- عضویت
- 2016/04/18
- ارسالی ها
- 4,852
- امتیاز واکنش
- 29,849
- امتیاز
- 1,120
مجله همشهری دانستنیها - ترجمه مجید جویا: در این مطلب با دانشمندانی آشنا می شوید که شغل هایی باورنکردنی دارند. این افراد از تجربیات طولانی و طاق فرسایی سخن می گویند که در نهایت به حقیقتی علمی منجر می شود (و خیلی وقت ها هم نمی شود). شاید باورتان نشود ولی این حقیقت علمی در نهایت به شکل جمله یا پاراگرافی در کتاب های علمی ثبت می شود و جز اهل علم، کمتر کسی می تواند هیجان، سختی، تلاش و پشتکاری را که برای دستیابی به آن هزینه شده، درک کند. اگر شما هم می خواهید کمی از ماجرا و پشت پرده اکتشافات علمی را بدانید، با ما همراه شوید.
عاشق آتش فشان
در طول زندگی ام لحظات نگران کننده زیادی وجود داشته اند. شبی در شیلی، باران سنگین خاکستر و گدازه روی کمپ ما بارید و مجبور بودیم که بین فرار یا ماندن تصمیم گیری کنیم تا یک بار نومیدانه در کوهستان به حفاری داخل برف پرداختیم تا برف تمیزی را برای ذوب کردن و آشامیدن آب پیدا کنیم. همچنین هنگام گذراندن دوره دکتری، ماه ها در ایسلند اردو زده بودم و روزهای متوالی باران و باد را تاب آوردم. پوشیدن لباس های خیس روزهای قبل برای چهارمین روز متوالی هیچ لذتی ندارد، ولی زیبایی و منحصر به فرد بودن محیط، آن را تلافی می کند.
هدف پژوهش من این است که دریابم چه چیزی عامل فوران آتش فشان هاست؛ مثلا گازهای محصور در ماگما چگونه منجر به فوران های عظیم می شوند. «لاوا» را بیرون می ریزند و توده های خاکستر را کیلومترها دورتر به هوا پرتاب می کنند. من و همکارانم همچنین سعی می کنیم که دریابیم چه چیزی مسیر جریان لاوا (گدازه ها) را کنترل می کند، به این امید که بتوانیم جان مردمی را که در مسیر حرکت آن زندگی می کنند، نجات دهیم.
این به معنای سفر به سوی آتش فشان های در حال فوران در اقصی نقاط دنیاست، آن هم بدون اعلام قبلی تا شاهد این فوران ها باشیم. برخی اوقات می توان به سوی رود گدازه های جاری رفت و با نوعی ملاقه از آن نمونه برداری کرد. بعد در آزمایشگاه، ما نمونه را تا دمای 1200 درجه سانتی گراد گرم می کنیم تا رفتاری مانند رفتار طبیعی اش در آتش فشان داشته باشد. این به آن معنی است که می توانیم چیزی را که رخ می دهد، در مقیاس میکروسکوپی ببینیم.
روانشناس کروکودیل
تاکنون سه گونه از کروکودیل ها مرا گاز گرفته اند و یک بار هم یکی از آن ها چانه مرا با حرکت سرش شکست. هیچ وقت سلاحی با خود حمل نمی کنم، ولی همکارانم چاقوهای بزرگ همراه خود دارند. ما قصد آزار حیوانات را نداریم و هیچ گاه هم این کار را نخواهیم کرد. ولی حفظ جان انسان ها همیشه در اولویت اول قرار دارد.
معمولا وقتی کروکودیل وارد ملک کسی می شود، ما را فرا می خوانند. آن جا در تمام شب، خیس و گلی و درحالی که بوی جوجه مرده می دهیم (که از این آخری برای بیرون کشیدن کروکودیل استفاده می کنیم) منتظر می مانیم؛ سپس بازی شروع می شود.
شوهر من، «ویسن»، کروکودیل را به دام می اندازد، آن را روی زمین می افکند و من هم پشت کروکودیل منتظر می مانم تا در زمان مناسب، روی سر حیوان بپرم. یکی از دستیاران، پاهای عقبی حیوان را محکم می بندد و بعد، ما حیوان را طناب پیچ می کنیم. اطلاعات لازم را گردآوردی می کنیم و در نهایت حیوان را به طبیعت باز می گردانیم. اگر جان مردم در خطر باشد، حیوان را جا به جا می کنیم یا آن را در قفس قرار می دهیم.
برای آن که بدانیم چگونه واکنش نشان دهیم، باید رفتار حیوانات را بررسی کنیم. کروکودیلی که باید از آن ترسید، کروکودیلی است که در لبه رود قرار دارد و جز نوک بینی، باقی بدنش زیر آب پنهان است و شما را از زیر پلک سوم نیمه شفافش زیر نظر دارد و وقتی حواستان پرت است، منتظر بهترین لحظه برای حمله می ماند. کروکودیل می تواند سه برابر سریع تر از مار زنگی حمله کند.
یک بار، وقتی داشتیم یک کروکودیل نر سه متری را شکار می کردیم طناب پاره شد و من لرزش ناشی از بسته شدن دندان هایش را در فاصله تنها چند سانتی متری از کمرم احساس کردم. کروکودیل ها آرواره هایشان را چنان محکم روی هم می بندند که حتی دندان خودشان هم خرد می شود.
کارآگاه مدفوع
اولین بار که کسی پشت تلفن از من پرسید آیا پیوند مدفوع انجام می دهم، چنان حالم به هم خورد که حتی گوشی تلفن را هم چند بار تمیز کردم. آن موقع، «تایمونت» یک کلینیک درمان طبیعی بود، ولی یک لحظه ایده ای به ذهن شوهر من «گلن» رسید؛ او راه حل یک مشکل بزرگ را در پیوند میکروب های مدفوع (TMF) پیدا کرد و کلینیک TMF از همان جا شکل گرفت. ما اکنون از TMF برای درمان بیماران مبتلا به انواع بیماری های گوارشی استفاده می کنیم.
ما باکتری های خوب را از مدفوع اهداکنندگان جدا و آن ها را پالایش می کنیم. وقتی مواد اهدایی را تصفیه کردیم، آن ها را منجمد می کنیم و زمانی که برای مصرف آماده شدند، دوباره گرمشان می کنیم و با استفاده از یک لوله تحتانی به دستگاه گوارش بدن بیمار وارد می کنیم. از آن جا که کل مواد داخل سرنگ قرار دارند، بوی خیلی کمی احساس می شود. هنگام پیوند باید برخورد خیلی ملایمی داشته باشید؛ من از بیمار می خواهم که دراز بکشد و با او در مورد رژیم غذایی و این که چگونه باید از حیوان دست آموز خانگی خود مراقبت کند، شروع به صحبت می کنم.
از آن جا که هیچ کس نمی خواهد مدفوع به سرتاپایش بپاشد (چه تصفیه شده باشد و چه نباشد)، از لباس های حفاظتی استفاده می کنیم. در روزهای ابتدایی تکمیل تجهیزاتمان، یک لوله از جا در رفت و سیلی از مایعات مدفوع به مکنده هوای سقفی برخورد کرد. واقعا صحنه خنده داری بود. چون به معنای واقعی کلمه گند تا سقف بالا آمده بود.
این سفری درونی بود که مرا به این شغل رساند. من دچار سندروم روده تحـریـ*ک پذیر بودم و همیشه به سلامت غذایی و گوارشی توجه می کردم. وقتی هر 54 دقیقه نیاز به رفتن به دستشویی دارید، حفظ شغل و روابط اجتماعی کار دشواری است. کمک به مردم برای بازگشت به زندگی عادی، دلگرم کننده است. وقتی مردم در مورد کار من می پرسند، نفس عمیقی می کشم و فکر می کنم که پاسخ کوتاه را بدهم یا پاسخ بلند و علمی تر. برخی وقت ها به شوخی می گویم که «پی پی پزشک» هستم.
شوهر و من، پنج فرزند بالغ داریم. در ابتد آنها چیزی در مورد شغل ما نمی دانستند، اما اکنون از ما مشاوره می گیرند. حدس می زنم که احتمالا آن ها اندکی احساس غرور نسبت به شغل ما دارند.
عاشق آتش فشان
- نام: دکتر هیو توفن
- عنوان شغلی: آتش فشان شناس
- مکان: دانشگاه لنکستر، انگلیس
در طول زندگی ام لحظات نگران کننده زیادی وجود داشته اند. شبی در شیلی، باران سنگین خاکستر و گدازه روی کمپ ما بارید و مجبور بودیم که بین فرار یا ماندن تصمیم گیری کنیم تا یک بار نومیدانه در کوهستان به حفاری داخل برف پرداختیم تا برف تمیزی را برای ذوب کردن و آشامیدن آب پیدا کنیم. همچنین هنگام گذراندن دوره دکتری، ماه ها در ایسلند اردو زده بودم و روزهای متوالی باران و باد را تاب آوردم. پوشیدن لباس های خیس روزهای قبل برای چهارمین روز متوالی هیچ لذتی ندارد، ولی زیبایی و منحصر به فرد بودن محیط، آن را تلافی می کند.
هدف پژوهش من این است که دریابم چه چیزی عامل فوران آتش فشان هاست؛ مثلا گازهای محصور در ماگما چگونه منجر به فوران های عظیم می شوند. «لاوا» را بیرون می ریزند و توده های خاکستر را کیلومترها دورتر به هوا پرتاب می کنند. من و همکارانم همچنین سعی می کنیم که دریابیم چه چیزی مسیر جریان لاوا (گدازه ها) را کنترل می کند، به این امید که بتوانیم جان مردمی را که در مسیر حرکت آن زندگی می کنند، نجات دهیم.
این به معنای سفر به سوی آتش فشان های در حال فوران در اقصی نقاط دنیاست، آن هم بدون اعلام قبلی تا شاهد این فوران ها باشیم. برخی اوقات می توان به سوی رود گدازه های جاری رفت و با نوعی ملاقه از آن نمونه برداری کرد. بعد در آزمایشگاه، ما نمونه را تا دمای 1200 درجه سانتی گراد گرم می کنیم تا رفتاری مانند رفتار طبیعی اش در آتش فشان داشته باشد. این به آن معنی است که می توانیم چیزی را که رخ می دهد، در مقیاس میکروسکوپی ببینیم.
روانشناس کروکودیل
- نام: دکتر چری شنو- رز
- عنوان شغلی: زیست شناس
- مکان: فلوریدا وبلیز
تاکنون سه گونه از کروکودیل ها مرا گاز گرفته اند و یک بار هم یکی از آن ها چانه مرا با حرکت سرش شکست. هیچ وقت سلاحی با خود حمل نمی کنم، ولی همکارانم چاقوهای بزرگ همراه خود دارند. ما قصد آزار حیوانات را نداریم و هیچ گاه هم این کار را نخواهیم کرد. ولی حفظ جان انسان ها همیشه در اولویت اول قرار دارد.
معمولا وقتی کروکودیل وارد ملک کسی می شود، ما را فرا می خوانند. آن جا در تمام شب، خیس و گلی و درحالی که بوی جوجه مرده می دهیم (که از این آخری برای بیرون کشیدن کروکودیل استفاده می کنیم) منتظر می مانیم؛ سپس بازی شروع می شود.
شوهر من، «ویسن»، کروکودیل را به دام می اندازد، آن را روی زمین می افکند و من هم پشت کروکودیل منتظر می مانم تا در زمان مناسب، روی سر حیوان بپرم. یکی از دستیاران، پاهای عقبی حیوان را محکم می بندد و بعد، ما حیوان را طناب پیچ می کنیم. اطلاعات لازم را گردآوردی می کنیم و در نهایت حیوان را به طبیعت باز می گردانیم. اگر جان مردم در خطر باشد، حیوان را جا به جا می کنیم یا آن را در قفس قرار می دهیم.
برای آن که بدانیم چگونه واکنش نشان دهیم، باید رفتار حیوانات را بررسی کنیم. کروکودیلی که باید از آن ترسید، کروکودیلی است که در لبه رود قرار دارد و جز نوک بینی، باقی بدنش زیر آب پنهان است و شما را از زیر پلک سوم نیمه شفافش زیر نظر دارد و وقتی حواستان پرت است، منتظر بهترین لحظه برای حمله می ماند. کروکودیل می تواند سه برابر سریع تر از مار زنگی حمله کند.
یک بار، وقتی داشتیم یک کروکودیل نر سه متری را شکار می کردیم طناب پاره شد و من لرزش ناشی از بسته شدن دندان هایش را در فاصله تنها چند سانتی متری از کمرم احساس کردم. کروکودیل ها آرواره هایشان را چنان محکم روی هم می بندند که حتی دندان خودشان هم خرد می شود.
کارآگاه مدفوع
- نام: دکتر انید تایلر
- عنوان شغلی: مدیر بالینی کلینیک سلامت گوارش تایمونت
- مکان: هرتفورد شایر انگلیس
اولین بار که کسی پشت تلفن از من پرسید آیا پیوند مدفوع انجام می دهم، چنان حالم به هم خورد که حتی گوشی تلفن را هم چند بار تمیز کردم. آن موقع، «تایمونت» یک کلینیک درمان طبیعی بود، ولی یک لحظه ایده ای به ذهن شوهر من «گلن» رسید؛ او راه حل یک مشکل بزرگ را در پیوند میکروب های مدفوع (TMF) پیدا کرد و کلینیک TMF از همان جا شکل گرفت. ما اکنون از TMF برای درمان بیماران مبتلا به انواع بیماری های گوارشی استفاده می کنیم.
ما باکتری های خوب را از مدفوع اهداکنندگان جدا و آن ها را پالایش می کنیم. وقتی مواد اهدایی را تصفیه کردیم، آن ها را منجمد می کنیم و زمانی که برای مصرف آماده شدند، دوباره گرمشان می کنیم و با استفاده از یک لوله تحتانی به دستگاه گوارش بدن بیمار وارد می کنیم. از آن جا که کل مواد داخل سرنگ قرار دارند، بوی خیلی کمی احساس می شود. هنگام پیوند باید برخورد خیلی ملایمی داشته باشید؛ من از بیمار می خواهم که دراز بکشد و با او در مورد رژیم غذایی و این که چگونه باید از حیوان دست آموز خانگی خود مراقبت کند، شروع به صحبت می کنم.
از آن جا که هیچ کس نمی خواهد مدفوع به سرتاپایش بپاشد (چه تصفیه شده باشد و چه نباشد)، از لباس های حفاظتی استفاده می کنیم. در روزهای ابتدایی تکمیل تجهیزاتمان، یک لوله از جا در رفت و سیلی از مایعات مدفوع به مکنده هوای سقفی برخورد کرد. واقعا صحنه خنده داری بود. چون به معنای واقعی کلمه گند تا سقف بالا آمده بود.
این سفری درونی بود که مرا به این شغل رساند. من دچار سندروم روده تحـریـ*ک پذیر بودم و همیشه به سلامت غذایی و گوارشی توجه می کردم. وقتی هر 54 دقیقه نیاز به رفتن به دستشویی دارید، حفظ شغل و روابط اجتماعی کار دشواری است. کمک به مردم برای بازگشت به زندگی عادی، دلگرم کننده است. وقتی مردم در مورد کار من می پرسند، نفس عمیقی می کشم و فکر می کنم که پاسخ کوتاه را بدهم یا پاسخ بلند و علمی تر. برخی وقت ها به شوخی می گویم که «پی پی پزشک» هستم.
شوهر و من، پنج فرزند بالغ داریم. در ابتد آنها چیزی در مورد شغل ما نمی دانستند، اما اکنون از ما مشاوره می گیرند. حدس می زنم که احتمالا آن ها اندکی احساس غرور نسبت به شغل ما دارند.