حکمت خسروانی

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 83
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
حكمت خسرواني، همانند معرفت بودايي كه برايند تفكر و زندگي سيذارتا گوتاما بودا، شخصيت واقعي هند است، برآمده انديشه و زندگي كيخسرو، شخصيت استوره اي ايران است.




كيخسرو كودكي كه بعد از كشته شدن پدرش به دست افراسياب متولد ميشود، در سرزمين بيگانه رشد ميكند و نهايت به پادشاهي ميرسد و انتقام خون پدرش را ميگيرد، به مرتبه اي از معرفت (دانش و تجربه) ميرسد كه ديگر فاصله اي ميان من خود (من تكامل يافته يا من فرشته اي) و كل هستي نمي يابد. به بيان ديگر، هم شخصيت عيني و هم شخصيت ذهني كيخسرو، نماد و برايند دو بُن يا دو اصلي ( روشنايي و تاريكي ) است كه فرهنگ و خرد ايراني بر آنها استوار گشته، رشد و گسترش يافته است. كيخسرو، در سرزمين دشمن، قاتلان پدرش، در سرزمين تورانيان يا مغرب، منطقه ي تاريك متولد ميشود، دور از چشم افراسياب در كوهها و جنگلها رشد ميكند. پس از نبردهاي بسيار، سرانجام به موطن خود سرزمين ايرانيان يا شرق، منطقه ي روشن (ايرانشهر) بازميگردد، بر تخت پادشاهي مينشيند و در برابر كشتارها و ويرانيهاي بسيار تورانيان، صلح و آسايش و آباداني ايجاد ميكند. او كه چون نياكان خود جمشيد و فريدون، گوهر (جوهر و استعداد) ، نژاد (تربيت و تجربه) و هنر (دانش و آگاهي) را در خود به حد اعلا صيقل داده و به مرتبه ي كامل انسان – فرشته رسيده است، در آخر همه ي داشته ها را رها ميكند و محو يا ناپديد ميشود و براي هميشه نماد معرفت، نور، آزادي و آباداني باقي ميماند.




به بيان ديگر، با توجه به استوره هاي ايراني، "فرّه ي ايزدي" يا "كيان خره"، كه مرتبه اي است اكتسابي از راه عقل و شهود و آن گوهري است كه كيخسرو به مرتبه ي اعلاي آن ميرسد، حكمت خسرواني راه و روش گذر از منِ حيوان – انساني است به سوي منِ انسان ( فرشته اي يا منِ انسان ) خدايي. از همين رو نيز هست كه در شاهنامه ي ابوالقاسم فردوسي كساني چون كيكاوس و گشتاسپ، كه داراي اين فرّه شده اند، آن را از دست ميدهند. چنان كه باز همين فرّه، هم در كيخسرو و هم در اسفنديار، به گونه اي ديگر نمود مييابد. پذيرش كيخسرو و حكمت خسرواني از نظر سهروردي نيز از همين رو است. سهروردي به اين دليل شخصيت كيخسرو و حكمت او را برميگزيند كه او موفق ميشود همه ي جنبه هاي فرّهي ايزدي را كسب كند: كيخسرو "من مادي" يا "من ظلماني" خود را به"من مينُوي" يا "من نوري" ميرساند. رسيدن به اين من مينويي يا نوري يا فرشته اي است كه كيخسرو را به پايان راه ميرساند. به باور سهروردي، انسان با رسيدن به من فرشته ايِ خود ديگر دليلي براي "بودن" يا "زيستن" ندارد. در اين مقام، انسان، از آن پل ميان حيوان و ابر انسان بودن گذشته است و در مقام فرشته اي يا داشتن جان مينوي، ديگر دليلي براي تلاش در اين جهان ندارد. به زبان ديگر، كيخسرو و اسفنديار، دو شخصيت – نماد استوره اي هستند كه دو سوي حكمت خسرواني يا حكمت اشراق را نشان ميدهند و محمد شمس تبريزي و جلال الدين محمد بلخي دو شخصيت – نماد تاريخي. كيخسرو و شمس ميتوانند به آن "من فرشته" يا "من خدا"يي برسند، از هر گونه "ظلمتي" رهايي يابند؛ در صورتي كه اسفنديار و مولوي، با حفظ "ظلمت" در نهاد خود، نميتوانند به فرّه ي كامل دست يابند. شمس چونان كيخسرو سرانجام ناپديد ميشود و مولوي چونان اسفنديار به مرگ زميني نابود ميگردد.
 
بالا