داستان حمام کرگدنی

آنیساااااااااا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/30
ارسالی ها
3,720
امتیاز واکنش
65,400
امتیاز
1,075
سن
27
حمام کرگدنی

داستان امروز ما در مورد یه ببر کوچولو هست که از حمام کردن بدش میاد، هر چی مامانش اصرار می کنه که باید تمیز بشی قبول نمی کنه تا این که کرگدن و می بینه و تصمیم می گیره مثل اونا حموم کنه تا این که...


2121272302111561402422109122020661175171125156.jpg


ببری از دست مامانش در رفت. مامانش داد زد: «مگر به تو نمی‌گویم وقت حمّام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
است؟ کجا می‌روی؟»

ببری
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
کوچولو جست و خیزکنان از مادرش دور شد. نزدیک برکه، صدای خنده شنید. جلوتر رفت. تپلو کرگدن، شاد و شنگول با مامانش توی گلِ‌ها غلت می‌زد. ببری گفت: «دارید چی کار می‌کنید؟»
تپلو گفت: «داریم حمّام می‌کنیم.»

ببری گفت: «چه حمّام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
خوبی!»
شیرجه زد توی گلِ‌ها و گفت: «من هم می‌خواهم حمّام کنم! من هم می‌خواهم حمّام کنم!»
مامان تپلو گفت: «چه کار خوبی ببری جان! حمّام برای سلامتی لازم است!»

ببری و تپلو همدیگر را توی گِل‌ها قِل دادند. چرخ زدند. روی هم گِل پاشیدند و خندیدند.
کمی که گذشت، مامان تپلو گفت: «خب دیگر بچّه‌ها!
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
حمام بس است. بهتر است برگردیم خانه.»
ببری شاد و خوش‌حال به طرف خانه راه افتاد.

وسط راه، دستش خارید. گردنش خارید. پاهایش خارید، شکمش را می‌خاراند، سرش می‌خارید، سرش را می‌خاراند، کمرش می‌خارید. این جا را می‌خاراند، آن جا را می‌خاراند. گریه‌اش گرفته بود. مامانش را صدا کرد و به طرف خانه دوید.

مامان ببری تا او را دید، گفت: «وای! ببری جان چرا این جوری شدی؟! کجا بودی؟»

ببری دماغش را بالا کشید و با گریه گفت: «مامانی همه جایم می‌خارد. تپلو داشت توی گلِ‌ها
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
حمّام می‌کرد. مامانش هم بود. من هم رفتم.»
مامان ببری، ببری را توی بغـ*ـل گرفت و گفت: «وای از دست تو ببری! نمی‌دانی حمّام کرگدن‌ها با ما فرق دارد؟»
ببری همان طور گریه می‌کرد و خودش را می‌خاراند. مامان ببری گفت: «خب دیگر! گریه بس است. تنها راهش این است که یک حمّام درست و حسابی کنی!»

مامان ببری تا شب، ببری را حمّامکرد؛ سرش را لیسید. گردنش را لیسید. دستش را لیسید، پاهایش را لیسید.
این حمّام، طولانی‌ترین حمّام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
عمر ببری بود.
 
بالا