سرداران دلیر ایران زمین از دیرباز تا کنون
درود بر فرزندان ایران زمین ، در این نوشتار می خواهم نام ، نشان و دلاوری های سرداران دلیر ایران زمین که در برابر یورش بیگانگان و دشمنان بد سگال و ددمنش این مرزوبوم قد برافراشتند و تا پای جان ایستادند برایتان بگویم. صد البته بسیارند سرداران دلیر سپاه ایران زمین که برای شکوه این سرزمین اهورایی جنگیدند همانند مردونیه ، ماسیست ، داتیس ، ستاسپ و بسیار سرداران دیگر ، اما از کسانی که نام بـرده می شود فرماندهان و دلاورانی هستند که در برابر یورش دشمن بپاخاستند…
- سردار آریوبرزن هخامنشی
- سردار آریوبرزن هخامنشی
![Ariobarzanes.jpg](http://parsiandej.ir/ahura/2012/04/Ariobarzanes.jpg)
آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسهی «در بند پارس» یا «دروازه پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشته است.در جنگ دربند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی «آریوبرزن» دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند.
آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه (Persepolis) شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او ، به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
نامش پاینده و یادش گرامی باد-سردار سورنا
![2.bmp](http://parsiandej.ir/webhaa/ahura/2014/04/2.bmp)
سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ در زمان اشکانیان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستگی سخت و تاریخی روبرو ساخت. کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم آن زمان؛ یعنی شام بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، قصد حمله به ایران و هند را داشت. کراسوس با سپاهی مرکب از ۴۲ هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان رابرعهده داشت به سوی ایران روانه شد و اشک۱۳ پادشاه اشکانی، سورنا سردار نامی ایران را مأمور جنگ با کراسوس و دفع یورش رومیها کرد. نبرد میان دو کشور در سال ۵۳ پیش از میلاد در جلگههای میانرودان و در نزدیکی شهر حران روی داد. در جنگ حران، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیرهدستی بودند، توانست یکسوم سپاه روم را نابود و اسیر کند.
نامش پاینده و یادش گرامی باد-سردار بهمن جادویه
![3.bmp](http://parsiandej.ir/webhaa/ahura/2014/04/3.bmp)
بهمن جادویه یا بهمن مردانشاه در پایان دوران ساسانی و در طی حملهٔ اعراب به ایران فرمانده سپاه ایران در منطقه سواد (عراق) بود. نام او بیشتر بخاطر فرماندهی در جنگ پل ، میان ایران و اعراب بود که به پیروزی ایرانیان منجر شد. در سال ۶۳۴ میلادی بهمن جادویه ازسوی رستم فرخزاد از تیسفون به همراه سپاه و فیلان جنگی به سواد فرستاده شد؛ از آن سوی ابوعبیده مسعود ثقفی با لشگر خویش از روی پلی که بر روی رود فرات بود گذشت و در طی جنگی سخت ابوعبیده با حدود چهار هزار نفر از لشکریانش در این جنگ که جنگ پل نامیده میشود، کشته شدند و گروه باقیمانده فرار کردند. بهمن جادویه می خواست تا فراریان را دنبال کند لیکن خبر رسید که در تیسفون شورش رخ داده است ، از این رو بهمن راه تیسفون را در پیش گرفت. بر اساس گفته هایی، پس از این شکست سنگین عمر بن خطاب تا یکسال دیگر نام عراق را نمیآورد.در سال ۶۳۷ میلادی در جنگ قادسیه در روز دوم لشکر کمکی اعراب که از شام رسیده بود، وارد میدان شد و نبردهای تن به تن بین پهلوانان دو سپاه صورت گرفت. هنگام مبارزه سه نفر از سرداران ایرانی که بهمن جادویه هم یکی از آنان بود، کشتهشدند.
نامش پاینده و یادش گرامی باد- سردار رستم فرخ زاد
![4.bmp](http://parsiandej.ir/webhaa/ahura/2014/04/4.bmp)
رستم فرخزاد فرمانروای خراسان ، فرزند سپهبد فرخ هرمز ، سردار نامدار و کاردان و دلیر پایان دوره ساسانیان بود. در سال ۶۳۶ میلادى از سوی شاهنشاه ایران ، یزدگرد سوم مامور جمع آوری سپاه و جنگ برای بیرون راندن اعراب شد. سپاهیان او به فرماندهی بهمن جادویه با اعراب جنگیدند. در این جنگ (جنگ پل) اعراب شكست خوردند و متواری شدند. یكسال پس از این شكست، عمر بن خطاب خلیفه اعراب سپاه دیگری برای حمله به ایران تدارك دید و فرماندهی آن را به سعد بن ابی وقاص سپرد و برای مقابله با یورش اعراب بار دیگر رستم فرخزاد به فرماندهی سپاهیان ایران برگزیده شد و خود شخصا فرماندهی کل نیروی لشکری را به عهده گرفت و درفش كاویانى (پرچم ایران) را در برابر خود قرار داد. دو سپاه در قادسیه (در ۳۰ كیلومترى كوفه ) در برابر هم صف آرایى كردند. این جنگ (جنگ قادسیه) چهار روز به دازا كشید و با وجود برتری ایرانیان در روز نخست، به سبب ورود نیروهاى کمکی سورى به سپاه اعراب در روز سوم و برخاستن توفان شن به سمت نیروى ایران ، جنگ برای سپاه ایران سخت شد ، رستم در صحنه جنگ از پا افتاد و جنگ در روز چهارم به سود اعراب پایان گرفت و درفش كاویانى به دست تازیان افتاد. هنگامی که تن رستم را یافتند جای صد ضربه شمشیر و نیزه بر تنش بود…
نامش پاینده و یادش گرامی باد
-سردار پیروز نهاوندی
![5.bmp](http://parsiandej.ir/webhaa/ahura/2014/04/5.bmp)
فیروزان سرباز گمنام و بنامی است که برای نجات ایران با اعراب مهاجم جنگید و سمبل مقاومت مردم ایران در مقابل اعراب مهاجم است. در جنگی که به سقوط تیسفون منجر شد به دست اعراب اسیر شد و به عنوان بـرده به یک نفرعرب ( به قولی حاکم بصره یا کوفه )فروخته شد. آنگونه که در کتاب (تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی) گفته شده ، فیروزان کسی بود که عمربن خطاب خلیفه مسلمین و کسی را که به ایران لشکر کشید را کشت و به نوعی انتقام ایرانیان را گرفت . فیروز دختری داشت که گویا مروارید نام داشت و از آنجا که در زبان عربی به مروارید، لولو میگویند به فیروزان ابو لولو یا پدر مروارید گفته میشد. پیروز نهاوندی که تا آن زمان همچنان پایبند به آیین نیاکان بود ، به سال 23 هجری ، در یک فرصت مناسب « عمر » خلیفه اعراب را که دستور تجـ*ـاوز به خاک پاک ایران را صادر کرده بود را ( به عنوان یک متجاوز ) به خونخواهی یزدگرد سوم ، رستم فرخ زاد و زنان و دختران ایرانی که توسط اعراب متجاوز به بردگی گرفته شده بودند ، با خنجری دو دماز پای در آورد. عبداللهابن عمر، پس از قتل پدرش، فیروزان را همراه با دخترش مروارید، هرمزان سردار معروف ایرانی و یک مسیحی ایرانی را ناجوانمردانه به قتل رسانید.
نامش پاینده و یادش گرامی باد
6-سردار سلطان جلال الدین خوارزمشاهی
در زمان حمله مغولان به ایران سلطان جلال الدین خوارزمشاهی در برابر مغولان وحشی قد برافراشت و چندین جنگ بین سلطان جلال الدین و مغولان در گرفت. پس از جنگ پروان که با شکست سنگین مغولان پایان یافته بود ، چنگیز خان مغول خود وارد جنگ شد ، در گذرگاهی بنام نیلاب در رود سند دو سپاه به هم رسیدند چنگیز گذرگاه را بست ، سلطان از یک سو رودخانه ای خروشان و ژرف و از سویی دیگر دشتی پهناور پر از مغولان وحشی را پیش روی خود می دید. با این وجود امید خود را از دست نداد و وارد کارزار شد بطوری که کاتب سلطان ، جنگ را چنین توصیف کرده است : (مردانه با اندک سپاه در برابر چنگیز ایستاد و حمله برد وآن جمع را به هر سوی بتاخت ، چنگیز روی شکست بدید پشت نموده بگریخت…) در ابتدا پیروزی با سلطان بود اما ده هزار نفر از افراد زبده لشکر مغول بنام بهادر که کمین کرده بودند حمله کردند و چیدمان سپاه ایران را برهم زدند و سپاه سلطان یکپارچگی خود را از دست داد گروهی کشته شدند و گروهی خود را به آب زدند و فرو رفتند جنگ هر دم سخت تر می شد. مادر ، همسر و کنیزان سلطان از او خواستند تا آنها را به آب بیندازد تا به دست مغولان نیفتند و سلطان ناچار چنین کرد
شبی آمد که می باید فدا کرد به راه مملکت فرزند و زن را
به پیش دشمنان ایستاد و جنگید رهاند از بند اهریمن وطن را
پس از آن ، سلطان ، مرگ در دل امواج خروشان سند را بر ننگ سرافکنده ایستادن در برابر چنگیز به جان خرید و سوار بر اسب و شجاعانه بی هراس از مرگ خود را در میان امواج سهمگین سند انداخت وتوانست پیروزمندانه خود را از چنگال مرگ بیرون بکشد. حمداله مستوفی می گوید : (سلطان جلال الدین با هفتصد مرد ، بی کشتی از آب سند گذر کرد) چنگیز وقتی این صحنه را دید رو به پسران کرده گفت : (از پدر ، چنین پسر باید…)
همچنین چنگیز درباره سلطان جلال الدین گفته بود : اگر من صد مرد جنگی چون او داشتم جهان را می گرفتم…
نامش پاینده و یادش گرامی باد