حوادث ایرانی دخترانی که برای پس گرفتن گوشی آیفون، دوستشان را به صندلی بستند و ابروهایش را تراشیدند

  • شروع کننده موضوع deldar
  • بازدیدها 153
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

deldar

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/05/26
ارسالی ها
2,028
امتیاز واکنش
2,468
امتیاز
539
پنهان کردن گوشی آیفون با ثبت یک شکایت آدم ربایی در دادسرای جنایی تمام شد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ مونا که فکر می کرد پنهان کردن گوشی آیفون دوستش و نوشتن عباراتی با رژ لب روی آینه می تواند به دورهمی او و دوستانش هیجان ببخشد تصور نمی کرد دوستانش چنان عصبانی شوند که او را به صندلی بسته و ابروهایش را بتراشند و از همه این صحنه ها فیلم بگیرد.
این ماجرا به همین جا ختم نشد و مونا تمام شب را بر روی صندلی در حالی که دست و پایش بسته شده بود به صبح رساند. بالاخره ساعت 7 صبح وقتی که سه دوستش خوابیده بودند او توانست خودش را به تلفن برساند و از پدرش کمک بخواهد. پدر مونا نیز پلیس را درجریان قرار داد و ماموران کلانتری 156 افسریه به همراه پدر مونا راهی این خانه مجردی در منطقه افسریه تهران شدند.
با ورود پلیس به این خانه مجردی و ارجاع شکایت به دادسرای جنایی صبح امروز این سه دختر 18 19 و 20 ساله برای بازجویی و انجام تحقیقات روبروی میز قاضی محسن مدیر روستا بازپرس شعبه ششم ویژه امور جنایی قرار گرفتند.
لیلا 19 ساله که خانه در اصل متعلق به او بود گفت: من تنها زندگی می کنم و گاهی دوستانم به خانه ما می آیند. جمعه ششم شهریور بود که مونا به خانه ما آمد. چند ساعت بعد متوجه شدم که گوشی آیفونم گم شده است. هر چه دنبال گوشی گشتم، پیدا نکردم. وقتی با مهسا و زهرا صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که کار مونا است. مهسا و زهرا هم به من گفتند که باید نقشه ای بریزیم تا او را مجبور کنیم که جای گوشی را به ما بگوید و آن را پس بدهد. این شد که او را با طناب به یک صندلی بستیم و ابروهایش را تراشیدیم. حالا هم از کرده خودمان پشیمانیم.
مهسا نیز در اظهارات مشابهی گفت: مونا به بهانه های مختلف هر چند وقت یکبار به خانه ما می آمد و شبها هم می ماند. ما فقط می خواستیم که این داستان دوستانه حل شود و اصلا فکر نمی کردیم کار به اینجا برسد و ما به اتهام آدم ربایی دستگیر شویم. پدر و مادر من از هم جدا شده اند من با خواهرم زندگی می کنم و گاهی هم به خانه لیلا می آیم. آن شب ما متوجه شدیم که مونا گوشی لیلا را برداشته است. به همین خاطر تصمیم گرفتیم کمی او را اذیت کنیم تا گوشی را پس بدهد.
پدر مونا نیز که در جلسه بازپرسی حضور داشت گفت: آن شب دخترم گفت که به خانه دوستش می رود. وقتی صبح زود با صدای لرزان به من زنگ زد و از من خواست که با پلیس به آنجا بروم اصلا حال خودم را متوجه نشدم. سریع ماجرا را گزارش دادم و با مامور به در خانه ای که دخترم را آنجا حبس کرده بودند رفتیم.
پس از ثبت اظهارات سه متهم، پدر مونا به عنوان شاکی پرونده از شکایتش صرف نظر کرد و این سه دختر آزاد شدند.

 

برخی موضوعات مشابه

بالا