روزگار بیفروغ کتابفروش قدیمی بیهق/ رمان 5 هزار تومانی هم دارید؟

  • شروع کننده موضوع shakil
  • بازدیدها 368
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

shakil

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
1,214
امتیاز واکنش
2,462
امتیاز
0
سن
29
محل سکونت
در انتهاي رشته كوه زاگرس
کتابفروشی امینی در خیابان بیهق سبزوار، با قدمتی حدودا 70 ساله، روزهای بیفروغی را سپری میکند. کتابهای قدیمی این کتابفروشی همه زیر گرد این سالهای بیرونق خرید کتاب، رنگ فراموشی گرفتهاند. خاطره روزهایی که حداقل 20 کتاب از ترجمههای ذبیحالله منصوری به فروش میرسید، امروز جز رویایی خوش برای محمدرضا امینی نیست.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
n00215435-b.jpg




خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ساعت حدود 9 صبح است. آرام آرام، «بیهق» یکی از دو خیابان اصلی سبزوار، شلوغ میشود. کرکره مغازههای مختلف بالا میرود و مشتریان متفاوت جریان زندگی را در عطاریها و لباسفروشیهای بیهق زنده میکنند. چشم که میاندازی در هر مغازهای چند مشتری با فروشنده در حال گپ و گفت است، مگر در کتابفروشی قدیمی خیابان که کمتر کسی حتی سرش را به سمت ویترین آن میچرخاند. کتابها و لوازمالتحریر کتابفروشی امینی زیر آن میلههای بلند ماندگار بر شیشه، گویی زندانی سالهای خوشی هستند که قیمت بالای کتاب دیگر هیچ ملاقاتکنندهای برایشان باقی نگذاشته است. در ورودی کتابفروشی امینی نیمهبسته است. به داخل که میروی، با انبوهی از کتابهای قدیمی مواجه میشوی که گرد این سالهای طولانی ماندن در انتظار خوانده شدن، اشتیاقی برای برداشتن و دیدنشان باقی نمیگذارد، حتی برای کتابهایی مانند «کویر» دکتر شریعتی و «سینوهه» ترجمه ذبیح الله منصوری.

محمدرضا امینی، آرام به خیابان و رهگذرانی که نگاهی به کتابفروشیاش نمیاندازند، خیره شده است. عمر او و کتابفروشیاش تقریبا هماندازه است. او متولد سال 1332 است و پدرش این مغازه را در سال 1326 دایر کرده ولی این روزها آنقدر پیر و خسته و ناتوان است که دیگر رمقی برای حضور در مغازه ندارد. امینی پسر، راه پدر را پیش گرفته و وقتش را با خاطرات روزهای پرفروش کتاب در گذشتههای دور یا شاید هم نه چندان دور، با چند مشتریای که برای خرید لوازم التحریر به سراغش میآیند و حتی برای پاککنهای 500 تومانی چانه میزنند، سپری میکند.

nf00215435-1.jpg


امینی مهماننواز و خوشبرخورد است. ولی تا صحبت از قیمت کتاب و میزان فروش میشود، با لبخندی تلخ میگوید: «چه فروشی؟ اوضاع کتاب خراب است. با جهش ناگهانی قیمت کتاب، تعداد کتابخوانهای ما به شدت کاهش یافت. تا پیش از افزایش قیمتها با ناشران و مراکز پخش متعددی در ارتباط بودم که کتابهای آنها را مرتب در کتابفروشیام به دست مشتری میرساندم ولی قصه من و این کتابفروشی با افزایش ناگهانی قیمتها تغییر کرد. باورتان میشود، این روزها، هر بار که برای سفارش کتاب به تهران زنگ میزنم، نه سراغی از ناشر معتبر میگیرم و نه نویسنده و مترجم سرشناس. اولین سوالی که میپرسم این است: رمان زیر 10 هزار تومان چه دارید؟ تازه، قیمت 10 هزار تومان برای دانشجویان و بزرگسالان مناسب است، چون نوجوانان رمانخوان وقتی در کتابفروشی را باز میکنند، پیش از هر چیز میپرسند: «رمان ارزون هم دارین؟ مثلا حداکثر 5 هزار تومن باشه.»

البته گمان نکنید امینی روزهایش را همیشه این قدر بیرونق و تلخ سپری کرده است. صدایش را کمی بالا میبرد و با شوق در وصف روزهای گذشته این کتابفروشی میگوید: «پیش از افزایش قیمت کتاب، رمانهای تاریخی ذبیحالله منصوری فروش بسیار بالایی داشت. یعنی پرفروشترین کتاب، پس از کتابهای درسی، آثار منصوری بود. فروش «خداوند الموت» و «سینوهه» فوقالعاده زیاد بود. باورتان میشود، گاهی اوقات حداقل روزی 20 جلد از کتابهای منصوری را میفروختم؟ رمانهای فهیمه رحیمی و م.مودبپور نیز مشتریان خاص خود را داشتند، آن هم با فروش خیلی زیاد. البته مردم کتاب «کلیدر» و نوشتههای دکتر علی شریعتی را هم به دلیل عِرق همشهری بودن زیاد میخریدند. حتی بعضی از آنها با افتخار پول را از جیبشان در میآوردند و با غرور صفحات کتاب را ورق میزدند.»

اما روزهای درخشان فروش بالای کتاب در سبزوار با افزایش قیمتها، ناگهان افول میکند. امینی میگوید: «از وقتی رمان 4 هزار تومانی به 10 هزار تومان رسید، بازار ما هم کساد شد و مشتریها به ته رسیدند.»

حال مساله اینجاست، آن کتابخوانهای حرفهای كه هیچگاه نمیتوانند دست از کتاب بکشند، اين روزها چه ميكنند؟ امینی میگوید: «این گروه امروز مشتری کتابخانههای سبزوار شدهاند. البته بدانید که کتابخانههای اینجا تمام کتابهای روز را ندارند. مشتری کتابخوان، به کتابخانه میرود و کتابهای قدیمی که شاید حتی چند بار آنها را خوانده باشد، دوره میکند.»

nf00215435-2.jpg


یک مشتری وارد مغازه میشود. مدادرنگیهای پررنگ میخواهد تا بچهها دوباره او را راهی کتابفروشی برای خرید نکنند. قیمت 4000 هزار تومان را که میشنود، کمی دل دل میکند. مرد مدادرنگی را میخرد ولی به نظرش آنقدر گران است که حتی حاضر نیست برای لحظهای سرش را به سمت قفسه کتابها برگرداند.

بیهوده نیست که کتابفروشی امینی مثل بسیاری از کتابفروشیهای دیگر سبزوار حال خوبی ندارد. قفسههای این کتابفروشی مملو از کتابهای قدیمی است که روی هم انباشته شدهاند. حتی کتابهای کمک درسی امینی قدیمیاند و دیگر نظر دانشآموزان و معلمان را جلب نمیکند. کتابهای ادبی جدید و معتبر و مشهور نیز در قفسهها جایی ندارند، چون مخاطبی نیست تا امینی انگیزهای برای خرید آنها داشته باشد، درست مثل سالهای آغاز انقلاب که از سبزوار به تهران میآمد و خودش با یک دنیا شور و علاقه، بهترین کتابهای روز را انتخاب میکرد و مانند ارمغان برای همشهریانش میآورد.

البته این بخش خوش ماجراست، چون در انبوه کتابهای جامانده، تاریخ چاپ بعضی از آنها به 20 سال پیش باز میگردد. تلخ است که مردم سبزوار سراغی از این کتابهای خوب نمیگیرند ولی این خود، پیشنهاد خوبی برای حرفهایهای کتابخوانی است تا به سراغ امینی بروند و کتابهای قدیمی را با همان قیمت پشت جلد خریداری کنند. زیرا او قیمت کتاب را افزایش نمیدهد. نه وجدانش اجازه میدهد و نه قانونهای حاکم بر تعزیرات سبزوار؛ افزایش قیمت کتاب با برچسب یا ماژیک همانا و جریمههای سنگین تعزیراتی همانا!

صحبت از تعزیرات که میشود، امینی میگوید که بخشی از درآمد اندک روزانهاش، باید صرف مالیات مغازه شود، مغازهای که مشتری ندارد ولی تعداد زیاد کتابها و لوازمالتحریر موجب گمان بد کارشناسان مالیاتی میشود. مالیاتی که سالهاست صحبت از بخشودن آن میشود ولی ثمری ندارد. و کسی نمیگوید که دخل روزانه این کتابفروشها نه از کتاب، که از فروش لوازمالتحریر شاید گاهی پر شود.

nf00215435-3.jpg

امینی در حین صحبت، نگران است که مبادا سبزواریها افرادی نشان داده شوند که اهل کتابخوانی نیستند. او از جوانی خودش میگوید که بخش عمده هر روز و شبش را صرف خواندن میکرده است و این امری عادی برای همشهریانش است. مردم سبزوار به کتاب و درس خواندن بسیار اهمیت میدهند و خانوادهها، حتی اگر وضعیت مالی نامناسبی داشته باشند، به راحتی برای خرید کتاب دانشگاهی و درسی فرزندانشان هزینه میکنند.

شنیدن این نکته، شاید اندکی چراغ امید را در دل روشن کند، ولی دیری نمیپاید که صحبت باندبازی میان برخی معلمان و ناشران و کتابفروشیها، این کورسوی امیدواری را نیز خاموش میکند. شاید اگر دانشآموزان و دانشجویان برای خرید کتابهای کمک آموزشی بیشتری به این کتابفروشیهای قدیمی مراجعه میکردند، خودشان یا پدر و مادرانشان، نگاهی هم به کتابهای ادبی و فلسفی و دینی میانداختند، و کتاب بیشتری میخریدند، شاید اگر بنهای کتاب بیشتری به دست مردم سبزوار میرسید، دیگر کسی مجبور نبود برای ارضای حس کتابخوانشیاش در کتابخانهها کتابهای قدیمی را چندباره دوره کند، شاید اگر کتاب با قیمت کمتری به سبزوار میرسید، ساعت 9 صبح، درِ کتابفروشی امینی نیز کامل باز میشد و دیگر غبار فراموشی جایی برای نشستن بر جلد کتابهای قدیمی و جدید نداشت و امینی و امثال او روزگارشان را این چنین بیفروغ و کمرونق سپری نمیکردند.
 
بالا