کتاب #ده_بچه_زنگی یا #و_سپس_هیچ_کس_باقی_نماند اثر #آگاتا_کریستی
متن در فصل دوم کتاب
ورا جلوی بخاری ایستاد و شعر را خواند. شعری که برای بچه ها میخواندند و او از کودکی آن را به خاطر داشت.
ده بچه زنگی بیرون رفتند شام بخورند،
یکی خود را خفه کرد و سپس نه تا باقی ماندند.
نه بچه زنگی تا دیر وقت نشستند،
یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند.
هشت بچه زنگی به دون رفتند،
یکی گفت همین جا می مانم و سپس هفت تا باقی ماندند.
هفت بچه زنگی هیزم می شکستند،
یکی خودش را تکه تکه کرد و سپس شش تا باقی ماندند.
شش بچه زنگی با لانه ی زنبور ها بازی می کردند،
یک زنبور پشمالو یکی را نیش زد و سپس پنج تا باقی ماندند.
پنج بچه زنگی می رفتند پیش قاضی،
یکی رسید به دادگاه و سپس چهار تا باقی ماندند.
چهار بچه زنگی رفتند به دریا،
ماهی قرمز یکی از آنها را بلعید و سپس سه تا باقی ماندند.
سه بچه زنگی در باغ وحش گردش می کردند،
خرس بزرگی یکی از آنها رو بغـ*ـل کرد و سپس دو تا باقی ماندند.
دو بچه زنگی زیر آفتاب نشسته بودند،
یکی از آنها جزغاله شد و سپس فقط یکی باقی ماند.
یک بچه زنگی تنها ماند.
او رفت و خودش را دار زد و سپس بچه زنگیی باقی نماند.
متن در فصل دوم کتاب
ورا جلوی بخاری ایستاد و شعر را خواند. شعری که برای بچه ها میخواندند و او از کودکی آن را به خاطر داشت.
ده بچه زنگی بیرون رفتند شام بخورند،
یکی خود را خفه کرد و سپس نه تا باقی ماندند.
نه بچه زنگی تا دیر وقت نشستند،
یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند.
هشت بچه زنگی به دون رفتند،
یکی گفت همین جا می مانم و سپس هفت تا باقی ماندند.
هفت بچه زنگی هیزم می شکستند،
یکی خودش را تکه تکه کرد و سپس شش تا باقی ماندند.
شش بچه زنگی با لانه ی زنبور ها بازی می کردند،
یک زنبور پشمالو یکی را نیش زد و سپس پنج تا باقی ماندند.
پنج بچه زنگی می رفتند پیش قاضی،
یکی رسید به دادگاه و سپس چهار تا باقی ماندند.
چهار بچه زنگی رفتند به دریا،
ماهی قرمز یکی از آنها را بلعید و سپس سه تا باقی ماندند.
سه بچه زنگی در باغ وحش گردش می کردند،
خرس بزرگی یکی از آنها رو بغـ*ـل کرد و سپس دو تا باقی ماندند.
دو بچه زنگی زیر آفتاب نشسته بودند،
یکی از آنها جزغاله شد و سپس فقط یکی باقی ماند.
یک بچه زنگی تنها ماند.
او رفت و خودش را دار زد و سپس بچه زنگیی باقی نماند.
دانلود رمان و کتاب های جدید