وانیا، از نوزادی، بهطور غریزی، انگشت میمکید و این کار، به یک عادت تبدیل شد و تا سه سالگی ادامه پیدا کرد. ترک این عادت، برایش خیلی سخت بود تا...
شهرزاد:
وقتی انگشتاش را میمکید
گیلدا رضایی، 35 ساله، کارمند
مامان وانیا میگـه:
وانیا، از نوزادی، بهطور غریزی، انگشت میمکید و این کار، به یک عادت تبدیل شد و تا سه سالگی ادامه پیدا کرد. ترک این عادت، برایش خیلی سخت بود؛ بهخصوص شبها موقع خواب، انگشتاش را میخورد تا خوابش ببرد. در این مدت، من سعی کردم با استفاده از تجربه اطرافیان و همچنین از طریق مطالعه کتابهای تربیتی کودکان، این عادت را ترک دهم، اما هیچکدام اثری نداشت؛ تا اینکه تصمیم گرفتم از روش تشویق غیرمستقیم استفاده کنم. به وانیا گفتم «اگر انگشتات را نخوری، فرشته مهربون میبینه و برات جایزه میاره.»
از جایزههای کوچکی که دوست داشت، شروع کردم و هر شب، یک جایزه زیر بالش او میگذاشتم. صبح وقتی بیدار میشد، بهش میگفتم «زیر بالشت را ببین که فرشته، برایت جایزه آورده یا نه؟» وقتی جایزه را میدید، خیلی خوشحال میشد و شب بعد، تلاش بیشتری میکرد. با این روش، وانیا، دیگر انگشتاش را نخورد.
**********************
مدام میگفت «بخر»
لیلا حدادی، 31 ساله، کارمند
مامان بهار میگـه:
هر بار که بیرون میرفتیم، از من میخواست چیزی برایش بخرم؛ اسباببازی، لباس، خوراکی. واقعا فرقی برایش نمیکرد. حتی مهم نبود اگر عین همان وسیله را در خانه داشت؛ فقط میگفت «بخر». تا اینکه احساس کردم این موضوع و کوتاه آمدن من باعث شده بدعادت شود و از نظر اقتصادی هم خیلی منطقی نبود.
به همین خاطر، یک بار جلوی خواستهاش ایستادم و گفتم «نمیخرم.» خیلی بدقلقی کرد، اما وقتی دید کاری از پیش نمیرود، ساکت شد. من هم کمکم، خرید کردن را محدود کردم و بهصورت دورهای، این کار را انجام میدادم. بهار فهمید که اگر با فاصله زمانی، خواستهاش را مطرح کند، زودتر ممکن است به چیزی که میخواهد، برسد؛ البته گاهی هم خودم به او پیشنهاد خرید میدادم تا بفهمد که من دوستش دارم، اما خرید کردن هم مثل هر کار دیگری، حدی دارد.
********************************************
شهرزاد:
وقتی انگشتاش را میمکید
گیلدا رضایی، 35 ساله، کارمند
مامان وانیا میگـه:
وانیا، از نوزادی، بهطور غریزی، انگشت میمکید و این کار، به یک عادت تبدیل شد و تا سه سالگی ادامه پیدا کرد. ترک این عادت، برایش خیلی سخت بود؛ بهخصوص شبها موقع خواب، انگشتاش را میخورد تا خوابش ببرد. در این مدت، من سعی کردم با استفاده از تجربه اطرافیان و همچنین از طریق مطالعه کتابهای تربیتی کودکان، این عادت را ترک دهم، اما هیچکدام اثری نداشت؛ تا اینکه تصمیم گرفتم از روش تشویق غیرمستقیم استفاده کنم. به وانیا گفتم «اگر انگشتات را نخوری، فرشته مهربون میبینه و برات جایزه میاره.»
از جایزههای کوچکی که دوست داشت، شروع کردم و هر شب، یک جایزه زیر بالش او میگذاشتم. صبح وقتی بیدار میشد، بهش میگفتم «زیر بالشت را ببین که فرشته، برایت جایزه آورده یا نه؟» وقتی جایزه را میدید، خیلی خوشحال میشد و شب بعد، تلاش بیشتری میکرد. با این روش، وانیا، دیگر انگشتاش را نخورد.
**********************
مدام میگفت «بخر»
لیلا حدادی، 31 ساله، کارمند
مامان بهار میگـه:
هر بار که بیرون میرفتیم، از من میخواست چیزی برایش بخرم؛ اسباببازی، لباس، خوراکی. واقعا فرقی برایش نمیکرد. حتی مهم نبود اگر عین همان وسیله را در خانه داشت؛ فقط میگفت «بخر». تا اینکه احساس کردم این موضوع و کوتاه آمدن من باعث شده بدعادت شود و از نظر اقتصادی هم خیلی منطقی نبود.
به همین خاطر، یک بار جلوی خواستهاش ایستادم و گفتم «نمیخرم.» خیلی بدقلقی کرد، اما وقتی دید کاری از پیش نمیرود، ساکت شد. من هم کمکم، خرید کردن را محدود کردم و بهصورت دورهای، این کار را انجام میدادم. بهار فهمید که اگر با فاصله زمانی، خواستهاش را مطرح کند، زودتر ممکن است به چیزی که میخواهد، برسد؛ البته گاهی هم خودم به او پیشنهاد خرید میدادم تا بفهمد که من دوستش دارم، اما خرید کردن هم مثل هر کار دیگری، حدی دارد.
********************************************
دانلود رمان و کتاب های جدید