داستان بسم الله الرحمن رحیم

  • شروع کننده موضوع Miss.aysoo
  • بازدیدها 180
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Miss.aysoo

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/17
ارسالی ها
3,219
امتیاز واکنش
8,180
امتیاز
703
محل سکونت
سرزمیــن عجـایبO_o
بسم الله الرحمن الرحيم

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
تو ی خونه ی مرد و زن زندگی میکردند
زن خونه خیلی مهربون بود و خدا رو خیلی دوست داشت و همیشه نعمت های خدا رو شکر می کرد..و همیشه همیشه اول کارهاش رو با بسم الله الرحمن الرحيم شروع میکرد
ميخواست آب بخوره بسم الله ميگفت
ميخواست جارو و کار کنه بسم الل ميگفت
آخه خدا رو خیلی دوست داشت ..خدای مهربونم خیلی دوسش داشت
این زن مهربون ی همسر بد اخلاق داشت
همسرش خیلی عصبانی میشد که زن مهربون چرا همیشه بسم الله میگه

ی روز ی نقشه کشید که همسرش دیگه به خدا اعتماد نداشته باشه و کارهاش رو با بسم الله شروع نکنه
اومد کلی طلا و جواهرات برداشت و زنش صدا کرد و بهش گفت
اینا رو ی جا قایم کن بعدا به من بده
زن بسم الله الرحمن الرحيم رو گفت و طلاها رو گذاشت تو کیسه
و باز بسم الله الرحمن الرحيم گفت و قایمشون کرد
شوهر بدجنسش یواشکی رفت و طلاها رو برداشت با خودش برد انداخت تو دریا که دیگه هیچ وقت همسرش پیداش نکنه
بعد رفت مغازش کمی گذشت ی ماهی فروش اومد داد میزد:آی ماهی دارم ماهی..ماهی تازه
مرد بدجنس دوتا ماهی از ماهی فروش خرید و رفت خونه به زنش داد و گفت من شب برگشتم ماهی ها رو بپز بخورم
زن مهربون وقتی شوهرش رفت ..شروع کرد به پاک کردن ماهیها
ی دفعه شکم یکی از ماهی ها رو که پاره کرد دید تمام طلاها و کیسه طلا تو شکم ماهیه
خدا رو شکر کرد و قضیه رو فهمید..و بسم الله الرحمن الرحيم گفت و کیسه طلاها رو همونجا تو خونه قایم کرد
شوهرش شب که شد از مغازش برگشت و گفت
ماهی ها رو بیار بخوریم
بعد که غذا خورد و سیر شد
گفت حالا برو اون طلاهایی که بهت دادم رو بیار برام
زن مهربونش بلند شد رفت کیسه طلاها رو آورد

همسرش خیلی خیلی تعجب کرد گفت
عه اینا رو از کجا آوردی
زن گفت ماهی ها یی که آورده بودی تو شکم یکیشون پیدا کردم
همسرش خیلی فکر کرد،و گریه کرد
و گفت خدا چقدر مهربون و فهمید بسم الله الرحمن الرحيم و اسم خدا چقدر خوبه
همونجا سجده کرد و قول داد آدم خوبی بشه و همیشه کارهاش رو با بسم الله الرحمن الرحيم شروع کنه
و زن و شوهر با خوشحالی در کنار هم زندگی کردند و همیشه کارهاشون رو با نام خدا شروع میکردند،خدا هم کمکشون میکرد.

#
 
تاپیک بعدی
بالا