مطالب طنز حکایتهایی از ملا نصرالدین

Ahoura

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2022/08/24
ارسالی ها
120
امتیاز واکنش
17
امتیاز
66
ماه بهتر است

روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟
ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!
ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است!
 
  • پیشنهادات
  • Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    خویشاوند الاغ

    روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد, شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم!
     
    آخرین ویرایش:

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    دم خروس

    یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت, ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام, ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.
     

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    الاغ دم بریده

    یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
    اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
    اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!
     
    آخرین ویرایش:

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    مرکز زمین

    یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟ ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟ اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.
     

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    پرواز در آسمانها

    مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت: خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم. ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟ دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
     

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    درخت گردو

    روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد. ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود.
     

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    ملا در جنگ

    روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی بـرده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست. ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟
     

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    نردبان فروشی ملا

    روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان می فروشم!
    باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟
    ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.
     

    Ahoura

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2022/08/24
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    66
    لباس نو

    روزی ملا ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به تعارف نکرد!
    ملا ه خانه رفت و لباسهای نواش را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نواش تعرف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    208
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    148
    بالا