![635702327097018556.jpg](http://www.jamejamonline.ir/Media/Image/1394/03/28/635702327097018556.jpg)
یکشنبه. امروز صبح از خواب که پا شدم جرقه ای تو سرم زد. مدت ها بود دنبال این بودم که یک طراحی وبسایت موفق یعنی چی؟ دنبال یه تعریف بودم. چه چیزی عامل موفقیت یک وبسایته؟ اون جرقه به من گفت که برای پاسخ به این پرسش باید اول بفهمم وبسایت برای چه کسی داره طراحی میشه. گفت که مفهوم طراحی یعنی تلاش برای شکستن مرزها با کمک تکنولوژی و خلاقیت برای رسیدن به جواب های جدید و ایده آل تر برای مشکلاتمان. پرسیدم کدام مشکلاتمان جرقه؟ گفت همین مشکلات فعلی تون. از جرقه تشکر کردم و براش دست تکون دادم. جرقه قبل از رفتن گفت یادت باشد همیشه موقع طراحی حواست به آن تجربه ای که مردم در کاربرد اپ یا وبسایت تو براشون اتفاق میفته باشه. تو می توانی غافلگیرشان کنی، سرگرم شون کنی، بترسانی، بخندانی، تو کله شان علامت سوال ایجاد کنی، ... چه می دانم هر تجربه ای که هدف آن آپ یا وبسایت هست. ببین یک طراح سعی می کنه چیزی درست کنه که قراره به نیازهای مردمی که شاید هیچ وقت در طول زندگی به آنها برخورد نکند، پاسخ بدهد. کار آسانی نیست. در واقع تلفیقی از منطق، علم رفتارشناسی، خلاقیت بی چارچوب و آزاد و البته اون روح ارتباط انسانی است! جرقه این را گفت و محو شد. بدنم گز گز می کرد. دینگ. نان تست آماده است. صبحانه!دوشنبه. ناهار را با تیم طراحی توی شرکت خوردیم. چرب بود. سنگین شدم. خانوم زنگ زد و از بچه گله کرد. اوقات تلخی کردم. کمی خوابیدم. چشم هام رو که باز کردم دیدم یک مورچه روی شونه ام داره راه میره. بهش خیره شدم. سرش رو بالا گرفت و بهم خیره شد. بی مقدمه گفت: می فهمی؟ همه طراحان کاردرست می فهمن که باید طراحی را مستقیما براساس ارتباط عاطفی که می خوان با کاربر برقرار کنن، انجام بدن. تو چرا دوزاریت کجه؟ ازش پرسیدم ارتباط عاطفی رو با چی برقرار می کنن؟ گفت مثلا با طراحی زیبا، عکس های پرتاثیر، انیمیشن های چشم نواز، هدیه دادن به کاربران توی وبسایت، ایجاد ارتباط دوطرفه از طریق بخش کامنت و بازخورد، این که چیزهای جالبی در کنج وبسایت قایم کرده باشی تا کاربران با چرخیدن توی وبسایت مثل همون سرک کشیدن در کنج و گنجه های قدیمی آن چیزهای جالب را کشف کنند! اینها خلاقیت می خواهند حیف آن! کمی از آن دلخور شدم. وسوسه شدم نگذارم برود. ولی یاد سعدی افتادم. ازمن خواست نیازارم موری که دانه کش است. ولش کردم.سه شنبه. ساعت 3 نصفه شبه. خوابم نمی برد. همش تو این فکرم چرا مور دیروزی را گذاشتم برود. امشب موقع مسواک زدن یادم افتاد که آن اصلا دانه کش نبود که گذاشتم بره. آنهم تو رودربایستی جناب سعدی (سلام استاد). دلخوری دیروزم تشدید شد. توی این حالت اعصاب حرف مورچه همش تو گوشم زنگ می زد: هدف طراحی تعامل ماشین با کاربر ایجاد طبیعی ترین و انسانی ترین تعامل ممکن بین دو نفر است آن هم یکی اش که هیچ وقت اونو تو زندگی نخواهی دید و اون یکی هم یک ماشین! دستش رو که رو شانه ام گذاشت گفت حتما بخش بازخورد قوی و کارآمد داشته باش تا بتونی ارتباط دوطرفه ات را با کاربر حفظ کنی. گله می کرد که این روزها هرچی در وب می چرخه می بیند بخش بازخورد عملا از نظر طراحی در حد سرویس بهداشتی انجام می شود. فقط جهت رفع حاجت. حالا شما با سالن پذیرایی از مهمان مقایسه کن طراحی آن رو. مورچه زیاد می دانست. فکر می کنید باید نگهش می داشتم؟ شاید باهاش دوست می شدم؟ شما چی؟ دوست دارین همچین مورچه ای دور و برتون باشه که راهنمایی تان کند؟