- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
نقدی فرم گرا بر نمایش سونات شب کار سعید داخ
دو زن و درد مشترک
سونات شب
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]دو زن و درد مشترک
![217290_3039345128_310_207.jpg](http://theater.ir/cache/2/attach/201704/217290_3039345128_310_207.jpg)
سونات شب
ایران تئاتر_رضاآشفته:سونات شب درواقع برگرفته از دو نمایشنامه همراه است که اولی، زیبای بی اعتنا به نویسندگی ژان کوکتو و ترجمه پرویز تاییدی و دومی نیز، ببخشید، شماره عوضیه به نویسندگی لوسیل فلچر و ترجمه منیژه محامدی هستند.
[/BCOLOR]سونات شب درواقع برگرفته از دو نمایشنامه همراه است که اولی، زیبای بی اعتنا به نویسندگی ژان کوکتو و ترجمه پرویز تاییدی و دومی نیز، ببخشید، شماره عوضیه به نویسندگی لوسیل فلچر و ترجمه منیژه محامدی هستند. اینکه سعید داخ خواسته به زن بپردازد و در اولی رویکرد درون گرایانه و در دومی رویکرد برون گرایانه به مسائل خاص زنان داشته بود، اینها همان دغدغه مندی های درست تئاتری است که می تواند سمت و سوی بهتری در نگاه به دراماتورژی متون نمایشی را برایمان آشکار سازد. البته این نگاه خود می تواند دیباچه ای برای گامهای بهتر و ایجاد ایده های ناب تری شود؛ هر چند که در این مسیر ضعف ها و شکست هایی پیش روی پدیدآورندگان آثار هنری و نمایشی باشد.
زیبای بی اعتنا
زیبای بی اعتنا درباره حرمان زن است. زنی عاشق پیشه که به دنبال جلب توجه مردش است اما انگار او به بیراهه می رود و می خواهد با بی اعتنایی اش زن را مورد آزار و اذیت قرار دهد.
ژان کوکتو (به فرانسوی: Jean Cocteau) (زاده ۵ ژوئیه ۱۸۸۹ - درگذشته ۱۱ اکتبر ۱۹۶۳) شاعر، نقاش، فیلمساز، نمایشنامه نویس و کارگردان فرانسوی بود. در تئاتر آثار مشهورش اینها هستند: «اورفه»(Orphée, 1925)،«صدای انسان» (le Voix humaine, 1930)، «ماشین جهنمی»(la Machine infernal, 1934)، «هیولاهای مقدس» (les Monstres sacrés, 1940)، «زیبای بی اعتنا» (le Bel indifférent, 1940)، «عقاب دو سر» (l’Aigle à deux têtes, 1946).
ژان کوکتو گفته است: "درام یعنی سادگی در عین پیچیدگی." کوکتو با نمایشنامه ها و اجراهایش ثابت کرده که درام مساوی با "عمل " است. عملی معطوف به هدف و این هدف چیزی جز "افشاگری" نیست و عمل درام نویس داوری نیست بلکه شهادت دادن است و آنچه را که از زشتی ها و پلیدی ها شهادت می دهد به عنصری از اعتراض می آمیزد. ژان کوکتو معتقد به درام شاعرانه بود و می گفت: در تئاتر سحر و جادویی هست که تماشاگر را مجذوب خودش می کند و این جادو می تواند شاعرانگی آن باشد.
کوکتو می گوید:"وظیفه هنرمند این است که مسائل پیچیده را ساده کند، نه این که آن را پیچیده تر کند." بنابراین تا اینجای کار در می یابیم که سعید داخ به کمک مشاورش حمیدرضا نعیمی و طراح صحنه اش رضا مهدی زاده مسیر را به درستی طی طریق کرده است. فهم صحنه به اقتضای توجه و دقت در فهم متن، گامی موثر است برای اینکه مخاطب نیز در طول اجرا سردرگم باقی نماند. این سادگی در گره خوردن دو عنصر ساعت (زمان) و تلفن (ارتباط) است. هر دو ابزاری مدرن هستند برای اینکه انسان به دقت و ارتباطی بهتر با دیگران برسد اما انگار هر دو وسیله منجر به بی ارتباطی و کشدار شدن و هدر رفتن زمان در روابط دو سویه و حتی عاشقانه شده اند. این تفکر بسیار موجز هست که از تلفیق و گره خوردن ده ساعت و تلفن ایجاد شده است و در هر دو نمایش کوتاه نیز به طور مشترک از ایده در طراحی استفاده شده که بسیار دقیق ما را متوجه جهان نمایش – و البته آدم های آن خواهد کرد که دچار چه مشکلاتی هستند. مشکلاتی که انگار برای درمانش نیز نباید نسخه ای پیچیده شود و این همان برخورد مدرنی است که دست و فکر مخاطب را باز می گذارد که خود به انتخاب برسد و در این باره داده پردازی ذهنی و تخیلی داشته باشد.
نمایش کوکتو بر پایه دو پرسوناژ شکل میگیرد که یکی از آنها شنونده (مرد) و دیگری همواره گوینده است (زن). اما این شنونده یک پرسوناژ مدرن است او تنها کلمات را میشنود و نسبت به آنها بیاعتناست زیرا واژگان برای او اعتبار معنایی خود را از دست دادهاند.
در نمایش کوکتو سکوت جایگاه بالایی دارد اما سکوت با کم حرفی متفاوت است. سکوت پرسوناژها حکایت از بن بستی دارد که در آن به سر میبرند آنها برای گفتوگو با یکدیگر حرفی را ندارند و نمیتوانند حرفهایشان را به یکدیگر بزنند از این رو در برابر یکدیگر سکوت میکنند. این سکوت برای یکی از آنها (مرد) پذیرفتنی است اما برای دیگری(زن) شکنجهآور است؛ از این رو زن میکوشد تا ناگفتههایش را به زبان آورد و مردش را متقاعد نماید تا زندگی بهتری را با یکدیگر بگذارنند.
در اجرای سعید داخ، حس می شود انتخاب بازیگر تا حدی اشتباه است. از یک سو توانایی بهار نوحیان زیر سوال می رود که در قبول نقش هنوز به آن جستجوگری های ذهنی لازم دست نیافته است و شاید این در طول اجراها با دقیق شدن به موقعیت و رنجی که در آن زن متحمل می شود، قابل جبران باشد. اما مهمتر اینکه باید این زن نقصی در برابر مردش داشته باشد که مرد صورت زیبا و حالت مقدسی یافته و زن ملتمس در برابرش حرافی می کند و مرد بی اعتناتر موجبات رنجش او و کشدار شدن این شکنجه را فراهم می کند. اگر این نقص فیزیکی و صورت نازیبا باشد که در کل باید بازیگر عوض شود اما اگر چیز دیگری است و امری درونی است و این مهم نیز باید در حس و حالت بازیگر نسبت به ستودنی هایش در برابر همسرش مشهود شود که در حال حاضر نیست.
کوکتو توانست دشوارترین مسائل فلسفی انسان روزگارش را در درام هایش منعکس کند. سبک کوکتو به آهستگی خود را به دنیا تحمیل کرده است. سبکی مرکّب از خودداری کلاسیک و فانتزی عاشقانه و خیالی که به شدت با تکنیک های سورئالیستی مقید شده است.
در نمایش سونات شب، بخشی از این پیچیدگی ها و شاعرانگی ها با طراحی و استفاده از موسیقی زنده و نوازندگی ویولنسل انجام شده اما هنوز هم حس می شود که این موقعیت نیازمند بازنگری است و شاید با این بازنگری بشود کاملترین شکل ممکن را برای این بخش از اجرا در نظر گرفت.
ببخشید، شماره عوضیه
ببحشید، شماره عوضیه درباره زن است اما این بار رویکرد متن بیرونی است و بیشتر شباهت به خصلت فضولی زنانه دارد که در اینجا مورد کم توجهی جهان پیرامونش واقع می شود و این خود عاملی برای انجام جنایت علیه زن خواهد بود.
لوسیل فلچر در 28 مارس 1912 در آمریکا متولد شد و در 31 آگوست 2000 از دنیا رفت. او در کالج واسار تحصیل کرد و در سال 1933 موفق به اخذ مدرک لیسانس شد. او نویسندهی نمایشهای سینمایی، رادیویی و تلویزیونی بود. نمایشنامه «ببخشید، شماره عوضیه» او در سال 1943 بهعنوان برترین نمایشنامه برگزیده شد و همچنین یکی از بهترین نمایشنامههای رادیویی محسوب میشود. او در سال 1960 جایزهی ادگار را به عنوان بهترین نمایشنامهی رادیویی کسب کرد.
"لیونا استیونسن" زن ثروتمند، بهانهگیر، سلطهجو و به شدت بدگمانی است که ناراحتیهای روحیاش کار او را به بستر کشانده است. او در آپارتمانی شیک با شوهرش، "هنری" زندگی میکند و تنها با تلفن با جهان خارج ارتباط دارد. یک شب حین تلاش برای تماس گرفتن با "هنری" در دفترش، مکالمه دو مرد درباره نقشه یک قتل را میشنود. او میکوشد با جهان خارج ـ پلیس، شرکت تلفن و حتی شوهرش "هنری" ـ تماس بگیرد و آنان را از حادثه ناگوار قریبالوقوع باخبر کند. اما تلاشهای او به جائی نمیرسد و ساعت معهود جنایت نزدیک میشود. جنایتی که قربانیاش کسی جز خود "لیونا" نیست...
در نمایشنامه رادیوئی ۲۲ دقیقهای فلچر در سال ۱۹۴۳م.؛ آگنس مورهد به اجرائی فوقالعاده از نقش اصلیاش پرداخت و نمایش را به شهرت ماندگاری رساند که بر اساس آن نیز آناتول لیتواک در سال 1948م. فیلم درخشانی را تهیه کرده که چون آگنس مورهد در هالیوود ستاره نبود به جای او در فیلم این نقش را استانویک با تسلط تمام بازی کرد.
بنابراین متن قدر قدرت بودنش را در جای خودش یافته است اما در ایران نیز می تواند قدرقدت باشد و تا حدی هم با بازی گلیدا حمیدی این مهم برآورده شده است. البته همان طراحی این بار نیز در القای فضایی غریب کارآمد است و به شکل موجزی فضا را برای القای تنهایی و اینکه زنی می خواهد به برقراری ارتباطی مستحکم برسد، آماده می کند. هر چند در انجام آن به دلیل بی توجهی افراد جامعه ناکام است. اما آن اضطراب هنوز کال است و فضا باید که نفس گیرتر شود و مخاطب را حتی لحظه ای نباید به حال خود رها گرداند. مخاطب باید به این حس ممکن برسد که هر لحظه امکان دارد با شلیک گلوله یا چرخش ضربه چاقویی از پای درآید وگرنه با این روایت محض از یک فضای خشن اثر در اجرا کامل نخواهد شد و اگر چنین شود دیگر بازیگر موفقیت خود را اثبات کرده است.
منابع:
زیبای بی اعتنا
زیبای بی اعتنا درباره حرمان زن است. زنی عاشق پیشه که به دنبال جلب توجه مردش است اما انگار او به بیراهه می رود و می خواهد با بی اعتنایی اش زن را مورد آزار و اذیت قرار دهد.
ژان کوکتو (به فرانسوی: Jean Cocteau) (زاده ۵ ژوئیه ۱۸۸۹ - درگذشته ۱۱ اکتبر ۱۹۶۳) شاعر، نقاش، فیلمساز، نمایشنامه نویس و کارگردان فرانسوی بود. در تئاتر آثار مشهورش اینها هستند: «اورفه»(Orphée, 1925)،«صدای انسان» (le Voix humaine, 1930)، «ماشین جهنمی»(la Machine infernal, 1934)، «هیولاهای مقدس» (les Monstres sacrés, 1940)، «زیبای بی اعتنا» (le Bel indifférent, 1940)، «عقاب دو سر» (l’Aigle à deux têtes, 1946).
ژان کوکتو گفته است: "درام یعنی سادگی در عین پیچیدگی." کوکتو با نمایشنامه ها و اجراهایش ثابت کرده که درام مساوی با "عمل " است. عملی معطوف به هدف و این هدف چیزی جز "افشاگری" نیست و عمل درام نویس داوری نیست بلکه شهادت دادن است و آنچه را که از زشتی ها و پلیدی ها شهادت می دهد به عنصری از اعتراض می آمیزد. ژان کوکتو معتقد به درام شاعرانه بود و می گفت: در تئاتر سحر و جادویی هست که تماشاگر را مجذوب خودش می کند و این جادو می تواند شاعرانگی آن باشد.
کوکتو می گوید:"وظیفه هنرمند این است که مسائل پیچیده را ساده کند، نه این که آن را پیچیده تر کند." بنابراین تا اینجای کار در می یابیم که سعید داخ به کمک مشاورش حمیدرضا نعیمی و طراح صحنه اش رضا مهدی زاده مسیر را به درستی طی طریق کرده است. فهم صحنه به اقتضای توجه و دقت در فهم متن، گامی موثر است برای اینکه مخاطب نیز در طول اجرا سردرگم باقی نماند. این سادگی در گره خوردن دو عنصر ساعت (زمان) و تلفن (ارتباط) است. هر دو ابزاری مدرن هستند برای اینکه انسان به دقت و ارتباطی بهتر با دیگران برسد اما انگار هر دو وسیله منجر به بی ارتباطی و کشدار شدن و هدر رفتن زمان در روابط دو سویه و حتی عاشقانه شده اند. این تفکر بسیار موجز هست که از تلفیق و گره خوردن ده ساعت و تلفن ایجاد شده است و در هر دو نمایش کوتاه نیز به طور مشترک از ایده در طراحی استفاده شده که بسیار دقیق ما را متوجه جهان نمایش – و البته آدم های آن خواهد کرد که دچار چه مشکلاتی هستند. مشکلاتی که انگار برای درمانش نیز نباید نسخه ای پیچیده شود و این همان برخورد مدرنی است که دست و فکر مخاطب را باز می گذارد که خود به انتخاب برسد و در این باره داده پردازی ذهنی و تخیلی داشته باشد.
نمایش کوکتو بر پایه دو پرسوناژ شکل میگیرد که یکی از آنها شنونده (مرد) و دیگری همواره گوینده است (زن). اما این شنونده یک پرسوناژ مدرن است او تنها کلمات را میشنود و نسبت به آنها بیاعتناست زیرا واژگان برای او اعتبار معنایی خود را از دست دادهاند.
در نمایش کوکتو سکوت جایگاه بالایی دارد اما سکوت با کم حرفی متفاوت است. سکوت پرسوناژها حکایت از بن بستی دارد که در آن به سر میبرند آنها برای گفتوگو با یکدیگر حرفی را ندارند و نمیتوانند حرفهایشان را به یکدیگر بزنند از این رو در برابر یکدیگر سکوت میکنند. این سکوت برای یکی از آنها (مرد) پذیرفتنی است اما برای دیگری(زن) شکنجهآور است؛ از این رو زن میکوشد تا ناگفتههایش را به زبان آورد و مردش را متقاعد نماید تا زندگی بهتری را با یکدیگر بگذارنند.
در اجرای سعید داخ، حس می شود انتخاب بازیگر تا حدی اشتباه است. از یک سو توانایی بهار نوحیان زیر سوال می رود که در قبول نقش هنوز به آن جستجوگری های ذهنی لازم دست نیافته است و شاید این در طول اجراها با دقیق شدن به موقعیت و رنجی که در آن زن متحمل می شود، قابل جبران باشد. اما مهمتر اینکه باید این زن نقصی در برابر مردش داشته باشد که مرد صورت زیبا و حالت مقدسی یافته و زن ملتمس در برابرش حرافی می کند و مرد بی اعتناتر موجبات رنجش او و کشدار شدن این شکنجه را فراهم می کند. اگر این نقص فیزیکی و صورت نازیبا باشد که در کل باید بازیگر عوض شود اما اگر چیز دیگری است و امری درونی است و این مهم نیز باید در حس و حالت بازیگر نسبت به ستودنی هایش در برابر همسرش مشهود شود که در حال حاضر نیست.
کوکتو توانست دشوارترین مسائل فلسفی انسان روزگارش را در درام هایش منعکس کند. سبک کوکتو به آهستگی خود را به دنیا تحمیل کرده است. سبکی مرکّب از خودداری کلاسیک و فانتزی عاشقانه و خیالی که به شدت با تکنیک های سورئالیستی مقید شده است.
در نمایش سونات شب، بخشی از این پیچیدگی ها و شاعرانگی ها با طراحی و استفاده از موسیقی زنده و نوازندگی ویولنسل انجام شده اما هنوز هم حس می شود که این موقعیت نیازمند بازنگری است و شاید با این بازنگری بشود کاملترین شکل ممکن را برای این بخش از اجرا در نظر گرفت.
ببخشید، شماره عوضیه
ببحشید، شماره عوضیه درباره زن است اما این بار رویکرد متن بیرونی است و بیشتر شباهت به خصلت فضولی زنانه دارد که در اینجا مورد کم توجهی جهان پیرامونش واقع می شود و این خود عاملی برای انجام جنایت علیه زن خواهد بود.
لوسیل فلچر در 28 مارس 1912 در آمریکا متولد شد و در 31 آگوست 2000 از دنیا رفت. او در کالج واسار تحصیل کرد و در سال 1933 موفق به اخذ مدرک لیسانس شد. او نویسندهی نمایشهای سینمایی، رادیویی و تلویزیونی بود. نمایشنامه «ببخشید، شماره عوضیه» او در سال 1943 بهعنوان برترین نمایشنامه برگزیده شد و همچنین یکی از بهترین نمایشنامههای رادیویی محسوب میشود. او در سال 1960 جایزهی ادگار را به عنوان بهترین نمایشنامهی رادیویی کسب کرد.
"لیونا استیونسن" زن ثروتمند، بهانهگیر، سلطهجو و به شدت بدگمانی است که ناراحتیهای روحیاش کار او را به بستر کشانده است. او در آپارتمانی شیک با شوهرش، "هنری" زندگی میکند و تنها با تلفن با جهان خارج ارتباط دارد. یک شب حین تلاش برای تماس گرفتن با "هنری" در دفترش، مکالمه دو مرد درباره نقشه یک قتل را میشنود. او میکوشد با جهان خارج ـ پلیس، شرکت تلفن و حتی شوهرش "هنری" ـ تماس بگیرد و آنان را از حادثه ناگوار قریبالوقوع باخبر کند. اما تلاشهای او به جائی نمیرسد و ساعت معهود جنایت نزدیک میشود. جنایتی که قربانیاش کسی جز خود "لیونا" نیست...
در نمایشنامه رادیوئی ۲۲ دقیقهای فلچر در سال ۱۹۴۳م.؛ آگنس مورهد به اجرائی فوقالعاده از نقش اصلیاش پرداخت و نمایش را به شهرت ماندگاری رساند که بر اساس آن نیز آناتول لیتواک در سال 1948م. فیلم درخشانی را تهیه کرده که چون آگنس مورهد در هالیوود ستاره نبود به جای او در فیلم این نقش را استانویک با تسلط تمام بازی کرد.
بنابراین متن قدر قدرت بودنش را در جای خودش یافته است اما در ایران نیز می تواند قدرقدت باشد و تا حدی هم با بازی گلیدا حمیدی این مهم برآورده شده است. البته همان طراحی این بار نیز در القای فضایی غریب کارآمد است و به شکل موجزی فضا را برای القای تنهایی و اینکه زنی می خواهد به برقراری ارتباطی مستحکم برسد، آماده می کند. هر چند در انجام آن به دلیل بی توجهی افراد جامعه ناکام است. اما آن اضطراب هنوز کال است و فضا باید که نفس گیرتر شود و مخاطب را حتی لحظه ای نباید به حال خود رها گرداند. مخاطب باید به این حس ممکن برسد که هر لحظه امکان دارد با شلیک گلوله یا چرخش ضربه چاقویی از پای درآید وگرنه با این روایت محض از یک فضای خشن اثر در اجرا کامل نخواهد شد و اگر چنین شود دیگر بازیگر موفقیت خود را اثبات کرده است.
منابع:
- فرهادی پور، علی، هنرمندی که هرگز در پی تکرار نبود، سایت اردیبهشت
- نجفیان، هومن، نقد نمایشنامه زیبای بی اعتنا، سایت ایران تئاتر
- کتاب های ژان کوکتو، سایت کارا کتاب
- ویکی پدیا