رمان هایی که توش شخصیت دختر، به شدت ضعیف و لوسه و هیچی از دستش بر نمیاد.
مثلا پسر کلی خفن و مغروره اما دختر در کنار احساساتش به شدت شکننده اش؛ هر چی پسره بهش بی احترامی می کنه یا حرف بارش می کنه؛ باز باهاش می مونه.
مثلا ی رمان بود؛ که دختر با همسایه اش نامزد می کنه ولی پسره اخرا فقط دختر رو می زده یا بهش شک داشته!!
این مدل رمانا مازوخیسمیه اصن:/
از رمانی که خیلی پسره وحشی باشه یا دختره خیلی لوس و توسری خور باشه متنفرم
مثلا رمان آبنبات چوبی اون چجور سناریویی بود دختره ته فلاکت بود پسره هم که همش وحشی بود و کتک میزد آخرشم که دختره بخاطر اینکه خانوادش تو فقر نباشن با پسره موند =/
آخه این چه وضعه داستانه😑اومدیم رمان بخونیم سرگرم بشیم یا افسرده بشیم بیوفتیم یه گوشه😑
رمانهای مثلا مذهبی ...
تو این رمانها هم مثل سایر رمانهای عشقولانه ی زرد پر از رابـ ـطه های زننده هست و عمده تفاوتشون با بقیه ظاهر مثلا موجه شخصیتهاست .
تو رمانهای دیگه مثلا دختر و پسر تو دانشگاه و پارتی همدیگه رو میبینن ولی تو رمان مذهبی لیلی و مجنون تو حوزه و مناسکهایی مثل راهیان نور باهم آشنا میشن
مذهبی بودن فقط به چادری بودن دختر و ریش وتسبیح و یقه لباس پسر نیست .
مذهبی بودن به روضه گوش دادن و آهنگهای فلان خواننده انقلابی و اینها خلاصه نمیشه .
دختر محجبه ای که حیا نداشته باشه و پسری مذهبی که غیرت و شرف نداشته باشه بدرد لای جرز میخورن و بس.
مثلا دختر چادری با پسر بسیجی دوست باشه وباهم دل بدن و قلوه بگیرن چه فرقی دارن با اون دختر و پسری که تو پارتی همدیگه رو دیدن ؟
جالبه حتما تو رمانهای مذهبی حتما باید مبحث صیغه هم باشه ! انگار این نباشه کفر میشه !
همون چند پارت اول به نتیجه میرسم وقتی که توی یک داستان کلیشههای اشتباه و شخصیت پردازی و سیر و روند ضعیفی جا بگیره و یا داستان از چوچوب ارزشهای اخلاقی خارج بشه یعنی اون داستان ارزش خوندن رو نداره همچین رمانهایی از صد فرسخی فریاد میزنن که چی هستن