مطالب طنز حال گیری...

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 282
  • پاسخ ها 2
  • تاریخ شروع

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش نیست ، ... به دنبال او گشت ، شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشکهایش را پاک میکرد و فنجانی قهوه مینوشید پیدا کرد ... در حالی که داخل آشپزخانه میشد پرسید: چی شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟؟!
زن که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشمهایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه شوهرش ادامه داد : یادته پدرت ، ما دوتا رو توی پارک محلمون غافلگیر کرد؟ زن در حالی که روی صندلی کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت زندان آب خنک بخوری ؟ زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و بعدش که رفتیم محضر و...!
مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم
 
  • پیشنهادات
  • _.ZT._

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/31
    ارسالی ها
    1,864
    امتیاز واکنش
    389
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    Khuzestan
    به نظر خودم زندان بهتره تا ازدواج مرده اشتباه کرد
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    19
    بازدیدها
    916
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    125
    بالا