اشعار بیماری و شفا

гคђค1737

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
7,959
امتیاز واکنش
45,842
امتیاز
1,000
محل سکونت
زیر خاک
یک روز بسیار

بیمار بودم

رنجور و خسته

تبدار بودم



یک دکتر خوب

حال مرا دید

فوری برایم

یک نسخه پیچید



چند دانه قرص و

چند دانه کپسول

یک شیشه شربت

یک دانه آمپول



با آن که بسیار

بیمار بودم

از درد آمپول

بیزار بودم



آمپول به من زد

خانم پرستار

تا که نباشم

رنجور و بیمار



خوردم دوا را

با میل و رغبت

هم قرص و کپسول

هم شیشه شربت



بیماری من

تا شد مداوا

گفتم سپاس و

شکر خدا را



دکتر که دائم

فکر مریض است

نزد خداوند

حتماً عزیز است



اما پرستار

بس نازنین است

مثل فرشته

روی زمین است



پروردگارا

نامت دوایم

یادت همیشه

داده شفایم
 
تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
بالا