فرهنگی و هنری حاشیه جدید در طلاق آزاده نامداری و فرزاد حسنی

  • شروع کننده موضوع حدیثه
  • بازدیدها 456
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

حدیثه

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/01/26
ارسالی ها
679
امتیاز واکنش
180
امتیاز
0
خبر جدایی آزاده نامداری از فرزاد حسنی بازتاب گسترده ای در رسانه ها داشت. بعد از گفتوگوی آزاده نامداری با روزنامه صبا و اعلام تلویحی جداییاش از فرزاد حسنی، سایه این خبر همچنان بر سر فضای رسانهای سنگینی میکند. طوریکه حتی چندروز پس از انتشار این گفتوگو، حاشیههای آن بیشتر و بیشتر میشود.

بگومگوی رسانهای خبرنگار نزدیک به فرزاد حسنی با آزاده نامداری. حاشیههای رسانهای شدن یک جدایی رسانهای همچنان ادامه دارد. بعد از گفتوگوی «آزاده نامداری» با «روزنامه صبا» که دوشنبه 20 مردادماه منتشر شد،یک خبرنگار که گفته میشود رابـ ـطه نزدیکی هم با «فرزاد حسنی» دارد، با انتشار یک یادداشت به این موضوع واکنش نشان داد. یادداشتی که با تیتر «الو... من دارم عروسی می کنم» در یک سایت متعلق به یک تلویزیون اینترنتی منتشر شد. دوست خبرنگار فرزاد حسنی در این یادداشت از نامداری به خاطر رسانه ای کردن طلاقش گلایه کردهبود. اما نامداری هم ساکت ننشست واین یادداشت را بی پاسخ نگذاشت.

آقای خبرنگار در بخشی از این یادداشت نوشته بود: «هیچ وقت اون روزی که شماره فرزاد حسنی روی تلفنم افتاد رو فراموش نمی کنم؛ البته نه اینکه قبلش با هم ارتباط نداشتیم ها نه، ولی اون روز یه انرژی و هیجان دیگه ای تو صداش بود. (اصولا خیلی کم پیش میاد فرزاد از اتفاقی هیجان زده شه!) وقتی گفت داداش دارم ازدواج می کنم رو هیچ وقت یادم نمی ره. اولش فکر می کردم داره شوخی می کنه، چون تو ذهن خودم همیشه فرزاد رو پسر مستقلی می دیدم و بعید می دونستم از مجرد بودنش ناراضی باشه، ولی اون روز تمام تصوراتم نسبت بهش عوض شد.»

او در ادامه، ماجرای رسانهای شدن خبر ازدواج و انتشار گزارش و عکسهای عقد این زوج رسانهای را بازگو کرده و در پایان، اینطور از آزاده نامداری گلایه میکند:«تنها یک سوال از آزاده نامداری دارم؛ خانم نامداری... شما که می دانستی بهتر است این آتش زیر خاکستر و محرمانه بماند، چرا اینگونه خبر طلاق تان را رسانه ای کردید؟ مگر نه اینکه شما مجری تلویزیونی هستید که میلیون ها بیننده پای حرف هایتان می نشینند، بهتان اعتماد می کنند و شما و همکارانتان را الگوی زندگیشان قرار می دهند؟ چرا فرزاد با آن زبان نیش دار و تند و البته بی پروایش (که بارها و بارها چوبش را خورده)، قفل سکوت به زبانش زده و لام تا کام حرف نمی زند؟ اینکه همیشه چهره های سرشناس از مطبوعاتی ها شاکی اند که چرا در زندگی ما سرک می کشید را همه می دانیم، پس چطور شد شما این بار خودت پیش قدم شدی؟ چطور می شود یک زن ایرانی با این صراحت و بی هیچ ابایی در حرف هایش بگوید «قبل از اینکه همسر کسی باشم، مجری تلویزیونم!» خانم نامداری... یعنی مجری بودن در تلویزیون اینقدر با ارزش تر از همسر یک مرد ایرانی بودن است؟ منِ مخاطب دیگر چگونه می توانم پای حرف های شما در تلویزیون بنشینم و شما از راز و رمز موفقیت و اصالت یک زن ایرانی برایمان حرف بزنید و از خانه داری و همسرداری یک زن برایمان بگویید؟»

این یادداشت البته بلافاصله با پاسخ نامداری مواجه میشود. نامداری ضمن تماس با مسئولان سایت اینترنتی منتشرکننده این یادداشت، در بخشی از پاسخش به دوست خبرنگار فرزاد حسنی اینطور میگوید: «مصاحبه من با روزنامه صبا موجود است، اگر متن مصاحبه ام را کامل خوانده باشید، می بینید آنجا نه اسمی از کسی بـرده ام و نه به اتفاق خاصی اشاره کرده ام. آنجا قرار بود درباره عشق، فلسفه زندگی و دنیا صحبت کنیم که همه این موضوعات از علاقه مندی های شخصی ام است. هیچ وقت درباره کسی صحبت نکرده ام و خاصه در این گفتگو هم در مورد جدایی ام حرفی به میان نیاوردم. اما رسانه های مختلف به واسطه استنباط شخصی شان و با تیتر «آزاده نامداری طلاقش را پذیرفت!» بازتاب عجیبی به این اتفاق دادند، در حالی که هیچ کجای مصاحبه من چنین حرفی زده نشده بود.»

نامداری البته در بخش دیگری از پاسخش، با مثال آوردن اظهارات «شقایق دهقان» درباره «نامادری بودن» و تجلیلی از روراست بودن او با مردم، این را هم گفته که :«اصولا لاپوشانی یا دروغ گفتن اذیتم می کند و نمی توانم بار سنگین دروغ را روی دوشم تحمل کنم. من به هر محفل هنری از جمله تئاتر، سینما یا کنسرت که می رفتم می گفتند «به فرزاد سلام برسان!» اما مگر چقدر می توانم این مسئله را از همه قایم کنم و بگویم «چشم، سلام می رسانم!» من تحمل این بار سنگین دروغ را ندارم. من یک زن کاملا سنتی ایرانی هستم و در مرام و ادبیات خودم و خانواده ام نیست که بروم جار بزنم «من جدا شده ام.» هرگز دوست نداشتم این اتفاق تا این حد بازتاب رسانه ای داشته باشد، اما به قول شهاب حسینی «یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی پایان است.» تعجبم از این است که فضای رسانه ای مان چقدر آمادگی ذهنی داشت که بعد از انتشار گفتگوی من با روزنامه صبا این هجمه رسانه ای اتفاق افتاد و انگار همه آماده بودند این خبر را منتشر کنند، در حالی که به هیچ وجه به صورت مستقیم این خبر را اعلام نکردم.»

آزاده نامداری در پایان گفتگوی تلفنی اش هم گفته: «امیدوارم همه شرایط حال حاضر من را درک کنند و بیشتر از این به اتفاقات اخیر دامن نزنند. اصلا چرا باید هر کسی از این شرایط با استنباط شخصی اش داستان درست کند؟!»

بهنظر میرسد حاشیههای گفتوگوی خانم مجری با روزنامه «صبا» همچنان ادامه داشته باشد. حاشیههای تلخی که پس از رسانهای شدن جدایی یک زوج رسانهای بهوجود آمده و آتش زیر خاکستری بوده که حالا دوباره شعلهور شده. بیآن که کسی بخواهد آبی بر روی آتش این اتفاق تلخ بریزد.

اینم مصاحبه ازاده نامداری با روزنامه ی صبا
طلاق آزاده نامداری و فرزاد حسنی از زبان آزاده نامداری



%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-no109%20-%20Copy.jpg
جدایی آزاده نامداری و فرزاد حسنی با مصاحبه آزاده نامداری با روزنامه صبا به صورت رسمی اعلام شد. در ادامه گفت و گوی مفصل آزاده نامداری درباره زندگی مشترکش با فرزاد حسنی را میخوانید.

آزاده نامداری، در مصاحبهای رسماً از جدایی و پایان زندگی مشترکش گفت او در این مصاحبه درباره طلاق و جدایی خود، زندگی، طرز فکر و دیدگاههایش درباره خانواده، روابط، عشق و... سخن گفته که در ادامه میخوانید.

تو تقریباً یک سال و اندی ست که مصاحبه نکردی و امروز ما باهم اینجا نشستیم تا تمام این یک سال و اندی را با تمام خوب و بدهایش تحلیل کنیم و دربارهاش حرف بزنیم. الان و در مرداد ۹۳ حال آزاده نامداری چطور است؟ به تعبیری حالت چه مزهایست؟
عشق شکست ندارد. مثل آب تصفیه نشده یک سری ناخالصیهایی باعث میشود رابطهات به سرانجام نرسد. دو تا آدم با هم هماهنگ نبودند و به هردلیلی نشده که با هم بمانند. این اسمش شکست نیست.

خیلی ملس... یک چیزی بین خوبی و بدی. یک کسی چند روز پیش به من گفت آزاده تو چقدر بزرگتر شدی. راست میکفت من پاییز امسال سی ساله میشوم اما احساس میکنم درحال حاضر خیلی بیشتر از سی سالهها میفهمم. این نمیتواند خوب یا بد باشد اما یک کودکانگی وجود دارد که آدم دوست ندارد آن را هیچ وقت از دست بدهد اما من در حال حتاضر حس میکنم آنها را از دست دادم. الان دارم فکر میکنم چی دوباره میتواند من را خیلی خوشحال و هیجانزده کند. و پاسخ این سوال را با تامل به دست میآورم. اما راجع به طعمم باید بگویم الان طعم من طعم یک آدم سی ساله نیست، طعم شصت سالگی را از خودم حس میکنم. تشخیصم الان از آدمها خیلی بیشتر از سی سالههاست. در کل حالم خوب است و به دوستانم از همین جا میگویم اصلاً نگران من نباشید، حالم خوب است!

این حرفها به معنای این است که دیگر تمام عزمت را جزم کردی که در هیچ زمینهای اشتباه نکنی؟ چون آن کودکانگی همراه آدم است که من را مجاب میکند اشتباه کنم و تو میگویی آن را از دست دادی.
نه؛ من دارای کاراکتری هستم که اشتباه کردم و اشتباه زیاد میکنم و متاسفانه فعل خواهم کرد را هم میتوان به آن اضافه کرد. چون اشتباه کردن را جزو حقوقم میدانم. من اشتباه میکنم و میگویم دوست داشتم که این کار را انجام بدهم، میخواستم ببینم چه جوری است! در علم روانشناسی به این جور آدمها میگویند فلانی آدم «های ریسک»ی است و من هم جزو همین دسته هستم. دویدن، نشستن، شکست خوردن و دوباره پاشدن جزئی از زندگی من است.

وقتهایی در زندگی هست که آدم حس میکند به یک سکوت عاطفی رسیده و دوست ندارد دیگر کسی را دوست داشته باشد. شده که خالی از عشق بشوی؟
سکوت عاطفی یک بخشی از زندگی هرکسی است اما زندگی بدون عشق امیدوارم برای هیچ کسی پیش نیاید. این عشق میتواند مادرت باشد و برای تو دلیل زندگی همان مادر باشد پس لزوماً درباره عشق جنـ*ـسی حرف نمیزنم. کسانی را دیدم که میگویند عاشق کارشان یا عاشق کتابهایشان و... هستند. من فکر میکنم انسان یک فطرت عشق طلبی دارد که نباید از آن فرار کند.
%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-no110.jpg
فرزاد حسنی
یعنی تو معتقدی که شکست عشقی آدم را از عشق متنفر نمیکند؟
نه من این طوری نیستم. البته من به این کلمه که تو میگویی اصلاً معتقد نیستم. عشق شکست ندارد. مثل آب تصفیه نشده یک سری ناخالصیهایی باعث میشود رابطهات به سرانجام نرسد. دو تا آدم با هم هماهنگ نبودند و به هردلیلی نشده که با هم بمانند. این اسمش شکست نیست. اگر عاشق کسی باشی هیچ وقت نمیتوانی پروندهاش را ببندی.

این نگاه منطقی توست به عشق. اما در تعریف رایج شیدایی در عشق وجود دارد که با منطق همخوان نیست.
من میگویم که دوست داشتن هیچ وقت با شکست مواجه نمیشود چون دوست داشتن یک مسئله شخصی است. من تو را دوست دارم، به تو چه؟ پس وقتی به تو ربطی ندارد من آن را میتوانم چندین دهه با خودم حمل کنم و به بلوغ برسم.

پس این تمام اندیشههای عاطفی تو در مرداد ۹۳ است و همان طور که میگویی حالت خوب است، خوب است؟
تقوا داشتن به معنای کنترل بر نفس خیلی سخت است. من اگر میز داشتم و از قدرتم سوءاستفاده نکردم، اگر زیبا بودی و از زیباییات سوءاستفاده نمیکردی درست است، آن یکی اگر زور فیزیکی داشت و استفاده نمیکرد و... درست است اما بیشتر آدمهای دوروبرمان این تقوا را ندارند
آزاده نامداری قطعاً زندگیاش آبستن یک اتفاق بوده و هرجوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد. اما من اصلاً سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش کس دیگری بوده. من میخواهم بگویم که این اتفاق میتواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها میتوانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است. ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده بپذیریم. من مسئولیتش را به عهده میگیرم و میگویم اصلاً رخداد هولناکی نیست، من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگتر شدم و بیشتر میدانم و بیشتر میفهمم. اما اینکه پس دیگر عشق معنا ندارد و... نه اصلاً این طور فکر نمیکنم. من همانم ولی کمی سختی کشیدم و حالا به نظرم خیلی خوب هستم. خودم را هم خیلی دوست دارم.معمولاً آدمها در میان اتفاقات زندگیشان دنبال مقصر میگردند. تو چقدر خودت را مقصر اشتباهاتت میدانی؟
من اصلاً قابل سرزنش نیستم. به دلایل شخصی اصلاً خودم را سرزنش نمیکنم و اتفاقاً حس میکنم خیلی هم باشهامت هستم. هر وقت احساس کنم کاری درست است آن را انجام میدهم و اگر احساس کنم غلط است دیگر انجام نمیدهم.
%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-no111.jpg
آزاده نامداری و فرزاد حسنی
پشیمان نیستی از تصمیماتی که گرفتی؟
من اگر به سال ۸۲ برمی گشتم مسیر زندگیام را عوض میکردم. انتخاب دانشگاهم را عوض میکردم. هرگز وارد تلویزیون نمیشدم و یک زندگی دیگر را تجربه میکردم. اگر بخواهم خیلی دردناک فکر کنم این جوری به زندگیام نگاه میکنم که کاش خدایا به من یک دهه فرصت میدادی تا دوباره بعضی از تصمیمات را بگیرم. مثلاً مدیریت صنعتی دیگر نمیخواندم و میرفتم روانشناسی بالینی میخواندم. هرچند که من این اشتباه را تصحیح کردم و در دوره ارشد دارم بالینی میخوانم اما میتوانستم از این فرصت بهتر استفاده کنم. اگر زمان به عقب برمی گشت من هرگز نمیرفتم دانشکده صداوسیما تست بدهم و مجری تلویزیون بشوم. اما این به آن معنا نیست که اشتباه کردم، این شیوهای بود که من آن زمان حس میکردم درست است، بنابراین انجام دادم.من فکر میکنم موفقیت تو در بخشی باعث شده که آن ۸۰ درصد باقی دیده نشود. بگذریم. برسیم به مردم. معمولاً درباره چهرهها کنجکاوی درباره کار و زندگیشان وجود دارد اما من میخواهم بدانم تا چه حد این را مجاز میدانی؟ چرا اغلب آدمهای معروف این انتظار را دارند که مردم در اتفاقات خوب آنها کنارشان باشند و به آنها تبریک بگویند اما برای اتفاقات بدشان هیچ توضیحی به مخاطبشان ندهند و حتی حاضر نشوند با ما درباره آن مسئله مصاحبه کنند.
مردم به من لطف دارند. در طول این سالها یادم نمیآید کسی ریاکشن منفی به من داده باشد و حالم را بد کرده باشد. تنها چیزی که حال من را بد کرد قضاوت کردن است
من تصورم این است که اگر به رسانه میآیی و دیده شدی خودت را در معرض دید دیگران قرار دادی بنابراین باید انتظار داشته باشیم هراتفاقی با ریشتر بالا و پایین برایمان اتفاق بیفتد. مثلاً مردم میگویند که چرا فلان برنامه که همیشه با فلان مجری موفق بود کس دیگری اجرای آن را برعهده گرفته، یا میپرسند راست است که فلانی از آن یکی جدا شده و طلاق گرفتند؟ به نظرم این حق مردم است که درباره ستارههایشان این سوال را بپرسند و جزو حقوق مردم است. من حق ندارم در این جور موضوعات بگویم این به خودم مربوط است! اما چیزی که ما از آن مینالیم این است مردم ما را قضاوت میکنند و این خیلی دردناک است. در کشورهای خارجی این اتفاق دردناک نیست چون زندگی اغلب آدمهای معروف روی دایره است اما در ایران یک حجب و حیایی وجود دارد و برایمان این قضاوتها قابل درک نیست و اساساً گـ ـناه بزرگی هم هست. پس مردم من و همکارانم را تحلیل نکنید و به ما انگ نچسبانید، ما ناراحت میشویم.
%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-no109.jpg
آزاده نامداری
سروصداهایی از سال گذشته تا الان از زندگی شخصی تو خوب یا بد بلند شده، خیلی دوست دارم بدانم مواجهه تو با مردم در کوچه و خیابان به چه صورت است. شده که سوالی بپرسند یا حرفی بزنند که ناراحتت کنند؟
مردم در برابر من این برخورد را نداشتند. من ۷سال اجرا کردم و ۳سال اجرا نکردم و نکات زیادی در زندگی من بود که میشد دربارهاش حرف زد اما مردم این کار را حداقل در قبال من نکردند و وقتی به من میرسند به من لطف دارند. واقعاً در طول این سالها باور کن یادم نمیآید کسی ریاکشن منفی به من داده باشد و حالم را بد کرده باشد. تنها چیزی که حال من را بد کرد قضاوت کردن است. اصل دینیاش هم این است که ظن و گمان بد درباره کسی گـ ـناه محسوب میشود.

در فضای مجازی هم این فشار روی تو احساس میشد، آنجا چطور با شرایط کنار آمدی؟
راستش را میگویم. هرکسی از من سوال کند، تیتر راست آن اتفاق را میگویم اما جزییات زندگیام به خودم مربوط است. این را هم بگویم که رابـ ـطه من با فضای مجازی بسیار کم است و اصلاً آدم کامنت بخوانی نیستم!

بگذار کمی درباره حاشیههایی که دربارهات وجود داشت شفاف سازی کنیم. این حاشیه را تایید میکنی که در برههای که نبودی ممنوع التصویر بودی؟
نه واقعا. نبودم برای اینکه فکر کردم بروم یک کار شیکتر کنم و مستند بسازم. من تا سال ۹۰ اجرای برنامه زنده داشتم و ۹۰ تا ۹۳ این تجربه مستندسازی در «خانومی که شما باشی» را داشتم و خیلی هم بهم چسبید. دلم میخواست فاز دیگری را تجربه کنم.اجرای تو در برنامه سال تحویل به همراه فرزاد حسنی صرفاً سفارشی و اجباری بود؟
من قبل از اینکه همسر کسی باشم مجری تلویزیون هستم. کارم را دوست دارم و دوست دارم که تجربیات خوبم را تکرار کنم. من سه سال مجری سال تحویل بودم، سال اول با جعفر خسروی، سال دوم با احسان علیخانی و سال سوم با فرزاد حسنی. حالا ممکن است حالت خوب باشد و برنامه خوب شود، ممکن هم هست که حالت بد باشد و برنامه بد بشود.
%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-no112.jpg
از حاشیهها بگذریم، الان داری چه کار میکنی؟
یک کارهایی میخواهم انجام بدهم. خانومی که شما باشی را اواخر شهریور و مهر روی آنتن ببرم با همان غالب مستند. یک برنامه هم در پاییز احتمالاً اجرا میکنم. اما اینکه بخواهم دقیق دربارهاش حرف بزنم امکان پذیر نیست.

دلت برای برنامه روتین در تلویزیون تنگ نشده؟
احساس تعلق من به تلویزیون خیلی شدید است و حتی مثلاً به شبکه دو به شکل دردناکی وابسته هستم. (میخندد) روی تلویزیون متعصب هستم و نمیتوانم آن را رها کنم. اما سه سال است که روتین کار نکردم و حالا احساس میکنم که دلم میخواهد با یک برنامه روتین برگردم. بیشتر از سه شب در هفته هم نمیتوانم اجرا کنم چون مشغلههای زیادی در زندگیام دارم.

باز هم پیشنهاد برای بازی در سینما داشتی؟
آره اما فعلاً به آن فکر نمیکنم. پیشنهاد هیجان انگیزی فعلاً ندارم. به نظرم خیلی سخت است که یک مجری را بازیگر کرد و نمیتوانم در این برهه شهامتش را داشته باشم.

به عنوان آخرین سوال دوست دارم بپرسم مهمترین نتیجهای که این روزها گرفتی و میخواهی رعایتش کنی چیست؟
اینکه به همه اعتماد نکنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

برخی موضوعات مشابه

بالا