مصاحبه و گفتگو باقربیگی: من با «مجید» زندگی می‎کنم

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 191
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
دهه شصتی‎ها بچه‎های ساده و کم توقعی بودند، یک توپ پلاستیکی و چند تا تیله شیشه‎ای برای اینکه ساعت‎ها سرگرمشان کند کافی بود؛ یک ساعتی هم در شبانه روز برایشان برنامه کودک پخش می‎شد آن هم از تلویزیون‎های سیاه و سفید و درب و داغان آن سال‎ها، اما همین که نوای برنامه کودک طنین‎انداز می‎شد هیچ چیز جلودار شادی و هیجان بچه‎ها نبود، کارتون‎های آن سال‎ها پرمخاطب‎ترین انیمیشن‎های دنیا بود!
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
بعدها سر و کله مجید پیدا شد، پسرکی نحیف که با یک قلم و کاغذ می‎خواست همه موانع رسیدن به آرزوهایش را از سر راه بردارد... زندگی مجید اگرچه به خودی خود تراژیک بود اما شیرین زبانی‎های مجید در کنار مهر و محبت بی‎بی با کاستن از تلخی‌ها بر جذابیت‎ها می افزود و مردم را به همذات‎پنداری با شخصیت‎های داستان وادار می‎کرد...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
مجید «قصه‎های مجید» حالا با گذشت بیست و اندی سال از آن روزها با فاصله گرفتن از دنیای هنر به وادی‎های دیگری کشیده شده، او حالا عضو محبوب شورای شهر اصفهان است و برای باز کردن گره‎های کور شهرش آستین‎ها را بالا زده است؛ اما خودش هم اعتراف می‎کند که هنوز برای مردم همان پسرک نحیف قصه‎های مجید است.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
پخش مجدد این مجموعه نوستالژیک از شبکه آی‎فیلم باب گفت‎وگویی شد با مهدی باقربیگی، گفت‎وگویی با چاشنی لهجه شیرین اصفهانی و با مجید خاطره‎ساز سال‎های نه چندان دور...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
داستان انتخاب شما برای بازی در سریال «قصه‎های مجید» راخیلی‎ها شنیده‎اند، حضور گروه فیلمسازی در مدرسه و تست گرفتن از دانش آموزان و در نهایت انتخاب شما... در این سال‎ها هیچ وقت از کیومرث پوراحمد پرسیدید که چطور مهدی باقربیگی تبدیل شد به مجید «قصه‎های مجید»؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
هیچ‎وقت پیش نیامد که بپرسم، اما خاطرم هست روزی که هوشنگ مرادی کرمانی خالق قصه‎های مجید را دعوت کردند که سر صحنه بیاید، ایشان مدتی به من نگاه کرد و بعد به آقای پوراحمد گفت دقیقاً چهره‎ای که انتخاب کردی همان بود که در ذهن من وجود داشت؛ از لحاظ جثه لاغر، شاعرمسلک و... تمام اشتراکات مجید را داشت. من معتقدم آقای پوراحمد زمانی که داستان‎ها را خوانده بودند تصویری در ذهنش ساخته بود که بر اساس آن به دنبال بازیگر مجید می‎گشت.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
خانواده شما اهل فیلم دیدن و سینما رفتن بودند؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
خُب تلویزیون عضو جدایی ناپذیر آن روزهای خانواده‎ها بود؛ سال‎هایی که تنها دو شبکه تلویزیونی داشتیم که برنامه‎هایش هم از ساعت ۵ بعد از ظهر شروع می‎شد تا ۱۲ شب... اما ارتباطی با سینما نداشتیم. پدرم به دلیل مذهبی بودن اهل سینما رفتن نبود ولی به هنر و فرهنگ احترام می‎گذاشت چون به هرحال هنر در خون اهالی اصفهان است. ولی من قبل از قصه‎های مجید در تئاترهای مدرسه بازی می‎کردم، حتی بعد از تعطیلی از مدرسه ساعت‎ها با دوستانم تئاتر تمرین می‎کردیم، اما خانواده من اولویتشان تحصیل بود و اصلاً در این وادی‎ها نبودند!
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
11_29_172.jpg
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
بعد از اینکه برای بازی در سریال انتخاب شدید چطور با این موضوع کنار آمدند؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
راستش به راحتی قبول نکردند و من خیلی خواهش و التماس کردم! پدر و مادرم نگران درسم بودند و حق هم داشتند... شاید برای شما جالب باشد در قسمت اردو از سریال «قصه‎های مجید» من دوستی به نام وکیلی داشتم و اتفاقاً با همان دوست تست بازیگری دادم و بعد از آن مطمئن بودم که من انتخاب شده‎ام، خلاصه آقای پوراحمد به منزل ما آمد و با خانواده من صحبت کرد و خیالشان را راحت کرد. بعد از شروع کار اما سختگیری آقای پوراحمد حتی از پدر و مادرم هم بیشتر شد (با خنده). یادم هست اوایل کار، پدر آقای پوراحمد فوت کرد ولی در آن شرایط هم داخل ماشین از من درس می‎پرسید تا مطمئن شود درسم را خوانده‎ام! تا این حد نگران تحصیل من بود. به نظرم این رفتار باید الگویی باشد برای کارگردانان امروزی که برای حضور کودکان در کارشان هیچگونه تعهدی ندارند. آقای پوراحمد حتی به دلیل جثه ظریف من سهمیه تغذیه جداگانه‎ای که شامل موز و آجیل بود برایم خریداری می‎کرد تا احساس ضعف نکنم.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
اتفاقاً خیلی‎ها بازی توام با خونسردی و به‎دور از تشویش شما را در کنار سایر عوامل سریال از نقاط قوت کار می‎دانند، چقدر این حضور خوب و موثر را با امنیت روانی و حمایت‌هایی که در پشت صحنه به‎خصوص برای کودکی در سن و سال شما وجود داشت مرتبط می‌دانید؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
خیلی زیاد موثر بود! من یک سال در آن شرایط سنی درگیر بازی در قصه‎های مجید بودم و بدون اغراق همه عوامل آن کار آمده بودند تا بهترین کار را ارائه دهند. از تدارکات گروه تا فیلمبردار و صدابردار و همه عوامل هوای من را داشتند. خدا بیامُرز بی‎بی، (پروین‌دخت یزدانیان)، مثل پروانه دور من می‎چرخید... آن زمان اصلاً بحث پول مطرح نبود و همه به کار فکر می‎کردند، مثل یک خانواده شده بودیم و من واقعا لـ*ـذت می‎بردم.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
سریال «قصه‎های مجید» براساس داستان‎های جذاب و پُرکشش هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شد و خُب همین موضوع در کنار فیلمنامه خوب و توانمندی‌های کیومرث پوراحمد بر جذابیت‎های سریال افزود. برای نزدیک شدن به نقش، قصه‎ها برای شما روایت می‎شد یا طبق معمول فقط به خواندن دیالوگ‎ها بسنده می‎شد؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
من معتقدم وقتی خدا بخواهد کار خوبی ساخته شود همه چیز را از ابتدا درست کنار هم قرار می‎دهد. من ۱۲ سال داشتم و اگر قرار بود فیلمنامه بخوانم قطعا متوجه نمی‎شدم و کار به اصطلاح در نمی‎آمد. آقای پوراحمد قبل از ضبط، داستان را کامل برایم تعریف می‎کرد و وقتی در مورد داستان حرف می‎زدیم کم کم دیالوگ‎ها را می‎گفت و من با تصویرسازی ذهنی حال و هوای قصه را درک می‎کردم. آقای پوراحمد نقش مهمی در بازی‎های ما داشت، چه من و بی‎بی و چه بچه‎های مدرسه و حتی بازیگران با تجربه مثل جهانبخش سلطانی... آقای پوراحمد مهارت عجیبی در بازی گرفتن دارد، حتی از بازیگران حرفه‎ای. بازی در این مجموعه شانس بزرگ زندگی من بود، واقعاً مردم کار را دوست داشتند و...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
11_32_463.jpg
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
اما بعد از این شانس بزرگ با وجود اینکه در مجموعه‎های دیگری هم بازی کردید هیچ‎وقت درخشش قصه‎های مجید تکرار نشد و آن مجموعه‎ها هم خیلی به چشم نیامد....
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
بله دقیقاً... واقعیت این است که یکی از اشکالات تلویزیون و سینما این است که بچه‎هایی که در کودکی بازی می‏کنند و اتفاقاً خوش می‎درخشند به راحتی رها می‎شوند، هیچکس اینها را رصد نمی‌‎کند که تحت آموزش قرار بگیرند و برای سال‎های بعد تربیت شوند. این استعدادها از دست می‎رود و بچه‎ها به مرور دچار سرخوردگی می‎شوند. ما بازیگران کودک رها شدیم و کسی استفاده درستی از ما نکرد؛ من هم رها شدم و آنقدر قصه‎های مجید در ذهن مخاطب پُررنگ مانده بود که کارهای بعدی من دیده نشد. شاید باور نکنید من بعد از بازی در سریال «در مسیر زاینده‎رود» که افتخار همکاری با حسن فتحی را داشتم به برنامه‎ای دعوت شدم، جالب بود که مردم وقتی پیامک می‎زدند می‎گفتند ممنون که مجید را دعوت کردید، حتی کسی نمی‎دانست اسم واقعی من مجید نیست! یا حتی در انتخابات شورای شهر اصفهان در برگه‎های رای خیلی‌‎ها نوشته بودند مجیدِ بی‎بی، مجیدِ قصه‎های مجید! خاطرم هست همان روز پیرمردی برای رای دادن آمده بود و چون سواد نداشت به دوستم گفته بود برای من اسم مجید را بنویس چون مجید ضعیفه، لاغره گـ ـناه داره بزار انتخاب بشه (با خنده). برای من این لطف خیلی ارزشمند است؛ تنها چیزی که بعد از قصه‎های مجید برای من، آقای پوراحمد و عوامل باقی ماند همین اعتبار و محبت مردم بود و این بزرگترین ثروت است.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
و چه اتفاقی رخ می‎دهد که مهدی باقربیگی مسیر سیاست را بعد از هنر انتخاب می‎کند؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
من بعد اتمام تحصیلاتم در سازمان فرهنگی تفریحی اصفهان مشغول به کار شدم و ۱۲ سال هم آنجا کار کردم. آنجا دیگر مجید نبودم! مهدی باقربیگی بودم که در آن سیستم کار کرده و تجربه پیدا کرده بود؛ چون عاشق شهرم هستم و اصفهان برایم دوست‎داشتنی است و با توجه به اینکه فیلم و سریال در شهر من و در همه شهرستان‎ها رونقی ندارد و تمام امکانات در پایتخت است، تصمیم گرفتم کمکی به مردم اصفهان بکنم. خُب مردم هم به من اعتماد کردند و با رای بالایی انتخاب شدم. فکر نمی‎کنم که کار سیـاس*ـی می‎کنم؛ بیشتر یک‎جور فعالیت اجتماعی است برای من...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
و این یعنی شما از دنیای بازیگری خداحافظی کرده‎اید؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
از همان روزهایی که با بازیگری و کار هنر آشنا شدم تصمیم گرفتم بازیگری را به عنوان یک هنر بپذیرم و نه شغل و حرفه که درآمدم از آن راه باشد، چون اگر کار اولم بازیگری بود آنوقت مجبور بودم برای داشتن لقمه نانی به بازی در هر نقشی تن بدهم. بازیگری برای من کار دل است و اگر پیشنهاد خوبی داشته باشم چرا که نه...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
در تمام این سال‎ها حرفی در دلتان مانده که بخواهید به کیومرث پوراحمد و بی‎بی بگویید اما شرایط گفتنش مهیا نشده باشد؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
(کمی تامل می‎کند و می‎گوید) به کیومرث پوراحمد و بی‎بی می‎گویم دستتان را می‎بوسم... از اعماق قلبم... برای خدمتی که به شهر اصفهان و لهجه اصفهانی و فرهنگ و هنر این مملکت کردید. من در همه این سال‎ها تلاش کردم باعث افتخار باشم نه سرشکستگی، سعی کردم مجید در ذهن مردم خراب نشود چون اگر من راه خطایی بروم چهره مجید هم خراب خواهد شد. می‎دانم دعای بی‎بی همراهم است. من مجید را باور کرده‎ام، با او زندگی می‎کنم، مجید همراه همیشگی است، اگر صدایم به جایی برسد می‎گویم بی‎بی جان دعایم کن...
[/BCOLOR]
 

برخی موضوعات مشابه

بالا