قواعد و اصول بحرطویل

  • شروع کننده موضوع ARAM20
  • بازدیدها 808
  • پاسخ ها 11
  • تاریخ شروع

ARAM20

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/01
ارسالی ها
227
امتیاز واکنش
2,484
امتیاز
346
سن
22
سلام:campe45on2:
پس از مدت ها برگشتم با یک بحر طویل دیگه:campe545457on2:
خوب دوستان لطفا با ریتم بخونین، با تشکر(:

بیست نداریم

خدایا چه کلاسی است که این گونه معلم بدهد درس و نفهمیمم از آن هیچ به اندازه یک ارزن و اصلاً نرود داخل مغز من و تعطیل منم و انگار منم کلمن و پاسش نکنم عمراً و افسوس که این درس ریاضی به خدا سخترین درس جهان است و البته عیان است و چه حاجت به بیان است که تجزیه و مشتق و فلان است که مافوق توان است و من انگار مخم مثل گل گاوزبان است.
چه گوییم ز فیزیک که فریاد از اعداد از اندازه و ابعاد و صد البته از استاد که این درس به ما داد.روان شاد جناب نیوتون خانه ات آباد که با لطف شما رفته معدل همه بر باد! الهی که به دور تو بگردم، مگر من چه کردم که کنون زار و زردم؟ به خدا کشته مرا این همه قانون که شما کشف نمودی و درِ علم گشودی و الهی که به زودی بشود کور هر آن کس به شما کرده حسودی ز همان درب ورودی! ولی ای کاش که می کردی یک ذره مراعات که بر من شده فیزیک مکافات و شدم کیش و شدم مات. به هر مسئله از راه انرژی پی کاریم، همه تحت فشاریم!
ولی هیچ کسی نیست که در زیست شود بیست. عزیز دل من بیست دیگر چیست فقط محض مثال است. بگو ده ولی افسوس که ده نیز خیال است و از آن بیش محال است. کمی فکر بکن آدم معقول که یک عالمه سلول به همراه رگ و غده و گلبول که در حالت معمول در این کالبد خاکی ماهست، دماغ و کبد و دست، کف پا و نوک شست همین چشم و سر و گوش، نخاع و کمر و دوش، مگر هیچ حسابی پسشان نیست که از زیست بگیرید شما بیست؟ نداریم نداریم نداریم
خلاصه اگر امروز پی نمره ای ای دوست، نخور خربزه با پوست که درمان تو نه سِحرست و نه جادوست. بخوان درس که سخت است ولی چاره بخت است. برو در پی دانش، اگر زیر درخت است. بیا تا که نهالِ هنر و علم بکاریم. بیا بیل بزن تا که بکاریم.

سعید طلایی

پ.ن: می دونم الان مدرسه ها تموم شده ولی چه کنم دیگه من همیشه دو سه ماه عقب تر کار می کنمBoredsmileyBoredsmiley

تا بحر طویلی دیگر بدرود:biggfgrin::biggfgrin:
 
  • پیشنهادات
  • ARAM20

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    227
    امتیاز واکنش
    2,484
    امتیاز
    346
    سن
    22
    تفرقه بنداز و حکومت کن

    باغبانی که به تدبیر و عمل ، بین همه اهل محل ، بود مثل ، رفت به بوستان خود و وارد آن باغ شد و دید که یک سید و یک صوفی و یک عامی از آن باغ بسی میوه فرو چیدند و گرمند به خوردن.شد از این مفت خوری سخت غضبناک و بسی چابک و چالاک ، کمر بست کز آن باغ دفاعی بکند ، جنگ و نزاعی بکند . لیک در اندیشه فر رفت و به خود گفت:«بخواهم من اگر یک نفری با سه نفر جنگ کنم ، هیچ توانایی این کار ندارم ، چه کنم ؟ » عاقبت الامر به یاد روش "تفرقه انداز و حکومت کن" افتاد و دلش گشت بسی شاد ، کزین راه تواند به مجازات رساند سه نفر مفتخور و مفت بر و دفع کند رنج و ضرر را.

    رفت اول به بر عامی و گفت:«این دو نفر گر که از این باغ دوتا میوه بچینند ، بزرگند و سترگند ، یکی سید والاست ، یکی صوفی داناست . غرض ، هر دو شریفند و متین ، هر دو عزیزند و امین ، اهل دل و اهل یقین ، هر دو چنانند و چنین ، لیک تو آخر به چه حق داخل این باغ شدی؟ » سید و صوفی چو شنیدند از او این سخنان ، هر دو هواداری از او کرده و گفتند : «صحیح است و درست است.»

    سه تایی بدویدند به عامی بپریدند و به ضرب لگد و سیلی و اردنگ از او پوست بکندند و از آن باغ برونش بفکندند.چو او رفت برون ، صاحب باغ آمد و رو کرد بدان صوفی و باخشم و غضب گفت که :«ای صوفی ناصاف ، که دور است سرشت تو از انصاف و قرین است به اجحاف ، رفیق تو که یک سید ذوالقدر و جلیل است ، از این باغ اگر میوه خورد ، در عوض خمس خورد ، حق خود اوست ، تو دیگر به چه حق دست زدی میوه ی باغ من محنت زده ی خون به جگر را؟»

    سید این حرف چو بشنید ، بخندید و بتوپید بدان صوفی و گفتا که : «صحیح است و درست است :خود این حرف حسابی است .» پس از گفتن این حرف فتادند دوتایی به سر صوفی بد بخت و زدندش کتکی سخت و فکندندش از آن باغ برون . صوفی افسرده و پژمرده ، کتک خورده ، برون رفت و فقط سید بیچاره به جا ماند که آمد به برش صاحب آن باغ و بگفتا که :«کنون نوبت تنبیه تو گشته است . تو ای مرد حسابی ، به چه جرات قدم اندر توی این باغ نهادی؟ مگر این باغ از آن پدرت بود ؟ تو آخر به چه حق میخوری از میوه ی باغی که بود حاصل خون جگر من ؟ تو که باید به همه ، درس درستی و امانت بدهی ، خود ز برای چه نهی در ره اجحاف و ستم پای ؟ » پس از این سخنان جست و بچسبید گریبانش و او را هم از آن باغ برون کرد .غرض ، عاقبت الامر ، بدین دوز و کلک ، یک نفری راند ز باغ آن سه نفر را.
     
    بالا