ چیزی نمیتونه این عجیب بودن رو توصیف کنه.
    کوچک تر که بودم، همیشه با خودم فکر می کردم دوره هیجده سالگی به بعد قطعا باید دوره ی جذابی باشه... تو رویاهای بچگیم این دوران پر از نور بود، پر از رنگ... اما، حالا... حالایی که توی این دوران زندانی شدم، می بینم نه نوری هست؛ نه رنگی و نه حتی کورسوی امیدی!
    در عوض رو به روم پر از راه و بیراه ها و یه آینده اس؛ یه آینده ای که عجیب مبهمه، عجیب تاریک، عجیب دور و... عجیب ترسناک!

    *هیچ وقت حتی توی خواب های کودکیم هم همچین تصوری از بهترین دوران زندگی آدما نداشتم.


    #غزل_م#vettue
     
    بالا