وقتی یکی و دوسش داری باید انقدر جرات داشته باشی که بری بهش بگی...
نه اینکه یواشکی نگاش کنی؛
عکساشو برداری،
خیلی نرم و زیر پوستی باهاش رفتار کنی و فکر کنی که چیکار کنی؟!
دوست داشتن گفتن میخواد،
جرات میخواد،
دوست داشتن دل میخواد...!
وقتی این حس در تو بوجود میاد یعنی توانایی اینو داری که اونو به طرز شگفت اوری؛ ورای تمام آدمهای روی زمین دوست داشته باشی...
پس باید دوست داشتنتو فریاد بزنی آنقدر بلند که گوش خودش که هیچ، گوش فلک رو هم کر کنه!
وقتی دلت تنگ میشه بی دلیل و بی چشم داشت از هرکسی و هر نفری زل بزن تو چشماش و بگو: دلم برات تنگ شده خنگ و احمق من!
دوست داشتن نگهداری میخواد،
دلیل میخواد
مرد میخواد!!
وقتی نمیتونی بدستش بیاری پس امتحان جنگیدن رو از خودت نگیر!
برای بدست آوردنش بجنگ!
نه مثل ادمهای بزدل و ترسو یه گوشه مثل بچه ها برای ازدست دادنش گریه کنی...!
من فقط میخوام وقتایی که دلم برای حرف زدن باهات تنگ میشه دنبال بهونه نگردم که بخوام باهات حرف بزنم
دلم میخواد هر وقت خواستم بهت زنگ بزنم و مدام پیش خودم نگم یه وقت مزاحمش نباشم
من دلم میخواد برای دیدنت لحظه شماری نکنم که یه مناسبتی پیش بیاد و یا با یه بهونه ای خودم رو سر راهت قرار بدم
من میخوام هر زمانی که دلم خواستت پیشم باشی
که حسرت شونه هات واسه اشکام به دلم نمونه
که حسرت نگات به لبام موقع خندیدنم به دلم نمونه
که حسرت انگشتات بین انگشتام اون موقع که تب کردن به دلم نمونه.
من نمیخوام واسه داشتنت
واسه بودنت
واسه دیدنت دنبال بهونه باشم.
من چیز زیادی از دنیا نمیخوام
فقط میخوام هر وقت چشم میچرخونم ببینمت
هر وقت صدات میکنم،بشنومت
من چیز زیادی نمیخوام جز اینکه تو هم من رو همینقدری بخوای که من میخوامت.
تموم کردن یه رابـ ـطه مثل بستن در چمدونی میمونه که لباس هاشو تا نزدی و قراره با عجله همه چیزو توش جا بدی
اونجاست که حرفهای نگفته با بغض از گلو خارج میشن و گیر میکنن لای زیپ چمدون,همونجاست که نمیشه دل کند از قاب عکسی که از نگاه آدماش عشق میباره و در نهایت پنهون میشه لای لباسای رنگ و وارنگ و چمدونو قلنبه میکنه
میدونی چیه
دره اون چمدون هیچ وقت بسته نمیشه
حتی اگه مسافری باهاش تا مریخ سفر کنه و ادعا کنه که همه چیز عالیه، یه روزی یه جایی عطری میپیچه که از چمدونی که درش بازه بلندشده,یه رابـ ـطه رو هیچ وقت نمیشه تموم کرد،نهایتش اینه که تو روزمرگی های زندگی فراموشش کنی...
بهت نمیگم ببخش و رها کن
چون رسیدم به اینکه بخششِ حاصل از بزرگواری با قلبی که ترک ترکه بیشتر یه ژسته تا یه عمل از اعماق وجود...
اگر بشه که فکر نکردن جایگزین نفرین کردن بشه گزینه مثبت تریه...
البته مدام بهت نمیگم انرژی منفی نده... میدونم وقتی حالت بده و کارات گره خورده و مایوسی و دلت میخواد حرف بزنی و خالی شی این جمله برات یه جور فحشه...
بهت نمیگم هر آدم رفته ای یه روزی برمیگرده؛ این مسئله می تونه در همه موارد صدق نکنه، این که زمین گرده هم همینطور... بهتره با این وعده ها یه انتظار کشدار به لحظه هات اضافه نکنم...
گاهی اوقات آدم ها از هم میگذرن، به راهشون ادامه میدن و هیچوقت گردی زمین رو دور نمیزنن...
خب یه وقتایی هم میشه که تو اون گربه سیاهه باشی که به حرفت یه قطره بارونم نیاد...
بهت نمیگم تو یه احمقی... چون خودت به اندازه کافی به خودت گفتی... فقط اینو بدون آدم های پخته ای که الان دوروبرت میبینی یه روزی احمق های ساده لوحِ بی نظیری بودن...
بیشتر از این چیزی بهت نمیگم
یه روزی منطقی تر از اینارو تو به من میگی...