*همتا*
کاربر نگاه دانلود
رکنا: پسر نوجوان که هدف آدم ربایی مرد موتور سواری قرار گرفته بود توانست به کمک چند راننده آژانس فرار کند.
7 تیرماه سال جاری پسر 14 ساله همراه دوستش سر خیابان سرگرم صحبت کردن بود که مردی سوار بر موتور او را صدا زد اما پسر نوجوان از ترس مرد غریبه پا به فرار گذاشت.
در این مرحله مرد مرموز سوار بر موتور به تعقیب علیرضا می افتد و حتی پسر نوجوان چند بار خود را در لابه لای خودروها پنهان می کند اما مرد موتورسوار با شناسایی محل پنهان شدن طعمه اش به تعقیبش ادامه می دهد.
علیرضا که از ترس سراسیمه می دوید به داخل یک سوپر مارکت می رود تا از مرد مغازه دار کمک بگیرد اما برعکس این طرز فکر، مرد مغازه دار دست پسر نوجوان را در دست مرد موتور سوار قرار می دهد.
مرد مرموز محکم دستان علیرضا را گرفته و سوار بر موتورش می کند و این در حالی بود که پسر سعی داشت از دستش فرار کند و همین درگیری بین آنها کافی بود تا راننده های آژانس از مغازه بیرون بیایند و به کمک پسر نوجوان بروند.
علیرضا پس از رهایی از چنگ مرد موتور سوار وقتی به خانه می رود ماجرای فرار از دست مرد آدم ربا را به پدرش بازگو می کند و وی با مراجعه به ماموران کلانتری خواست تا مرد موتور سوار را دستگیر کنند.
بدین ترتیب تیمی از اداره 11 پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس مرشدلو از شعبه هفتم دادسرای ناحیه 27 ماموریت یافتند تا عامل این آدم ربایی را دستگیر کنند.
تجسس های پلیسی کلید زده شد و ماموران با بررسی دوربین های مداربسته ای که در مسیر تعقیب و گریز این مرد و طعمه اش قرار داشت موفق به شناسایی مرد موتور سوار شدند.
کارآگاهان روز 21 تیرماه با دستور بازپرس به مخفیگاه وی وارد شده و این در حالی بود که خانواده این مرد سعی داشتند او را فراری دهند اما ماموران با تیزهوشی موفق به دستگیری امیر شدند.
امیر صبح شنبه 26 تیرماه برای تحقیقات بیشتر پیش روی بازپرس مرشدلو قرار گرفت و علیرضا نیز که برای شناسایی مرد آدم ربا همراه پدرش در این جلسه حضور داشت وقتی پیش روی امیر ایستاد از ترس شروع به گریه کرد و گفت که هر شب کابوس این مرد را می بیند.
امیر که در برابر اتهام آدم ربایی قرار گرفته بود در اعترافاتش گفت: چندی پیش پسر 4 ساله ام با چهره ای گریان به خانه آمد و فهمیدم که از سوی پسر نوجوانی کتک خورده است.
عصبانی شدم و موضوع را پیگیری کردم که متوجه شدم پسر نوجوان علیرضا نام دارد که در یک محله دیگر زندگی می کند و از همان روز با موتور او را تعقیب کردم تا خانه شان را پیدا کنم و موضوع کتک کاری را نزد پدرش بازگو کنم اما به نتیجه ای نرسیدم و مجبور شدم روز حادثه علیرضا را به زور سوار بر موتور کنم تا خانه پدرش را به من نشان دهد که پا به فرار گذاشت.
وی افزود: وقتی دستانش را در دست گرفتم و سوار بر موتور کردم تا همراهش به خانه پدرش برویم با سرو صداهایش چند راننده آژانس به کمکش آمدند و با فراری دادنش من هم مجبور به ترک آنجا شدم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
