خانواده هاي سه فرزندي
در خانواده هاي سه فرزندي معمولاً حالت رقابت وجود دارد . اگر فرزند بزرگ تر دختر باشد و دو تاي بعدي هرچه باشند ، دختر بزرگ معمولاً احساس حسادت زيادي از خود نشان مي دهد. او علاقه مند است تا زودتر از خانواده خود جدا شده و به سمت استقلال برود ، دختر بزرگ معمولاً دو بچه ديگر را موجوداتي غيرقابل تحمل مي داند . به اين ترتيب روابط اين خانواده خوب نيست . مگر آن كه مادر فهيم و سياستمدار بوده و به هيچ وجه ميان فرزندان خود تفاوتي نگذارد .
از ويژگي هاي ديگر خانواده سه نفره با دختر بزرگ اين است كه دختر احساس مادرانه به بچه ها هم دارد ، وقتي مادرش در خانه نيست او فكر مي كند مادر بچه هاست .
او خود را زن بزرگي مي داند كه بايد در تعارفات خانه داري ، غذاپختن ، و نظافت كدبانو باشد .
چنين فرزندي وقتي از مادرش جدا مي شود ، چون قادر نبوده در كودكي حس كودكانه خود را بسط دهد، دوست دارد شوهرش حالت كودكانه او را درك كند و ناز او را بكشد . بچه هاي ديگر هم در مجموع احساس تنهايي دارند . مگر آن كه مادر به آنها توجه كند .
در امور بزهكاري و اعمال ضداجتماعي ، معمولاً فرزند بزرگ كمتر به سوي خلاف مي رود .
زيرا در خانواده هميشه به او توجه شده است. در عين حال تمام كارهاي او مورد دقت تا حد ريزبيني است ، اين امر سبب مي شود كه دختر بزرگ از خودش بيشتر مراقبت كند . يا در مواجهه با مسائل و مشكلات تصميم بهتري گرفته و از خود دفاع نمايد.
خانواده با فرزند دوم و سوم چون فرزند اول برخورد نكرده و نسبت به اعمال و رفتارهاي آنان سخت گيري و ريزبيني ندارد . بچه هاي دوم و سوم آزادي عمل بيشتري دارند . به ويژه فرزند سوم كه معمولاً تحت حاكميت پدر و مادر نبوده ، در رفت و آمد و امور اجتماعي خود مانع چنداني برسرراه ندارد .
والدين ديدگاه مثبتي نسبت به فرزندان كوچك داشته و تصور مي كنند كه آنان به راه خلاف نخواهند رفت به اين دليل ارتباط آنها با فرزندان كمتر شده و خطر فعاليتهاي فرزندان خود را حس نمي كنند .
سه دختر
اگر هر سه فرزند خانواده دختر باشند ، همه آنها از مادر تقليد كرده ، گرايش به او مي يابند .
دختر بزرگ تر گرايش به مادر و تقليد رفتارهاي او را دارند ، در حالي كه دختر دوم و سوم دوست دارند بچه بمانند . مادر هم اين نكته را معمولاً مي پذيرد ، دختر كوچك لوس و ننرتر مي شود .
دختر وسطي بيشتر ميل دارد ، مادر به سوي او آمده ، به او توجه كرده و ناز او را بكشد . در عين حال كه سعي در انجام كارها ندارد، اما مي خواهد از كنار مادر دور نشود . هر سه دختر نسبت به هم حسادت دارند ، اما آن را بروز نمي دهند .
در خانواده هاي مرفه فرزندان تفاوت چنداني ندارند، فقط اولي مسلط تر است . دومي فردي معمولي و سومي وابسته به مادر مي شود.
در خانواده معمولي و فقير ، دختر بزرگ به سمت مادر شدن مي رود . او اخلاق مادر را تقليد كرده به دليل نداشتن امتياز كمتر احساسي و آدم خشكي مي شود . دومي احساس پذيرش و تمكين و تبعيت بيشتر دارد و تحت تأثير و نفوذ ديگران است . دختر سوم معمولاًحرف شنوي از والدين ندارد و به تدريج سوي خلاف مي رود .
سه پسر
در خانواده اي كه سه پسر دارند ، همه انها به دنبال تقليد از پدر و گرايش به رفتار بزرگ منشانه و برتري جويانه اند . اما در مجموع پسر اول توان حاكميت و رهبري بيشتري دارد . دومي و سومي رقابت بيشتري با هم دارند . آنان هر دو به پسر بزرگتر حسادت دارند . اما درعين حال حساب مي برند .
در خانواده هاي سه پسر مرفه معمولاً به همه آنها توجه مي شود . امكانات مساوي مي دهند و امكانات كافي از ميزان حسادت و رقابت ميان آنان مي كاهد .
در خانواده هاي معمولي و فقير كه امكانات كم است امكانات بيشتر در اختيار پسر اول قرار گرفته بچه هاي بعدي دچار مشكل مي شوند . اين امر ممكن است سبب گرايش فرزند دوم و سوم به سوي خلاف شود . دومي با اولي و سومي مدام درگير است . سومي لوس مي شود . اولي حاكميت دارد . سومي به اصطلاح ته تغاري است هر دو امتياز مي گيرند . ولي در مقايسه دومي چيزي نمي گيرد . لذا عصبي و تهاجمي است . اگر قادر به اعتراض نباشد . تبديل به فردي ساكت و درونگرا مي شود . سومي هم زمينه خلاف زياد دارد .
در خانواده هاي سه فرزندي معمولاً حالت رقابت وجود دارد . اگر فرزند بزرگ تر دختر باشد و دو تاي بعدي هرچه باشند ، دختر بزرگ معمولاً احساس حسادت زيادي از خود نشان مي دهد. او علاقه مند است تا زودتر از خانواده خود جدا شده و به سمت استقلال برود ، دختر بزرگ معمولاً دو بچه ديگر را موجوداتي غيرقابل تحمل مي داند . به اين ترتيب روابط اين خانواده خوب نيست . مگر آن كه مادر فهيم و سياستمدار بوده و به هيچ وجه ميان فرزندان خود تفاوتي نگذارد .
از ويژگي هاي ديگر خانواده سه نفره با دختر بزرگ اين است كه دختر احساس مادرانه به بچه ها هم دارد ، وقتي مادرش در خانه نيست او فكر مي كند مادر بچه هاست .
او خود را زن بزرگي مي داند كه بايد در تعارفات خانه داري ، غذاپختن ، و نظافت كدبانو باشد .
چنين فرزندي وقتي از مادرش جدا مي شود ، چون قادر نبوده در كودكي حس كودكانه خود را بسط دهد، دوست دارد شوهرش حالت كودكانه او را درك كند و ناز او را بكشد . بچه هاي ديگر هم در مجموع احساس تنهايي دارند . مگر آن كه مادر به آنها توجه كند .
در امور بزهكاري و اعمال ضداجتماعي ، معمولاً فرزند بزرگ كمتر به سوي خلاف مي رود .
زيرا در خانواده هميشه به او توجه شده است. در عين حال تمام كارهاي او مورد دقت تا حد ريزبيني است ، اين امر سبب مي شود كه دختر بزرگ از خودش بيشتر مراقبت كند . يا در مواجهه با مسائل و مشكلات تصميم بهتري گرفته و از خود دفاع نمايد.
خانواده با فرزند دوم و سوم چون فرزند اول برخورد نكرده و نسبت به اعمال و رفتارهاي آنان سخت گيري و ريزبيني ندارد . بچه هاي دوم و سوم آزادي عمل بيشتري دارند . به ويژه فرزند سوم كه معمولاً تحت حاكميت پدر و مادر نبوده ، در رفت و آمد و امور اجتماعي خود مانع چنداني برسرراه ندارد .
والدين ديدگاه مثبتي نسبت به فرزندان كوچك داشته و تصور مي كنند كه آنان به راه خلاف نخواهند رفت به اين دليل ارتباط آنها با فرزندان كمتر شده و خطر فعاليتهاي فرزندان خود را حس نمي كنند .
سه دختر
اگر هر سه فرزند خانواده دختر باشند ، همه آنها از مادر تقليد كرده ، گرايش به او مي يابند .
دختر بزرگ تر گرايش به مادر و تقليد رفتارهاي او را دارند ، در حالي كه دختر دوم و سوم دوست دارند بچه بمانند . مادر هم اين نكته را معمولاً مي پذيرد ، دختر كوچك لوس و ننرتر مي شود .
دختر وسطي بيشتر ميل دارد ، مادر به سوي او آمده ، به او توجه كرده و ناز او را بكشد . در عين حال كه سعي در انجام كارها ندارد، اما مي خواهد از كنار مادر دور نشود . هر سه دختر نسبت به هم حسادت دارند ، اما آن را بروز نمي دهند .
در خانواده هاي مرفه فرزندان تفاوت چنداني ندارند، فقط اولي مسلط تر است . دومي فردي معمولي و سومي وابسته به مادر مي شود.
در خانواده معمولي و فقير ، دختر بزرگ به سمت مادر شدن مي رود . او اخلاق مادر را تقليد كرده به دليل نداشتن امتياز كمتر احساسي و آدم خشكي مي شود . دومي احساس پذيرش و تمكين و تبعيت بيشتر دارد و تحت تأثير و نفوذ ديگران است . دختر سوم معمولاًحرف شنوي از والدين ندارد و به تدريج سوي خلاف مي رود .
سه پسر
در خانواده اي كه سه پسر دارند ، همه انها به دنبال تقليد از پدر و گرايش به رفتار بزرگ منشانه و برتري جويانه اند . اما در مجموع پسر اول توان حاكميت و رهبري بيشتري دارد . دومي و سومي رقابت بيشتري با هم دارند . آنان هر دو به پسر بزرگتر حسادت دارند . اما درعين حال حساب مي برند .
در خانواده هاي سه پسر مرفه معمولاً به همه آنها توجه مي شود . امكانات مساوي مي دهند و امكانات كافي از ميزان حسادت و رقابت ميان آنان مي كاهد .
در خانواده هاي معمولي و فقير كه امكانات كم است امكانات بيشتر در اختيار پسر اول قرار گرفته بچه هاي بعدي دچار مشكل مي شوند . اين امر ممكن است سبب گرايش فرزند دوم و سوم به سوي خلاف شود . دومي با اولي و سومي مدام درگير است . سومي لوس مي شود . اولي حاكميت دارد . سومي به اصطلاح ته تغاري است هر دو امتياز مي گيرند . ولي در مقايسه دومي چيزي نمي گيرد . لذا عصبي و تهاجمي است . اگر قادر به اعتراض نباشد . تبديل به فردي ساكت و درونگرا مي شود . سومي هم زمينه خلاف زياد دارد .