- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]وبسایت هنرآنلاین: ویلیام وُردزوُرث شاعر بزرگ انگلیسی سبک رمانتیک، کسی که همراه با ساموئل تیلر کالریج با انتشار مشترک "ترانه های غنایی" در سال ۱۷۹۸ به شروع دوران رمانتیک در ادبیات انگلیسی کمک کردند.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]مهمترین اثر وردزورث را عموما "پیش درآمد" میدانند، شعری زندگی نامه وار از دوران جوانیش که چندین بار توسط شاعر بازبینی و بسط داده شد؛ این اثر بعد از مرگ وی چاپ و عنوان گذاری شد و پیش از آن به شعر "خطاب به کالریج" معروف بود. وردزورث از ۱۸۴۳ تا زمان مرگش ۱۸۵۰ ملک الشعراء انگلستان بود.
ویلیام وردزورث در هفتم آوریل ۱۷۷۰ در کامبرلند انگلستان متولد شد. مرگ نابهنگام مادر زمانی که ویلیام تنها هفت سال داشت، ضربه روحی بسیاری بر خانواده از جمله پدر وارد کرد طوری که وی سرپرستی فرزندان خود را به فامیل سپرد. بدین ترتیب ویلیام دوران کودکی و نوجوانی اش را به دور از خواهر کوچکترش دوروتی و دو برادر دیگرش سپری کرد.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]سال ۱۷۸۷ زمانی که ویلیام هفده ساله بود وارد کمبریج شد، محیطی که چندان مطابق میلش نبود. مهمترین اتفاقی که در دوران تحصیل وردزورث رخ داد سفر او به فرانسه در تابستان ۱۷۹۰ بود، فرانسهای که به تازگی دستخوش انقلابی بزرگ شده بود. وردزورث جوان به شدت تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفت و در بازگشت به لندن دیدگاهی منفی نسبت به فقر و ناعدالتیهای جامعه انگلستان در پیش گرفت. دیدگاهی که نمود آن را در اشعار او در این دوره می توان یافت.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
سال ۱۷۹۵ وردزورث با کمک مالی یکی از دوستانش توانست دوباره با خواهرش دوروتی دیدار کند. دو سال بعد نیز به بریستول نقل مکان کردند، جایی که با ساموئل تیلر کالریج شاعر آشنا شدند. طولی نکشید که هر دو شاعر با تأثیری متقابل بر یکدیگر شروع به سرودن ماندگارترین اشعار ادبیات دوره ی رمانتیک کردند. سال ۱۷۹۸ و با انتشار مجموعه اشعاری با عنوان "ترانه های غنایی" ادبیات انگلستان وارد دوره ای جدید از تاریخ خود شد؛ دوره رمانتیک که تا حدود سال ۱۸۳۴ نیز ادامه یافت.
دو سال بعد در مقدمه چاپ دوم همین مجموعه اشعار است که وردزورث شعر خوب را حاصل غلیان خودجوش احساسات قوی معرفی می کند. سال ۱۷۹۹ ویلیام به همراه خواهرش به کلبه ی خود در Lake District نقل مکان کردند، ناحیهای در شمال غربی انگلستان که به خاطر دریاچه ها، کوهها و مناظر دل انگیزش الهام بخش بسیاری از اشعار وردزورث بود و بدین سان او را شاعر طبیعت نیز میخوانند. سال ۱۸۰۲ وردزورث با دوست دوران کودکی اش، مری هاچینسن ازدواج کرد.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
دوروتی وردزورث نیز به همراه آنها زندگی می کرد و رابـ ـطه ی عاطفی خوبی با مری برقرار کرده بود. وردزورث در اواخر عمر نیز از سرودن شعر دست نمیکشید ولی اشعارش دیگر آن موفقیت سالهای جوانی را نداشتند. از ۱۸۴۳ تا زمان مرگش ۱۸۵۰، وردزورث ملک الشعرای انگلستان بود، عنوانی که در ابتدا به علت کهولت سن از قبول آن امنتاع میورزید ولی نهایتا مجبور به پذیرش آن شد.
او نهایتا پس از هشتاد سال زندگی در ۲۳ آوریل ۱۸۵۰ چشم از جهان فرو بست.
شعری از این شاعر میخوانید:
در راه هایی نادیده و ناشنیده سکنا گزید
مکانی کنار چشمههای جوشان شهر
دوشیزهای که هیچ ستایش و عشق کسی بر او دیده نشد!
دوشیزهای
چونان بنفشهای در میان خزهها و گلسنگهای سخت
نیم پنهان و نیم آشکار
تو گویی ستارهای تنها
در آسمانی تیره و لَخت!
ناشناخته زیست و کسی هم نفهمید
آن لحظه را که آن الهه آزاد پیرهن هستی خویشتن درید!
آه که اکنون در آرامگاه جاودانی خویش آرمیده
و چه بسیار از من دور! [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]مهمترین اثر وردزورث را عموما "پیش درآمد" میدانند، شعری زندگی نامه وار از دوران جوانیش که چندین بار توسط شاعر بازبینی و بسط داده شد؛ این اثر بعد از مرگ وی چاپ و عنوان گذاری شد و پیش از آن به شعر "خطاب به کالریج" معروف بود. وردزورث از ۱۸۴۳ تا زمان مرگش ۱۸۵۰ ملک الشعراء انگلستان بود.
ویلیام وردزورث در هفتم آوریل ۱۷۷۰ در کامبرلند انگلستان متولد شد. مرگ نابهنگام مادر زمانی که ویلیام تنها هفت سال داشت، ضربه روحی بسیاری بر خانواده از جمله پدر وارد کرد طوری که وی سرپرستی فرزندان خود را به فامیل سپرد. بدین ترتیب ویلیام دوران کودکی و نوجوانی اش را به دور از خواهر کوچکترش دوروتی و دو برادر دیگرش سپری کرد.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]سال ۱۷۸۷ زمانی که ویلیام هفده ساله بود وارد کمبریج شد، محیطی که چندان مطابق میلش نبود. مهمترین اتفاقی که در دوران تحصیل وردزورث رخ داد سفر او به فرانسه در تابستان ۱۷۹۰ بود، فرانسهای که به تازگی دستخوش انقلابی بزرگ شده بود. وردزورث جوان به شدت تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفت و در بازگشت به لندن دیدگاهی منفی نسبت به فقر و ناعدالتیهای جامعه انگلستان در پیش گرفت. دیدگاهی که نمود آن را در اشعار او در این دوره می توان یافت.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
سال ۱۷۹۵ وردزورث با کمک مالی یکی از دوستانش توانست دوباره با خواهرش دوروتی دیدار کند. دو سال بعد نیز به بریستول نقل مکان کردند، جایی که با ساموئل تیلر کالریج شاعر آشنا شدند. طولی نکشید که هر دو شاعر با تأثیری متقابل بر یکدیگر شروع به سرودن ماندگارترین اشعار ادبیات دوره ی رمانتیک کردند. سال ۱۷۹۸ و با انتشار مجموعه اشعاری با عنوان "ترانه های غنایی" ادبیات انگلستان وارد دوره ای جدید از تاریخ خود شد؛ دوره رمانتیک که تا حدود سال ۱۸۳۴ نیز ادامه یافت.
دو سال بعد در مقدمه چاپ دوم همین مجموعه اشعار است که وردزورث شعر خوب را حاصل غلیان خودجوش احساسات قوی معرفی می کند. سال ۱۷۹۹ ویلیام به همراه خواهرش به کلبه ی خود در Lake District نقل مکان کردند، ناحیهای در شمال غربی انگلستان که به خاطر دریاچه ها، کوهها و مناظر دل انگیزش الهام بخش بسیاری از اشعار وردزورث بود و بدین سان او را شاعر طبیعت نیز میخوانند. سال ۱۸۰۲ وردزورث با دوست دوران کودکی اش، مری هاچینسن ازدواج کرد.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
دوروتی وردزورث نیز به همراه آنها زندگی می کرد و رابـ ـطه ی عاطفی خوبی با مری برقرار کرده بود. وردزورث در اواخر عمر نیز از سرودن شعر دست نمیکشید ولی اشعارش دیگر آن موفقیت سالهای جوانی را نداشتند. از ۱۸۴۳ تا زمان مرگش ۱۸۵۰، وردزورث ملک الشعرای انگلستان بود، عنوانی که در ابتدا به علت کهولت سن از قبول آن امنتاع میورزید ولی نهایتا مجبور به پذیرش آن شد.
او نهایتا پس از هشتاد سال زندگی در ۲۳ آوریل ۱۸۵۰ چشم از جهان فرو بست.
شعری از این شاعر میخوانید:
در راه هایی نادیده و ناشنیده سکنا گزید
مکانی کنار چشمههای جوشان شهر
دوشیزهای که هیچ ستایش و عشق کسی بر او دیده نشد!
دوشیزهای
چونان بنفشهای در میان خزهها و گلسنگهای سخت
نیم پنهان و نیم آشکار
تو گویی ستارهای تنها
در آسمانی تیره و لَخت!
ناشناخته زیست و کسی هم نفهمید
آن لحظه را که آن الهه آزاد پیرهن هستی خویشتن درید!
آه که اکنون در آرامگاه جاودانی خویش آرمیده
و چه بسیار از من دور! [/BCOLOR]