- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]سرویس نقد کافه سینما - آریان گلصورت: دختر (رضا میرکریمی) با وجود گرهافکنیهای نه چندان سطح بالا و گرهگشاییهای قابل پیشبینی، شروع به نسبت امیدوار کنندهای دارد. اما فیلم انتظاری که با فرم و روایتاش برای مخاطب ایجاد میکند را پس از مدتی بیپاسخ رها کرده و روند پیشرفت داستان از جایی به بعد بدون توجیه مناسب تغییر میابد. بنابراین فیلمی که اساس درام خود را رابـ ـطه دختری با پدرش قرار داده بود، تبدیل به اثری در مورد رابـ ـطه مردی با خواهرش و مشکلات ریشهدار آنها میشود و فیلمساز نیز به شکل کاملا دمدستی تلاش میکند که این دو خط داستانی را به هم مربوط کند.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
میرکریمی در دختر، درست مانند فیلم قبلیاش یعنی امروز، با تحمیل ابهامی بدون کارکرد، سعی در پیشبرد روایتاش دارد. این فیلمی است که شخصیتها در آن مدام به گذشته ارجاع میدهند، بدون آنکه مخاطب درک مشخصی از پیشینه آنها داشته باشد. انگار فیلمنامهنویس میخواهد به کمک همین ندانستهها مخاطب را کنجکاو نگاه دارد. هر چند این شیوه نتیجهای جز قطع شدن ارتباط فیلم با تماشاگرش نخواهد داشت. دختر فیلمی است که روند انتقال اطلاعاتش به صورت آماتوری با درد و دل کردنهای بیربط شخصیتها با هم (مثل صحبتهای پدر با همسر خواهرش) انجام میگیرد. فیلمی که اگر آدمهای قصهاش بیدلیل سکوت نکنند، مشکلاتشان به راحتی حل خواهد شد. آخر این چه فیلمی است که بخش قابل توجهی از آن صرف این میشود که دختر میخواهد با پدرش صحبت کند، اما نمیتواند!
به نظر میرسد میرکریمی این فیلمها را به منظور دیده شدن در جشنوارههای بینالمللی رده ب میسازد. چون سطح سلیقه و شیوه به کارگیری نشانهها در فیلمنامه کاملا مناسب چنین جشنوارههایی است. برای مثال به صحنهای که پدر به پشتبام منزل خواهرش میرود و دودکش را عوض میکند توجه کنید. یک صحنه کاملا نمادین که نشان از تغییر نسبی نگاه مرد دارد و البته خارج از جهان فیلم قرار میگیرد و تنها برای افرادی جالب است که همچنان به دنبال کشف چنین نشانههایی در فیلمها هستند.
در دقایق پایانی نیز فیلم با یک سری دیالوگهای رو و بدون کارکرد دراماتیک لازم، شعارهایی در باب اهمیت خانواده میدهد. در صورتی که مخاطبان حتی تا لحظه آخر نیز هیچ شناختی از شخصیتها پیدا نکرده و واقعا نمیدانند چه در ذهنشان میگذرد. به سکانس نهایی دختر دقت کنید. جایی که سطحی بودن فیلمِ تازه میرکریمی در آن کاملا آشکار میشود. چند دختر دور میز جمع شدهاند و بیمحابا جملات مختلفی را در ارتباط با مسائلی چون خانواده، آزادی، مهاجرت و ازدواج مطرح میکنند. دیالوگهایی بدون هیچ پیشنهاد و جهتگیری و تنها به منظور چسباندن برچسب اجتماعی به فیلم. فیلم عقیم و ابتری که آنقدر بلاتکلیف پیش آمده و زمان را با لحظات زائد تلف کرده که حتی از جمعبندی نهایی نیز ناتوان است. بیهدفی کامل و پایان مثلا بازی که ساختار را کامل نمیکند و تنها یک پز روشنفکرانه است و حاصلی جز سرخوردگی مخاطب ندارد.
یکی دیگر از آثار مهم امروز مالاریا (پرویز شهبازی) بود. فیلمی که در ابتدا ما را به یاد دربند میاندازد اما در ادامه حال و هوای شبیه به نفس عمیق را به خود میگیرد. اما مالاریا نه ساختار دقیق و حساب شده دربند را دارد و نه میتواند لحظات احساسی با کیفیت و چند لایه نفس عمیق را خلق کند. فیلم پس از معرفی شخصیتهایش یک سری سوال و گره ایجاد میکند، اما همه آنها را رها کرده و به پرسه زنی در خیابانهای تهران روی میآورد. انگار که شهبازی میخواهد با این کار صرفا وقت تلف کند. چون بخش قابل توجهی از این وقتگذرانیها کارکرد چندانی در جهان اثر ندارند.
مالاریا اما فیلمی است که به هر ترتیب میتواند ما را با شخصیتهایش همراه کرده و لحظات گرم و زندهای خلق کند. فیلمی در مورد جوانان آسیبپذیر و سرگردان امروز که آواره و بیپناه وقت میگذرانند و در جستوجوی آرامش و امنیتاند. جوانانی که خوب میدانند در این مسیر با وجود همه مشکلات و گرفتاریها، نباید از ارزش لحظهها غافل بمانند. مالاریا فیلمی است که با تغییر مدام راوی و پیشبردن بخشی از روایت به وسیله فیلمهای ضبط شده، از زوایای مختلف به روزگار آدمهایی نگاه میکند که گیرافتادهاند اما همچنان امید دارند. از طرفی این فیلمی است درباره اعتماد و عدم اعتماد و تاوانی که آدمها بابت آن میپردازند. مضمون مورد علاقه شهبازی که در دربند نیز حضور پررنگی داشت. مشکل اما اینجاست که به نظر میرسد کارگردان نیز مانند شخصیتهایش تاحدودی سرگردان است و برنامه دقیقی برای بسط دادن ایدههای پراکندهاش ندارد. حاصل این سرگردانی را میتوان در سکانس نهایی فیلم دید. سکانسی با ظاهری فریبنده که از سطح سینمای شهبازی بسیار پایینتر است.
آریان گلصورت / کافه سینما[/BCOLOR]
![100df95bbd9b152cae7b06a631b12efe_M.jpg](http://www.caffecinema.com/new/media/k2/items/cache/100df95bbd9b152cae7b06a631b12efe_M.jpg)
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]سرویس نقد کافه سینما - آریان گلصورت: دختر (رضا میرکریمی) با وجود گرهافکنیهای نه چندان سطح بالا و گرهگشاییهای قابل پیشبینی، شروع به نسبت امیدوار کنندهای دارد. اما فیلم انتظاری که با فرم و روایتاش برای مخاطب ایجاد میکند را پس از مدتی بیپاسخ رها کرده و روند پیشرفت داستان از جایی به بعد بدون توجیه مناسب تغییر میابد. بنابراین فیلمی که اساس درام خود را رابـ ـطه دختری با پدرش قرار داده بود، تبدیل به اثری در مورد رابـ ـطه مردی با خواهرش و مشکلات ریشهدار آنها میشود و فیلمساز نیز به شکل کاملا دمدستی تلاش میکند که این دو خط داستانی را به هم مربوط کند.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
میرکریمی در دختر، درست مانند فیلم قبلیاش یعنی امروز، با تحمیل ابهامی بدون کارکرد، سعی در پیشبرد روایتاش دارد. این فیلمی است که شخصیتها در آن مدام به گذشته ارجاع میدهند، بدون آنکه مخاطب درک مشخصی از پیشینه آنها داشته باشد. انگار فیلمنامهنویس میخواهد به کمک همین ندانستهها مخاطب را کنجکاو نگاه دارد. هر چند این شیوه نتیجهای جز قطع شدن ارتباط فیلم با تماشاگرش نخواهد داشت. دختر فیلمی است که روند انتقال اطلاعاتش به صورت آماتوری با درد و دل کردنهای بیربط شخصیتها با هم (مثل صحبتهای پدر با همسر خواهرش) انجام میگیرد. فیلمی که اگر آدمهای قصهاش بیدلیل سکوت نکنند، مشکلاتشان به راحتی حل خواهد شد. آخر این چه فیلمی است که بخش قابل توجهی از آن صرف این میشود که دختر میخواهد با پدرش صحبت کند، اما نمیتواند!
به نظر میرسد میرکریمی این فیلمها را به منظور دیده شدن در جشنوارههای بینالمللی رده ب میسازد. چون سطح سلیقه و شیوه به کارگیری نشانهها در فیلمنامه کاملا مناسب چنین جشنوارههایی است. برای مثال به صحنهای که پدر به پشتبام منزل خواهرش میرود و دودکش را عوض میکند توجه کنید. یک صحنه کاملا نمادین که نشان از تغییر نسبی نگاه مرد دارد و البته خارج از جهان فیلم قرار میگیرد و تنها برای افرادی جالب است که همچنان به دنبال کشف چنین نشانههایی در فیلمها هستند.
در دقایق پایانی نیز فیلم با یک سری دیالوگهای رو و بدون کارکرد دراماتیک لازم، شعارهایی در باب اهمیت خانواده میدهد. در صورتی که مخاطبان حتی تا لحظه آخر نیز هیچ شناختی از شخصیتها پیدا نکرده و واقعا نمیدانند چه در ذهنشان میگذرد. به سکانس نهایی دختر دقت کنید. جایی که سطحی بودن فیلمِ تازه میرکریمی در آن کاملا آشکار میشود. چند دختر دور میز جمع شدهاند و بیمحابا جملات مختلفی را در ارتباط با مسائلی چون خانواده، آزادی، مهاجرت و ازدواج مطرح میکنند. دیالوگهایی بدون هیچ پیشنهاد و جهتگیری و تنها به منظور چسباندن برچسب اجتماعی به فیلم. فیلم عقیم و ابتری که آنقدر بلاتکلیف پیش آمده و زمان را با لحظات زائد تلف کرده که حتی از جمعبندی نهایی نیز ناتوان است. بیهدفی کامل و پایان مثلا بازی که ساختار را کامل نمیکند و تنها یک پز روشنفکرانه است و حاصلی جز سرخوردگی مخاطب ندارد.
یکی دیگر از آثار مهم امروز مالاریا (پرویز شهبازی) بود. فیلمی که در ابتدا ما را به یاد دربند میاندازد اما در ادامه حال و هوای شبیه به نفس عمیق را به خود میگیرد. اما مالاریا نه ساختار دقیق و حساب شده دربند را دارد و نه میتواند لحظات احساسی با کیفیت و چند لایه نفس عمیق را خلق کند. فیلم پس از معرفی شخصیتهایش یک سری سوال و گره ایجاد میکند، اما همه آنها را رها کرده و به پرسه زنی در خیابانهای تهران روی میآورد. انگار که شهبازی میخواهد با این کار صرفا وقت تلف کند. چون بخش قابل توجهی از این وقتگذرانیها کارکرد چندانی در جهان اثر ندارند.
مالاریا اما فیلمی است که به هر ترتیب میتواند ما را با شخصیتهایش همراه کرده و لحظات گرم و زندهای خلق کند. فیلمی در مورد جوانان آسیبپذیر و سرگردان امروز که آواره و بیپناه وقت میگذرانند و در جستوجوی آرامش و امنیتاند. جوانانی که خوب میدانند در این مسیر با وجود همه مشکلات و گرفتاریها، نباید از ارزش لحظهها غافل بمانند. مالاریا فیلمی است که با تغییر مدام راوی و پیشبردن بخشی از روایت به وسیله فیلمهای ضبط شده، از زوایای مختلف به روزگار آدمهایی نگاه میکند که گیرافتادهاند اما همچنان امید دارند. از طرفی این فیلمی است درباره اعتماد و عدم اعتماد و تاوانی که آدمها بابت آن میپردازند. مضمون مورد علاقه شهبازی که در دربند نیز حضور پررنگی داشت. مشکل اما اینجاست که به نظر میرسد کارگردان نیز مانند شخصیتهایش تاحدودی سرگردان است و برنامه دقیقی برای بسط دادن ایدههای پراکندهاش ندارد. حاصل این سرگردانی را میتوان در سکانس نهایی فیلم دید. سکانسی با ظاهری فریبنده که از سطح سینمای شهبازی بسیار پایینتر است.
آریان گلصورت / کافه سینما[/BCOLOR]