در بحبوحه مشروطه، پس از فتح تهران، مجریان حکم اعدام، عمامه از سر شیخ فضلالله نوری برداشتند تا طنابدار را به گردن او بیندازند؛ در این حال آن شیخ روشنبین که آینده را در خشتخام همچون آینه میدید، رو به جماعت حاضر در میدان توپخانه کرد و در یک پیشبینی شگفت، گفت: امروز این عمامه را از سر من برداشتند، فردا هم از سر شما بر خواهند داشت.
مقاله حاضر، سیر تاریخ ایران را از پگاه مشروطه تا انقراض قاجاریه وا میکاود و نشان میدهد که جریان بیدین و سکولار در آن واقعه عظیم چگونه مسیر مبارزه اصیل ملت ایران را از عدالتخواهی به سمت مشروطهخواهی سکولار منحرف ساخت و در یک فرآیند زمانی نسبتا کوتاهمدت، بر کرسی استبداد پیشین، دیکتاتوری مهیب و وابسته پهلوی را نشاند.
چنین به نظر میرسد که با کودتای سوم اسفند 1299 و سپس صعود رضاخان بر سریر قدرت، دستاوردهای سالیان طولانی تلاش و جانبازی مردم ایران جهت رهایی از فشارهای عدیده خارجی و بویژه مقابله با حکومت های مستبد داخلی به یکباره از میان رفت و آخرین کورسوی مشروطهخواهی و آزادیطلبی جامعه ایرانی که برغم تمام مشکلات پیش رو میتوانست در آیندهای نهچندان دور، بر بستری کمتنشتر به حرکت آرام خود ادامه دهد، به خاموشی گرایید. انقلاب مشروطیت ایران که با مشارکت اقشار وسیعی از مردم ایران و با رهبری و هدایت علما و روحانیون و جامعه نخبگان به پیروزی رسیده بود با وجود تمام اختلافات فیمابین و تضادهای فکری و اندیشهای، بر دو هدف کلی استوار بود. هرچند پیشاپیش باید تاکید شود که این نهضت در دستیابی مطلوب به اهداف خود با ناکامیهایی جدی روبهرو شد، اما لاجرم دو هدف کلی زیر یعنی:
1. در هم شکستن روش استبدادی و خلاف قاعده
2. کاهش فشارهای فزاینده خارجی (که اساسا از سوی دو کشور انگلستان و روسیه تزاری در شؤون مختلف سیـاس*ـی، اقتصادی و... اعمال میشد) راموردعنایت قرار داده بود.
در این میان، زورگویی و بیعدالتی مضاعف موجود در اقصی نقاط کشور موجب شده بود، موضوع برقراری عدالت و نیز ضرورت تاسیس عدالتخانه به عنوان اساسیترین خواستههای بخش گستردهای از مردم مطرح شود. با این حال به رغم پیروزی انقلاب مشروطیت و برقراری نظام پارلمانی، به دلایل عدیده داخلی و بویژه اختلافافکنی، فشارها، دخالتها و کارشکنیهای کشورهای خارجی (روس و انگلیس) نهضت مشروطیت ایران از همان آغاز دچار مشکلاتی جدی شده و در روندی پر فراز و نشیب (که با حذف و منزوی ساختن بسیاری از رهبران سیـاس*ـی و مذهبی مصلحتاندیش، تعقلگرا و جامعنگر در سطوح و شوون مختلف همراه بود) در طول دهه 1280 و 1290 شمسی مولد بحرانهای عدیده سیـاس*ـی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی در جامعه ایرانی شد و بویژه با آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران از سوی کشورهای متخاصم، حکومت و سیاست ایران تقریبا به طور کلی بازیچه قدرتهای خارجی گردید. در این میان مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف (در اقصی نقاط کشور) مشکلات عدیدهای را پذیرا شدند. بویژه رقابتها و در موارد متعددی سیاستهای یکسان و متحد روس و انگلیس دولتهای وقت ایران را مجری سیاستها و فعالیتهای اساسا نامشروع آنان ساخت. در حالی که در شرایط بحران فراگیر در کشور و ناتوانی مفرط حکومت مرکزی، به نظر میرسید برخی جنبشهای سیـاس*ـی در گوشه و کنار میتوانند از دامنه نفوذ و سلطه دولتهای اشغالگر بر اقصی نقاط ایران بکاهند، وقوع انقلاب کمونیستی شوروی در اکتبر 1917 و در واپسین ماههای جنگ جهانی اول با خروج تدریجی نیروهای روسیه از ایران همراه شد و موجب شد کشور استعماری بریتانیا که به یکباره خلا‡ قدرت روسیه تزاری را در ایران احساس کرده بود، به سرعت درصدد برآمد جای خالی رقیب دیرین را در اقصی نقاط ایران پر کند و با از میان برداشتن جنبشها، تحرکات و هر گونه حرکت مخالفتآمیز داخلی، سلطه و نفوذ خود را تثبیت کند. بویژه این که با وقوع انقلاب در روسیه شوروی، حکومت جدید این کشور، شعارهای جدیدی در دفاع و حمایت از کشورهای کوچک مطرح ساخته و آشکارا اعلام کرده بود که تمام قراردادهای استعماری حکومت سابق تزاری را در بخشهای مختلف جهان و ازجمله ایران مردود دانسته و خواستار عقد قراردادهای سیـاس*ـی، تجاری و دوستی عادلانه و جدیدی با این کشورها و ازجمله ایران است. به این ترتیب انگلیسیها خیلی زود از ناحیه حکومت انقلابی جدید شوروی احساس خطر کردند. هرچند هیچ گونه قرینه و شاهدی وجود نداشت که مقرر دارد جامعه ایرانی به سوی رژیم جدید شوروی گرایش ایدئولوژیکی و فکری، ولو بسیار اندکی، نشان دهد، با این احوال انگلیسیها با بهرهگیری از عوامل پیدا و پنهان خود همواره خطر نفوذ و حضور حکومت کمونیستی شوروی در ایران را در گوشه و کنار شایع میساختند تا چنین القاء کنند که حضور بریتانیا در ایران خطر هر گونه حرکت تجزیهطلبانه و مداخلهجویانه را مرتفع خواهد ساخت. این در حالی بود که انگلیسیها به دلیل سالیان طولانی حضور استعماری و ستمکارانه خود در ایران، سخت منفور مردم ایران بودند و بنابراین سیاستگذاران این کشور به جد درصدد بودند در اوضاع و احوال سیـاس*ـی ایران تغییراتی ایجاد کرده موقعیت خود را بیش از پیش تثبیت کنند. بویژه سیطره بریتانیا بر منابع عظیم و سرشار نفتی ایران و نقشی که ایران میتوانست در تحکیم موقعیت بریتانیا از هندوستان تا عراق و خلیج فارس ایفا کند و به عنوان حصاری در مقابل توسعهطلبیهای احتمالی رژیم انقلابی شوروی به سوی مرزهای جنوبی خود ایفا نماید، بیش از پیش انگلیسیها را به اتخاذ سیاستی جدید و البته کارآمد در عرصه سیـاس*ـی نظامی و اجتماعی ایران ناگزیر میساخت.
سقوط حکومت تزاری و یکهتازی انگلیس در ایران
بر همین اساس بود که در شرایط گسترش بحرانهای عدیده سیـاس*ـی اقتصادی و نظامی در ایران و نقش قاطعی که کشورهای خارجی در تضعیف هر چه بیشتر حکومت و نهادهای سیـاس*ـی، اجتماعی و سرپلهای اقتصادی، تجاری و... در ایران ایفا کرده بودند، موضوع تحتالحمایه قرار دادن کشور و سلطه تقریبا همهجانبه سیـاس*ـی، اقتصادی و نظامی ایران سخت مورد توجه محافل قدرت و حکومت بریتانیا قرار گرفت. به این ترتیب بود که طرح قرارداد معروف 1919 به سرعت مورد قبول و موافقت اکثریتی از اعضای دولت و حکومت بریتانیا واقع شد و هنگامی که به دنبال اعتراضات و انتقادات گسترده مردم، محافل بریتانیایی نیز دریافتند که عصر استعمار کهن و سلطه مستقیم تقریبا دیگر به سر آمده و از طریق اصرار بر عقد و اجرای قرارداد 1919 نمیتوان بر ایران تسلط یافت، موضوع به راه انداختن کودتایی نظامی از طریق عوامل ایرانی مورد توجه و عنایت قرار گرفت.
در مرحله بعد چنین فضاسازی شد که در شرایط بحران دامنگیر کشور و ناتوانی رجال و دولتمردان وقت، رژیم کودتا بر نابسامانیها پایان خواهد داد و با حبس و بازداشت رجال پیشین (که پس از کودتا به سرعت از سوی سید ضیاء و رضاخان به مورد اجرا گذاشته شد) نظمی نوین و در عین حال کارآمد و پایدار، بر عرصه کشور حاکم خواهد شد و چنین القا کردند که روزگاری نو در عرصه استقلال و یکپارچگی سیـاس*ـی، اقتصادی و نظامی ایران آغاز میشود. از این رو همچنان که در همان روزگار هم بسیاری از آگاهان و دستاندرکاران، به درستی ارزیابی کرده و آگاهی داشتند، نقش بدون بدیل عوامل بریتانیا در ایران در فراهم ساختن مقدمات و به راه انداختن حرکت کودتا قابل کتمان نبود و همزمان با گرایش و حمایت پیدا و پنهان منورالفکران و سیاسیون ریز و درشت از حرکت کودتا، عوامل آشکار و نهان بریتانیا مدتها پیرامون افراد و رجالی که بالقوه میتوانستند در راس کودتا قرار بگیرند رایزنیهایی کرده و مذاکرات و مطالعات قابل توجهی به عمل آوردند و در غایت امر، انتخاب و آمادهسازی رضاخان میرپنج (قزاق کمسواد و در عین حال گمنام) و نیز سیدضیاءالدین طباطبایی (جوان جاهطلب و جویای نام که تقریبا هیچ گونه پیشینهای در امور جدی سیـاس*ـی و مدیریتی نداشت) حداقل در کوتاهمدت میتوانست بر موفقیت طرحهای بریتانیا در عرصه سیـاس*ـی و اجتماعی ایران مهر تایید بزند. ضمن این که حکومت مرکزی در تهران هم اساسا نیرویی در اختیار نداشت که بتواند در برابر کودتاگران مقاومتی بکند.
امروزه دیگر، با آشکار شدن اسناد و مدارک موجود، تردیدی در نقش عوامل بریتانیا در راهاندازی و پیشبرد اهداف کودتا وجود ندارد. در این میان خاطرات ژنرال آیرونساید و نیز وصیتنامه محرمانه اردشیر جی ریپورتر آشکارا و به وضوح از نقش عوامل بریتانیا در تمهید کودتای سوم اسفند 1299 پرده بر میدارد. بر همین اساس هم بود که با فروکش کردن پارهای احساسات و جوسازیهای کودتاگران، محافل سیـاس*ـی مطبوعاتی کشور به وضوح حمایت بریتانیا از کودتا و کودتاچیان را نظاره کردند و دریافتند که این بار استعمار نوین در قالبی جدید در عرصه سیـاس*ـی و اجتماعی کشور، خود را عرضه کرده است. در چنین شرایطی بود که روزنامهها و نیز محافل سیـاس*ـی آرام آرام به انتقاد از نظم جدید پرداختند و برخی از نشریات و روشنفکران و علمای دینی، کودتا را حرکتی در راستای تحق اهداف سلطهگرانه بریتانیا ارزیابی کردند. به عنوان مثال، میرزاده عشقی طی اشعار و سرودههایی که بعضا در نشریات آن روزگار هم به چاپ میرسید انتقادات صریحی را متوجه رضاخان و مجموعه کودتا و تحولات پس از آن ساخت و بویژه در سروده معروف «جمهوری سوار» علنا رضاخان عامل نظامی کودتا را دست پنهان استعمار بریتانیا در ایران آن روزگار قلمداد کرد و تصریح کرد که رضاخان ماموریت دارد همان منافع نامشروع و سلطهگرانه بریتانیا در شوون مختلف سیـاس*ـی، اقتصادی و نظامی را در قالب و نظمی جدید (استعمار نوین) تامین کند. همین سروده نسبتا بلند و در عین حال بسیار روشنگر و دقیق بود که بالاخره باعث شد رضاخان با کمک عوامل خود در شهربانی موجبات ترور وقتل میرزاده عشقی را فراهم آورد. به این ترتیب حکومت کودتا و حامیان خارجی آن، پیرو سیاست نوینی که در ایران اتخاذ شده بود به جد بر آن بودند که در تحکیم موقعیت جدید در کشور بکوشند و از هر راه ممکن بر مخالفتها پایان دهند.
انگلیسیها منافع سیـاس*ـی اقتصادی و نظامی در ایران داشتند که در آن شرایط بحرانی فقط سلطه و نفوذ بدون منازع آنان بر کشور میتوانست تضمینکننده این منافع باشد. در این راستا راهاندازی کودتا و سپس تشکیل حکومت مرکزی منسجم و صاحب اقتداری که حیطه سلطهاش را تا اعماق ایران گسترش دهد، بیش از هر گزینه دیگری میتوانست به مقاصد انگلیسیها جامه عمل بپوشاند. در این میان تضمین امنیت منابع عظیم نفت ایران در بخشهای جنوب جنوب غربی و غرب کشور، که بریتانیا سلطه بدون مانع و رادعی بر آنها داشت، بیش از هر زمان دیگری موضوع روی کار آوردن حکومتی مقتدر در ایران را الزامی ساخت. به این ترتیب تمام قراین، شواهد و اخبار، حاکی از نقش بدون انکار انگلستان در طرح کودتا در ایران بود. بویژه این که دولتهای وقت ایران عهدنامه مودت میان ایران و شوروی را که متضمن پایان روابط استعماری روسها در ایران بود، با مقامات نظام انقلابی جدید به امضا میرسانیدند و این امر موقعیت بریتانیای استعمارگر و بدنام را در ایران باز هم تضعیف میکرد. به این ترتیب: «انگلیسیها همین که احساس کردند دارد زیر پایشان خالی میشود به فکر افتادند تا آخرین تلاش خود راهم بکنند و آن تدارک کودتایی بود که در21 فوریه 1921 انجام گرفت... سید ضیاءالدین روح ملعون هیات نمایندگی انگلیس، قدرت را در دست گرفت و بدون قبول کمترین وارسی و اعمال نظر به اعمال قدرت پرداخت... این دیکتاتور برای از میان برداشتن مقاومت مردم بیدرنگ حکومت نظامی اعلام کرد و همه آزادیهای عمومی را از میان برداشت...»
مقاله حاضر، سیر تاریخ ایران را از پگاه مشروطه تا انقراض قاجاریه وا میکاود و نشان میدهد که جریان بیدین و سکولار در آن واقعه عظیم چگونه مسیر مبارزه اصیل ملت ایران را از عدالتخواهی به سمت مشروطهخواهی سکولار منحرف ساخت و در یک فرآیند زمانی نسبتا کوتاهمدت، بر کرسی استبداد پیشین، دیکتاتوری مهیب و وابسته پهلوی را نشاند.
چنین به نظر میرسد که با کودتای سوم اسفند 1299 و سپس صعود رضاخان بر سریر قدرت، دستاوردهای سالیان طولانی تلاش و جانبازی مردم ایران جهت رهایی از فشارهای عدیده خارجی و بویژه مقابله با حکومت های مستبد داخلی به یکباره از میان رفت و آخرین کورسوی مشروطهخواهی و آزادیطلبی جامعه ایرانی که برغم تمام مشکلات پیش رو میتوانست در آیندهای نهچندان دور، بر بستری کمتنشتر به حرکت آرام خود ادامه دهد، به خاموشی گرایید. انقلاب مشروطیت ایران که با مشارکت اقشار وسیعی از مردم ایران و با رهبری و هدایت علما و روحانیون و جامعه نخبگان به پیروزی رسیده بود با وجود تمام اختلافات فیمابین و تضادهای فکری و اندیشهای، بر دو هدف کلی استوار بود. هرچند پیشاپیش باید تاکید شود که این نهضت در دستیابی مطلوب به اهداف خود با ناکامیهایی جدی روبهرو شد، اما لاجرم دو هدف کلی زیر یعنی:
1. در هم شکستن روش استبدادی و خلاف قاعده
2. کاهش فشارهای فزاینده خارجی (که اساسا از سوی دو کشور انگلستان و روسیه تزاری در شؤون مختلف سیـاس*ـی، اقتصادی و... اعمال میشد) راموردعنایت قرار داده بود.
در این میان، زورگویی و بیعدالتی مضاعف موجود در اقصی نقاط کشور موجب شده بود، موضوع برقراری عدالت و نیز ضرورت تاسیس عدالتخانه به عنوان اساسیترین خواستههای بخش گستردهای از مردم مطرح شود. با این حال به رغم پیروزی انقلاب مشروطیت و برقراری نظام پارلمانی، به دلایل عدیده داخلی و بویژه اختلافافکنی، فشارها، دخالتها و کارشکنیهای کشورهای خارجی (روس و انگلیس) نهضت مشروطیت ایران از همان آغاز دچار مشکلاتی جدی شده و در روندی پر فراز و نشیب (که با حذف و منزوی ساختن بسیاری از رهبران سیـاس*ـی و مذهبی مصلحتاندیش، تعقلگرا و جامعنگر در سطوح و شوون مختلف همراه بود) در طول دهه 1280 و 1290 شمسی مولد بحرانهای عدیده سیـاس*ـی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی در جامعه ایرانی شد و بویژه با آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران از سوی کشورهای متخاصم، حکومت و سیاست ایران تقریبا به طور کلی بازیچه قدرتهای خارجی گردید. در این میان مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف (در اقصی نقاط کشور) مشکلات عدیدهای را پذیرا شدند. بویژه رقابتها و در موارد متعددی سیاستهای یکسان و متحد روس و انگلیس دولتهای وقت ایران را مجری سیاستها و فعالیتهای اساسا نامشروع آنان ساخت. در حالی که در شرایط بحران فراگیر در کشور و ناتوانی مفرط حکومت مرکزی، به نظر میرسید برخی جنبشهای سیـاس*ـی در گوشه و کنار میتوانند از دامنه نفوذ و سلطه دولتهای اشغالگر بر اقصی نقاط ایران بکاهند، وقوع انقلاب کمونیستی شوروی در اکتبر 1917 و در واپسین ماههای جنگ جهانی اول با خروج تدریجی نیروهای روسیه از ایران همراه شد و موجب شد کشور استعماری بریتانیا که به یکباره خلا‡ قدرت روسیه تزاری را در ایران احساس کرده بود، به سرعت درصدد برآمد جای خالی رقیب دیرین را در اقصی نقاط ایران پر کند و با از میان برداشتن جنبشها، تحرکات و هر گونه حرکت مخالفتآمیز داخلی، سلطه و نفوذ خود را تثبیت کند. بویژه این که با وقوع انقلاب در روسیه شوروی، حکومت جدید این کشور، شعارهای جدیدی در دفاع و حمایت از کشورهای کوچک مطرح ساخته و آشکارا اعلام کرده بود که تمام قراردادهای استعماری حکومت سابق تزاری را در بخشهای مختلف جهان و ازجمله ایران مردود دانسته و خواستار عقد قراردادهای سیـاس*ـی، تجاری و دوستی عادلانه و جدیدی با این کشورها و ازجمله ایران است. به این ترتیب انگلیسیها خیلی زود از ناحیه حکومت انقلابی جدید شوروی احساس خطر کردند. هرچند هیچ گونه قرینه و شاهدی وجود نداشت که مقرر دارد جامعه ایرانی به سوی رژیم جدید شوروی گرایش ایدئولوژیکی و فکری، ولو بسیار اندکی، نشان دهد، با این احوال انگلیسیها با بهرهگیری از عوامل پیدا و پنهان خود همواره خطر نفوذ و حضور حکومت کمونیستی شوروی در ایران را در گوشه و کنار شایع میساختند تا چنین القاء کنند که حضور بریتانیا در ایران خطر هر گونه حرکت تجزیهطلبانه و مداخلهجویانه را مرتفع خواهد ساخت. این در حالی بود که انگلیسیها به دلیل سالیان طولانی حضور استعماری و ستمکارانه خود در ایران، سخت منفور مردم ایران بودند و بنابراین سیاستگذاران این کشور به جد درصدد بودند در اوضاع و احوال سیـاس*ـی ایران تغییراتی ایجاد کرده موقعیت خود را بیش از پیش تثبیت کنند. بویژه سیطره بریتانیا بر منابع عظیم و سرشار نفتی ایران و نقشی که ایران میتوانست در تحکیم موقعیت بریتانیا از هندوستان تا عراق و خلیج فارس ایفا کند و به عنوان حصاری در مقابل توسعهطلبیهای احتمالی رژیم انقلابی شوروی به سوی مرزهای جنوبی خود ایفا نماید، بیش از پیش انگلیسیها را به اتخاذ سیاستی جدید و البته کارآمد در عرصه سیـاس*ـی نظامی و اجتماعی ایران ناگزیر میساخت.
سقوط حکومت تزاری و یکهتازی انگلیس در ایران
بر همین اساس بود که در شرایط گسترش بحرانهای عدیده سیـاس*ـی اقتصادی و نظامی در ایران و نقش قاطعی که کشورهای خارجی در تضعیف هر چه بیشتر حکومت و نهادهای سیـاس*ـی، اجتماعی و سرپلهای اقتصادی، تجاری و... در ایران ایفا کرده بودند، موضوع تحتالحمایه قرار دادن کشور و سلطه تقریبا همهجانبه سیـاس*ـی، اقتصادی و نظامی ایران سخت مورد توجه محافل قدرت و حکومت بریتانیا قرار گرفت. به این ترتیب بود که طرح قرارداد معروف 1919 به سرعت مورد قبول و موافقت اکثریتی از اعضای دولت و حکومت بریتانیا واقع شد و هنگامی که به دنبال اعتراضات و انتقادات گسترده مردم، محافل بریتانیایی نیز دریافتند که عصر استعمار کهن و سلطه مستقیم تقریبا دیگر به سر آمده و از طریق اصرار بر عقد و اجرای قرارداد 1919 نمیتوان بر ایران تسلط یافت، موضوع به راه انداختن کودتایی نظامی از طریق عوامل ایرانی مورد توجه و عنایت قرار گرفت.
در مرحله بعد چنین فضاسازی شد که در شرایط بحران دامنگیر کشور و ناتوانی رجال و دولتمردان وقت، رژیم کودتا بر نابسامانیها پایان خواهد داد و با حبس و بازداشت رجال پیشین (که پس از کودتا به سرعت از سوی سید ضیاء و رضاخان به مورد اجرا گذاشته شد) نظمی نوین و در عین حال کارآمد و پایدار، بر عرصه کشور حاکم خواهد شد و چنین القا کردند که روزگاری نو در عرصه استقلال و یکپارچگی سیـاس*ـی، اقتصادی و نظامی ایران آغاز میشود. از این رو همچنان که در همان روزگار هم بسیاری از آگاهان و دستاندرکاران، به درستی ارزیابی کرده و آگاهی داشتند، نقش بدون بدیل عوامل بریتانیا در ایران در فراهم ساختن مقدمات و به راه انداختن حرکت کودتا قابل کتمان نبود و همزمان با گرایش و حمایت پیدا و پنهان منورالفکران و سیاسیون ریز و درشت از حرکت کودتا، عوامل آشکار و نهان بریتانیا مدتها پیرامون افراد و رجالی که بالقوه میتوانستند در راس کودتا قرار بگیرند رایزنیهایی کرده و مذاکرات و مطالعات قابل توجهی به عمل آوردند و در غایت امر، انتخاب و آمادهسازی رضاخان میرپنج (قزاق کمسواد و در عین حال گمنام) و نیز سیدضیاءالدین طباطبایی (جوان جاهطلب و جویای نام که تقریبا هیچ گونه پیشینهای در امور جدی سیـاس*ـی و مدیریتی نداشت) حداقل در کوتاهمدت میتوانست بر موفقیت طرحهای بریتانیا در عرصه سیـاس*ـی و اجتماعی ایران مهر تایید بزند. ضمن این که حکومت مرکزی در تهران هم اساسا نیرویی در اختیار نداشت که بتواند در برابر کودتاگران مقاومتی بکند.
امروزه دیگر، با آشکار شدن اسناد و مدارک موجود، تردیدی در نقش عوامل بریتانیا در راهاندازی و پیشبرد اهداف کودتا وجود ندارد. در این میان خاطرات ژنرال آیرونساید و نیز وصیتنامه محرمانه اردشیر جی ریپورتر آشکارا و به وضوح از نقش عوامل بریتانیا در تمهید کودتای سوم اسفند 1299 پرده بر میدارد. بر همین اساس هم بود که با فروکش کردن پارهای احساسات و جوسازیهای کودتاگران، محافل سیـاس*ـی مطبوعاتی کشور به وضوح حمایت بریتانیا از کودتا و کودتاچیان را نظاره کردند و دریافتند که این بار استعمار نوین در قالبی جدید در عرصه سیـاس*ـی و اجتماعی کشور، خود را عرضه کرده است. در چنین شرایطی بود که روزنامهها و نیز محافل سیـاس*ـی آرام آرام به انتقاد از نظم جدید پرداختند و برخی از نشریات و روشنفکران و علمای دینی، کودتا را حرکتی در راستای تحق اهداف سلطهگرانه بریتانیا ارزیابی کردند. به عنوان مثال، میرزاده عشقی طی اشعار و سرودههایی که بعضا در نشریات آن روزگار هم به چاپ میرسید انتقادات صریحی را متوجه رضاخان و مجموعه کودتا و تحولات پس از آن ساخت و بویژه در سروده معروف «جمهوری سوار» علنا رضاخان عامل نظامی کودتا را دست پنهان استعمار بریتانیا در ایران آن روزگار قلمداد کرد و تصریح کرد که رضاخان ماموریت دارد همان منافع نامشروع و سلطهگرانه بریتانیا در شوون مختلف سیـاس*ـی، اقتصادی و نظامی را در قالب و نظمی جدید (استعمار نوین) تامین کند. همین سروده نسبتا بلند و در عین حال بسیار روشنگر و دقیق بود که بالاخره باعث شد رضاخان با کمک عوامل خود در شهربانی موجبات ترور وقتل میرزاده عشقی را فراهم آورد. به این ترتیب حکومت کودتا و حامیان خارجی آن، پیرو سیاست نوینی که در ایران اتخاذ شده بود به جد بر آن بودند که در تحکیم موقعیت جدید در کشور بکوشند و از هر راه ممکن بر مخالفتها پایان دهند.
انگلیسیها منافع سیـاس*ـی اقتصادی و نظامی در ایران داشتند که در آن شرایط بحرانی فقط سلطه و نفوذ بدون منازع آنان بر کشور میتوانست تضمینکننده این منافع باشد. در این راستا راهاندازی کودتا و سپس تشکیل حکومت مرکزی منسجم و صاحب اقتداری که حیطه سلطهاش را تا اعماق ایران گسترش دهد، بیش از هر گزینه دیگری میتوانست به مقاصد انگلیسیها جامه عمل بپوشاند. در این میان تضمین امنیت منابع عظیم نفت ایران در بخشهای جنوب جنوب غربی و غرب کشور، که بریتانیا سلطه بدون مانع و رادعی بر آنها داشت، بیش از هر زمان دیگری موضوع روی کار آوردن حکومتی مقتدر در ایران را الزامی ساخت. به این ترتیب تمام قراین، شواهد و اخبار، حاکی از نقش بدون انکار انگلستان در طرح کودتا در ایران بود. بویژه این که دولتهای وقت ایران عهدنامه مودت میان ایران و شوروی را که متضمن پایان روابط استعماری روسها در ایران بود، با مقامات نظام انقلابی جدید به امضا میرسانیدند و این امر موقعیت بریتانیای استعمارگر و بدنام را در ایران باز هم تضعیف میکرد. به این ترتیب: «انگلیسیها همین که احساس کردند دارد زیر پایشان خالی میشود به فکر افتادند تا آخرین تلاش خود راهم بکنند و آن تدارک کودتایی بود که در21 فوریه 1921 انجام گرفت... سید ضیاءالدین روح ملعون هیات نمایندگی انگلیس، قدرت را در دست گرفت و بدون قبول کمترین وارسی و اعمال نظر به اعمال قدرت پرداخت... این دیکتاتور برای از میان برداشتن مقاومت مردم بیدرنگ حکومت نظامی اعلام کرد و همه آزادیهای عمومی را از میان برداشت...»