بی شکلی

  • شروع کننده موضوع nadia.seif
  • بازدیدها 113
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

nadia.seif

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/01
ارسالی ها
331
امتیاز واکنش
1,229
امتیاز
401
محل سکونت
یزد
بی شکلی

برخی اینگونه فکر میکنند که بی شکلی به معنای بی شخصیت بودن است. اما بی شخصیت بودن در معنای عام به معنی پست و دون پایه بودن است.

بی شکل بودن را نمی توان معنی کرد. فقط میتوان تجربه کرد. انسان بی شکل, پیرو مقررات , طرز تفکر و آیین خاصی نیست. کلا رفتارهایش طبق فرمولاسیون خاصی نیست. کارها و رفتارش از روی فرمول, قابل پیش بینی و بررسی نیست.

در هر موقعیت به طَبَع آن موقعیت, بهترین گزینه را انتخاب میکند. برای خود , مجسمه ذهنی نساخته که هر چه او بگوید, ولو مخالف عقل و مصلحت باشد , انجام دهد.

بی شکلی معنایی ندارد, چراکه هر معنی ای به آن بدهی, آنرا محدود کرده ای. میتوان معنایی نزدیک به آنرا برای توصیفش بکار برد.

پیش بینی ناپذیر, بی کرانگی, شهامت , قصد,اسیر نبودن, اسیر اعتقادات طرز فکر قدرت و... اینها توصیفات محدود شده ای از بی شکلی هستند.


تنها بی شکل, میتواند بی شکل و بی شکلی را درک کند. تنها نامتناهی میتواند, نامتناهی و بی کرانگی را درک کند.

شکلِ انسانی یکی از انواع بیشمارِ شکل است. و احتمالا قویترین و مستحکم ترین شکل ساخته شده توسط جهان است.

حفظِ شکل , همان حیات محسوب میشود. موجودِ دارای حیات, برای بقا و حفظ وجودش میجنگد. (ادامه حیات)

بی شکل بودن مترادف غیرزنده بودن نیست. زیرا غیرزنده نداریم. فقط اگر در محدوده ادراک و حواس نباشند, غیرزنده محسوب میشوند.


اسارت مترادف است با زندانی و محبوس بودن. بدترین نوع اسارت, اسارتِ ذهن است که توسط زندانهای ذهنی ایجاد میشوند. زندانهای ذهن , اعتقادات, آداب و رسوم, اخلاقیات و .. می باشند.


بخواهی چیزی را با زنجیره علت و معلولی ببینی, گرفتارِ منطق, فرمولاسیون و نهایت پارادوکس میشوی.

تا زمانی که چیزی را تنها با احساست انجام دهی, انجام دهنده خوبی هستی اما بمحض آنکه گرفتار عقل و منطق و زنجیره آن بشوی, فکر میکنی تنها راه ممکن, همان فرمول و زنجیره است و بهمین ترتیب زندگیت دچار فرمولاسیون , احکام, اخلاق و قانونِ دیگران میشود و آن زمان است فقط یک مهره هستی.

اما بمحض آنکه بیرون از زنجیره, به کل زنجیره از بیرونِ آن نگاه کنی, نیازی به فرمول و روال,شخصیت , احکام و اخلاق نیست. تنها کافیست با حست انجام دهی.

مثال جالبی در این زمینه وجود دارد. لاک پشتی هزارپایی را میبیند و به او میگوید: چگونه و طبق کدام فرمول و روال, پاهایت را تکان میدهی که سبب راه رفتنت میشود, اما هزارپا پس از شنیدن و تفکر درباره آن , دیگر قادر به راه رفتن نبود. چرا؟

چون دید واقعا اگر بخواهد به این موضوع توجه کند که طبق کدام فرمول و ترتیبی می بایست هزار پایش را تکان دهد, گیج میشد و عملا نمی توانست راه برود.

گرفتار شدن در هزارتوی منطق , نه تنها منطقی نیست, بلکه باعث کندی, گیج شدن و سردرگم ماندن میشود.

مثالی ساده آموختنِ زبانِ مادریست. بچه , زبان مادری را از روی عقل و منطق یاد نمیگیرد. بلکه با احساسات خود می آموزد. به همین خاطر است که بچه 2 یا 3 ساله, بدون نیاز به هیچگونه کلاس دبیر و... تنها با شنیدن در موقعیتهای مختلف(احساسات) , زبان مادری می آموزد.

طبق نوشته های بالا, گرفتار علت و معلول شدن, ینی گرفتارِ زمان شدن و آنهم یعنی حفظِ حیات, بقا , شخصیت و...

گرفتار شدن در هزارتوی منطق, نه تنها راه به جایی نمیبرد, بلکه بیشتر و بیشتر همچون باتلاق ذهن را در خود فرو میبرد و انسان را دچارِ تکنولوژی میکند.

اما برخلافِ انتظار, این هزارتو, از جایی سر بیرون می آورد که دقیقا عکسِ قوانین و فرمولهای پذیرفته شده است و آن زمان است که ذهن با پارادوکس مواجه میشود.

در بی شکلی میتوانی همه چیز را از هر زاویه دلخواه ببینی و توصیف کنی. از هر زاویه دیدن, خود یک زنجیره منحصربفرد میسازد و علم مشخصی میسازد, تکنولوژی مشخصی میسازد.

موجوداتِ با درک و احساساتِ متفاوت, علوم و تکنولوژی های متفاوت و در نهایت نیازهای متفاوت میسازند.
 
بالا