اخبار سینما و تلوزیون سینمای اجتماعی ایران و همه داشته ها و نداشته هایش

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 140
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]مجله رو به رو - علی مسعودی نیا: «سینمای اجتماعی» شاید از اساس اصلاح پَرتی است و در ایران کاربرد و کارکرد پرت تری هم یافته و اصلا تبدیل شده است به یک جور ژانر که کلی هم ساب ژانر دارد؛ اما در تعاریف بنیادین هنرهای روایی، اصولا روایت زمانی شکل می گیرد که تنشی در میان باشد و تنش زمانی رخ می دهد که بین فرد و جامعه چالشی پدید آید.

بنابراین دوباره تاکید می کنم «سینمای اجتماعی» اصطلاح پرتی است؛ چون سینمای غیر اجتماعی یا روایت غیر اجتماعی وجود ندارد؛ حتی در روایت هایی که انسان هم در آن حضور و کنشگری ندارد – مثل فایل ها یا داستان هایی که اشیا یا جانوران با استفاده از «تشخیص» (Personification) روایت شان می کنند، یا روایت توصیفی و ... – باز از طریق تحلیل گفتمان و بررسی اسلوب نوشتار می توان به نوع موضع گیری روایتگر رسید که خود بیانگر تنش نهادینه روایت و روایتگر با جامعه خواهد بود.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1085176_357.jpg

آنچه ما به عنوان سینمای اجتماعی در ایران امروز می شناسیم، در حقیقت شاخه ای از سینمای واقع گرایانه است که به بیان نمونه های نوعی درگیر با معضل های جاری امروز جامعه ایران می پردازد؛ سینمایی ضد تخیل که رویکرد روایی و تکنیک های معمول سینمای مستند را محمل داستان گویی خود می کند و کنشگر اصلی یا قهرمانش را هم سطح با محیط و آدم های پیرامون در نظر می گیرد. در حقیقت آنچه ما به عنوان سینمای اجتماعی ایران می شناسیم، سینمایی است که معمولا از دو طبقه فرودست و متوسط، مثال هایی برای ما می آورد و از آنها به عنوان «مشت نمونه خروار» استفاده می کند.

به همین دلیل است که فیلم های منسوب یا متعلق به این سینما اکثرا حیثیت قضاوت کننده و تحلیلگر ندارند. در عوض می کوشند بی طرف و منفعل به یک مکانیسم زیبایی شناسانه مبتنی بر «باورپذیری» دست یابند و شأنی آینه وار برای تماشاگرشان داشته باشند.

سیر سینمای اجتماعی ایران از دوران شکل گیری موج نو و البته با ارجاع به چند فیلم الهام بخش فیلمسازان این جریان (مثلا «شب قوزی» و «خشت و آینه») قابل پیگیری است. در سینمای موج نو رویکرد اجتماعی به فراخور گفتمان مبارزاتی حاکم بر دو دهه 40 و 50 شکل عصیانی به خود می گیرد. آدم های تک رو و ضد قهرمان های حاشیه نشین روزگار در فیلم های سینماگرانی مانند مسعود کیمیایی، امیر نادری، جلال مقدم، ذکریا هاشمی و ... علیه تبعیض و بی عدالتی اجتماعی موجود دست به عصیان می زنند و هر چند نهایتا به سرنوشتی تراژیک دچار می شوند، اما حیثیت «قهرمان» را برای خود حفظ می کنند.

آنها شخصیت هایی هستند که امیدی به نهادهای قانونی حاکم بر جامعه ندارند و به همین دلیل در قالب ضد قهرمان هایی جذاب، خودشان مجری عدالت و قانون می شوند و معمولا هم از پسِ هژمونی ساختار قدرت بر نمی آیند؛ اما آثاری که امروزه زیر پرچم سینمای اجتماعی صف می کشند، بیشتر از شاخه دیگر موج نو تاثیر پذیرفته اند که در آن فیلمسازانی مانند داریوش مهرجویی، سهراب شهید ثالث، بهرام بیضایی، علی حاتمی، خسرو هریتاش و ... حضور داشته اند؛ سینمایی که کیفیتی تحلیلگر و گزارش گونه دارد و بیشتر نوعی نقد رفتارشناسانه را به جامعه و نهادهای حاکم بر آن مطرح می کند.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1085177_676.jpg

قیاس قهرمان فیلم «قیصر» با شخصیت اصلی فیلم «طبیعت بی جان» به خوبی تفاوت این دو طیف را به ما نشان می دهد. اگر قیصر با چاقوی ضامن دارش به قصد انتقام خون خواهر، خیابان های تهران را زیر پا می گذارد و برادران آب منگل را یکی یکی سلاخی می کند، سوزنبان پیر «طبیعت بی جان» نمونه ای از انفعال مطلق است. شهید ثالث از زندگی پوچ و بدوی و سرشار از ناآگاهی آدم های حاشیه نشین اجتماع گزارشی تهیه می کند و پیش روی مخاطب می گذارد. سوزنبان پیر بعد از دریافت حکم بازنشستگی از سر استیصال به یک نهاد دولتی رجوع می کند و البته نتیجه ای هم نمی گیرد.

پس از پیروزی انقلاب، تا سال ها سینمای ایران به دلیل فضای متاثر از موقعیت امنیتی و سیـاس*ـی بر ایران و شروع جنگ میان ایران و عراق، نه در رویکرد عصیانی و نه در رویکرد تحلیلی، مجال طرح چندانی در سینمای ایران نداشت. معضلات اجتماعی و بی عدالتی ها معمولا به دوران رژیم شاه ارجاع داده می شدند و در مباحث اجتماعی جاری، فقط به مسائلی چون اعتیاد، مذمت مهاجرت از کشور و طلاق و دعواهای خانوادگی بسنده می شد.

فیلمسازان باقی مانده از دوران موج نو البته همچنان پرچمدار سینمای اجتماعی ایران بودند. داریوش مهرجویی با «اجاره نشین ها» و «هامون»، مسعود کیمیایی با «دندان مار»، عباس کیارستمی با «کلوزآپ» و ... بهترین نمونه های سینمای اجتماعی این دوران را ارائه می دهند. به این گروه فیلمسازانی جوان تر مانند محسن مخملباف، کیومرث پرو احمد، ابوالفضل جلیلی، کیانوش عیاری، رخشان بنی اعتماد و ... نیز اضافه می شوند که با آثارشان نگاه به جامعه آن دوران ایران را به عنوان اصلی ترین جریان سینمای هنری تثبیت می کنند.

کم کم ژانرهای دیگر در رقابت با این گفتمان عقب می مانند و در دهه 70 و هم زمان با دوران اصلاحات، تقریبا همگی به حاشیه رانده می شوند. سیاست زدگی جامعه در دهه 70 سبب می شود که سینما نیز همچون ژورنالیسم به تب عبور از خط قرمز و تابوشکنی اجتماعی و افشاگری مبتلا شود و حرف های ناگفته و عقده شده در دو دهه گذشته، همه بر زبان جاری شوند.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1085178_796.jpg

بسیاری از فیلم های ساخته شده در این دوران – به سیاق ادبیات دوران انقلاب مشروطه – تاریخ مصرف دارند و شاید اصلا امروزه نتوان آنها را پسندید و درک شان کرد. با این همه این رویکرد در سال ها و دهه های بعد نیز همچنان میان سینماگران محبوب ماند و هنوز هم بازار عرضه و تقاضایش داغ است.

دهه 70 از این نظر نقطه عطف سینمای اجتماعی ایران بود که «چه گفتن) (یعنی محتوا) بر «چگونه گفتن» (یعنی فرم) فائق آمد. سینمای اجتماعی هر چند معمولا در ظاهر از مداخله در امور سیـاس*ـی طفره می رفت اما در باطن نقد سیـاس*ـی تند و تیزی را با خود یدک می کشید. اجتماع و نهادهای اجتماعی (خانواده، مدرسه، دانشگاه، صنف و ...) در این سینما بازتابی بودند از نتایج تصمیم گیری های سلفی دوران.

به همین دلیل کم کم متولیان دوستی سینما نسبت به این فیلم ها حساس شدند و خطوط قرمز پررنگ تری را حول سینمای اجتماعی ترسیم کردند و از دهه 80 مفهوم غریب و گل و گشاد «سیاه نمایی» سایه مهیب خود را بر سر فیلم ها انداخت و ممیزی و اصلاح و توقیف به امری روتین بدل شد.

در دهه 80 کم کم نوک پیکان نقد اجتماعی – تا حدی بالاجبار و تا حدی از سر اختیار – از سمت نهادهای حاکم بر جامعه منحرف شد و به سمت خود مردم نشانه رفت. دهه 80 و متعاقب آن دهه 90 تحت تاثیر مناسبات اینترنتی و شبکه های اجتماعی و دیالوگی که از این طریق بین مردم جامعه شکل گرفت، دوران حمله به معیارهای طبقات مختلفی اجتماعی – و بیش از همه طبقه متوسط – بوده و هست.

در سینمای این دو دهه اگر افشا و تابوشکنی خاصی را هم در فیلم های اجتماعی می بینیم، درباره مناسبات موجود در زندگی خود مردم است است. نقد به سیاست های حاکم به حاشیه رفته و ساختاری استعاری یافته است. مهم ترین فیلمساز این دورن – اصغر فرهادی – جریانی را به راه می اندازد که در بوطیقای آن نه اجبار و هژمونی قدرت، که انتخاب آدم ها، سرنوشت شان را رقم می زند.

در «چهارشنبه سوری»، «دایره زنگی» (که فیلمنامه آن نوشته فرهادی است)، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین»، سرشت اخلاقی و منفعت طلبی آدم ها، آنان را به ریاکاری، دروغ، پنهان کاری، توافق های دور از وجدان و سردی روابط عاطفی می کشاند و فیلمساز با استفاده از قصه های منعقد نشده – یا همان پایان باز – تماشاگر را به چالش می کشد تا تصویری از شأن تضعیف شده انسانی خویش را در روزگار کنونی ببیند و به قضاوت آن بنشیند.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1085179_791.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
موج «فرهادیسم»، بسیاری از فیلمسازان کهنه کار و نوپای ایران را نیز با خود برد. مخاطب سینمای ایران هم انگار از این کیفیت مازوخیستی لـ*ـذت زیادی می برد و از آن استقبال می کرد. این گزارش اکثریت بود که اکثریت را نقد می کرد و اکثریت به تماشایش می نشستند و از تخریب خود لـ*ـذت می بردند؛ البته همچنان متولیان امر سینمایی در این آثار نیز «سیاه نمایی» را رصد می کردند و از آن خوانشی سیـاس*ـی و اعتراضی داشتند. همین واکنش البته برای برخی از فیلمسازان محملی شد برای موج سواری و فیگور آلترناتیو و اپوزیسیون گرفتن. هر کس که حرفی هم نداشت، با استناد به واکنش نهادهای نظارتی بر آثار سینمایی، خود را افشاگر و قهرمان جا می زد.

این موقعیت فیگوراتیو، هنوز هم محبوب بسیاری از فیلمسازانی است که در دهه 90 وارد سینمای ایران شده اند و تلاش می کنند با استفاده از جریان غالب روشنفکرنمایانه برای خود تریبونی دست و پا کنند و به محبوبیتی برسند. از طرفی جشنواره های جهانی هم که در مورد امروز و اکنون جامعه ایران کنجکاو بودند، کم کم توجه شان از طیف سینمایی نزدیک به عباس کیارستمی منحرف شد و به فیلم های داستان گو و شهری ایران التفات نشان دادند. برخی سینماگران نیز این موقعیت را برای عرضه آثار خود به بازار و تماشاگر بین المللی مناسب دانستند و به همین سمت و سو رفتند.

سینمای اجتماعی ایران در این روزگار از چند مشکل عمده آسیب می بیند؛ نزدیکی به گفتمان های غالب اجتماعی، سطحی نگری و محتوامحوری. تم هایی چون خــ ـیانـت، حقوق زنان، ایرادهای سیستم قضایی، اختلاف طبقاتی، بزهکاری و امثالهم، ماده خام و اصلی این سینماست که در طرح و ارائه آن نسبت به رویکرد موجود در فضای مجازی و ژورنال تفاوت چندانی دیده نمی شود.

در حقیقت هر چند پرداختن به این گفتمان ها در جای خود با ارزش است، اما سینماگران اجتماعی ایران، به ندرت موفق می شوند محصولی بدون تاریخ مصرف ارائه دهند که در آن شاهد یک «موقعیت بشری» باشیم.

معضل دوم که همان سطحی نگری باشد هم شاید از همین جا ناشی می شود. وقتی طرح مسئله ملتهب اجتماعی دغدغه اصلی باشد، نشان دادن (به معنای صوری) جای بازتاب دادن (به معنای تحلیلی) را می گیرد. سینمای اجتماعی ایران به همین دلیل سینمایی است وراج و حراف و بیانگر که صرف بیان معضلی را که به یک دغدغه عمومی بدل شده، بر افزودن ارزشی تحلیلی یا شناختی بر آن ترجیح می دهد.

در حقیقت این سینما به سمت و سویی می رود که تنها تیترهای جنجالی برای مطالبش انتخاب می کند و ذیل این تیتر، حرف تازه ای برای گفتن ندارد. ژست آلترناتیو می گیرد؛ اما نه می تواند نه می خواهد جایی را بکوبد؛ پس بسنده می کند به نوعی خودویرانگری.

در عین حال در این خط مشی، سوژه چنان دارای اهمیت می شود که فرم کارکرد خود را از دست می دهد. بازی های کنترل شده، قصه های خطی، استفاده از دوربین روی دست، فیلترهای خاکستری و ... همگی نمودهای تکنیکال همین طرز تفکر هستند. این فیلم ها زمانی هم که با فرم های نامتعارف و خلاق همراه می شوند، نمی توانند به یک محصول در هم تنیده لاینفک برسند؛ یعنی نمی فهمیم فحوای فیلم چرا باید با چنین فرمی ارائه می شده. خوره نگاه رئالیستی و نئورئالیستی و این اواخر ناتورالیستی، چنان به جان این فیلم ها افتاده که حتی موقعیت های کاملا منحصر به فرد و غیرقابل تعمیم را نیز با ساختاری واقع گرایانه عرضه می کنند.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1085180_732.jpg

جایی برای خیال در این سینما باقی نمانده است. تخیل به طرزی بیمارگونه به واقعیت بیرونی وابسته شده و اگر این واقعیت بیرونی معنا و کارکرد خود را از دست بدهد، فیلم از اساس غیرقابل فهم و تفسیر و فاقد ارزش خواهد بود. انتخاب محتواها نزد برخی از فیلمسازان نوعی موج سواری بر پسند نخبه نمایان (و نه نخبگان) جامعه است. بسیاری از این فیلم ها اگر از سوی نهادهای ممیزی تهدید نشوند، واقعا هیچ گفتمان خطرناکی را در دل خود مستتر ندارند. سینمای اجتماعی ایران – به جز چند فیلم و چند کارگردان که استثنا هستند – تنها ادای عصیان و اعتراض و افشاگری را در می آورد؛ اما در عمل پوک است و بی دوام.

آیا سینمای ایران چاره ای جز این دارد؟ پاسخ به این پرسش کار دشواری است. نقدهای کنار گود ممکن است فیلمسازان و آثارشان را بکوبند و به آنها اتهام ها و انگ های مختلفی بزنند اما فرایند ساخت و تولید اثر سینمایی در ایران پیچیدگی های بسیاری دارد که دست و پای سینماگر را می بندد.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]نکته اینجاست که آن «اکثریت» مردم که دغدغه مند هستند و مسائل اجتماعی و سیـاس*ـی ایران برای شان اهمیت دارد، از هر هنرمندی انتظار دارند که با این مسائل درگیر باشد و سهم خود را در بیان و تفسیر آنها ادا کند؛ اما نظارت حاکم بر سینمای ایران چندان با این بیان و تفسیر موافق نیست و امکان عمق گرفتن به آن نمی دهد؛ پس در این میان چاره ای باقی نمی ماند که به قول رضا براهنی به یک موقعیت «پشمک وار» بسنده کند؛ موقعیتی که به فیلم حجم می دهد و از دور آن را عظیم و پر مغز جا می زند، اما نزدیکش که می شوی به راحتی چند کیلومتر از آن را می توانی مثل پشمک به لقمه ای بدل کنی و در دهان بگذاری و همان لقمه هم در جا در دهان آب می شود.

در عین حال حتی در همان منش محتواگرایانه نیز به علت همین نظارت بسیاری از سوژه ها کاملا پشت خط های قرمز متوقف می شوند و امکان طرح در سینما را نمی یابند. ژست واقع گرایانه فیلم ها نهایتا به جایی نمی رسد چون برای حرکت مطابق موازین موجود در سینمای ایران بخش عظیمی از واقعیت های زندگی مردم این روزگار را نمی توان همان طور که هست جلوی دوربین برد.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بنابراین باید بسنده کرد به سایه ای از واقعیت که در بهترین شرایط هم نمی توان فیلم بودنِ فیلم را نامرئی کند؛ اما حتما راه هایی هم وجود دارد برای رسیدن به فرمولی که سینمایی ماندگار و عمیق و حقیقا اجتماعی (مثل سینمای کن لوچ) را نهادینه کرد و وسعت داد. اگر چنین نباشد انتظاری که از سینمای اجتماعی داریم، با امکاناتی که در اختیار دارد، انتظار پرتی خواهد بود و باید به همین تیترهای جنجالی بسنده کرد و لاغیر...[/BCOLOR]​
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]مجله رو به رو - حافظ روحانی: از درام های پر تنش اصغر فرهادی تا کمدی های کم هزینه ویدئویی که با سفتی تحقیرآمیز «شانه تخم مرغی» خوانده می شوند؛ از فیلم های رخشان بنی اعتماد تا ملودرام های خانوادگی که به سراغ کشمکش بین اعضای یک خانواده می روند؛ از «نیاز» (علی رضا داوودنژد، 1371) تا «ابد و یک روز» (سعید روستایی، 1395)؛ از «یک بار برای همیشه» (سیروس الوند، 1371) تا «لانتوری» (رضا درمیشیان، 1395) و ده ها فیلم دیگر در طول یک دهه گذشته، بارها و بارها ذیل عنوان «سینمای اجتماعی» یا «فیلم اجتماعی» رده بندی شده اند. در طول سال های گذشته، پدیده «فیلم اجتماعی» در نوشته های سینمایی «ژانر اجتماعی» هم نوشته شده است تا به این وسیله، آرام آرام جایگاهی مهم در نوشته های سینمایی سال های اخیر پیدا کند.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «سینمای اجتماعی» محبوب منتقدان است؛ لااقل بسیار بیشتر از ملودرام ها یا کمدی ها که صرف وجودشان مجوزی است به منتقد تا آنها را آماج حملات خود قرار دهد و چه محبوب جشنواره ها و داوران این ور و آن ور که کمتر از کنار چنین فیلمی بی اعتنا می گذرند. به این ترتیب بود که اصطلاح «اجتماعی» به ناگهان پرکاربردترین واژه بین سینماگران، منتقدان، پخش کنندگان، سینماداران و حتی سینماروها شد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1085190_748.jpg

    در طول 15 سال گذشته، این واژه به شکلی جدی و وسیع مورد استفاده قرار گرفت تا طیفی بسیار پیچیده از فیلم ها، شامل درام های رئالیستی اصغر فرهادی، ملودرام های زنانه بنی اعتماد، کمدی های خانوادگی ارزان قیمت و ده ها فیلم دیگر را توصیف کند. به نظر می رسد «فیلم اجتماعی» تا حد زیادی با مفهوم رئالیسم قرین شده است؛ به این معنا که همان قدر که کمدی ها یا ملودرام ها غیر واقعی در نظر گرفته می شوند، فیلم اجتماعی، واقع گرا و رئالیستی خوانده می شود.

    با این حال انگار هیچ یک از کسانی که این واژه ها را بارها به کار می برند، به ریشه ها یا معنای آن توجه نمی کنند تا واژه «سینمای اجتماعی»، «فیلم اجتماعی» یا «ژانر اجتماعی» و کاربردهای گوناگون دیگرش آنچنان پرکاربرد شود که بتوان از آن به عنوان مصداق بارز غلط مصطلح نام برد. پس به مانند هر غلط مصطلح دیگری، تاثیراتش را بر فرهنگ عمومی می گذارد، وارد زبان سینمایی می شود و البته مشکلی دیگر بر مجموعه مشکلات مطالعات نظری سینمای ایران می افزاید.

    اما ترکیب «سینمای اجتماعی»، «فیلم اجتماعی» یا حتی «ژانر اجتماعی» واقعا به چه معناست؟ آیا این اصطلاح مجموعه ای از تولیدات سینمایی ایران را توصیف می کند؟ آیا وضعیت تولید، پخش، علاقه مندی تماشاگران یا سوالاتی از این دست را پاسخ می دهد؟ کم و بیش هیچ یک از کسانی که این «عبارت» را به کار بـرده اند، به هیچ کدام از این سوالات و پاسخ های احتمالی اش فکر نکرده اند. به این ترتیب سینمای ایران الان واجد یک جریان سینمایی و مجموعه فیلم هایی تحت عنوان «سینمای اجتماعی» است، بی آن که بداند این «سینمای اجتماعی» چیست، چه ساخته هایی را شامل می شود و اصولا آیا کمکی به درک ما از تولید دارد یا نه.

    در یک نگاه کلی، نقد اجتماعی به واسطه نفوذ تفکرات چپ گرا در ادوار مختلف در تاریخ ایران نفوذ فراوانی داشته و دارد. پس بدیهی است که این نگاه عمومی از رابـ ـطه و نسبت بین هنر و اجتماع به مطالعات سینمایی هم وارد شود. عبارت سینمای اجتماعی ریشه در این علاقه مندی و روش مرسوم و آشنا در مطالعات فرهنگی ایران دارد؛ عبارتی که می کوشد یک باور عمومی از هنر (به عنوان رسانه ای برای بیان معضلات اجتماعی و یافتن راه حل برای این معضلات) را در سینما به شکل نظری بیان کند که سینما روشی است برای بیان ناهنجاری های اجتماعی و حتی گهگاه ابزاری برای حل این معضلات.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1085191_790.jpg

    جدا از این سوال که آیا اصولا سینما یا هنر توانایی این کار را دارد یا نه، طرح این موضوع، هنرمندان و سینماگرانی می خواهد که درک اجتماعی بالایی داشته باشند یا اصولا طرح بحران ها یا معضلات اجتماعی دغدغه و مسئله ذهنی شان باشد. اینکه آیا همه فیلمسازان در سال های اخیر واقعا دغدغه طرح مسائل اجتماعی را داشته اند یا نه، خود مسئله ای دیگر است. به نظر می رسد شکل گرفتن یک ساختار سینمایی و پا گرفتن فکر غالب فیلم اجتماعی، بسیاری از فیلمسازان را ترغیب کرده باشد که لااقل یک بار بحث خود را با طرح مسائل اجتماعی بیازمایند.

    با وجود همین سابقه طولانی تاریخی از نفوذ تفکرات چپ در مطالعات فرهنگی ایران، منتقدان اولیه سینمای ایران اتفاقا فیلم های موسوم به فیلمفارسی را برای اجتماع، مخرب تشخیص می دادند. به عنوان مثال در بیشتر نوشته های دهه های 30 و 40 کمتر منتقدی است که رویکرد اجتماعی سینماگران به معنای همین رویکرد در بیان نارسایی های اجتماعی را مفید دانسته باشد.

    در دهه 50 هم کمتر می توان به این رویکرد برخورد کرد. در واقع بیشتر منتقدان همچنان حاضر به پذیرش رابـ ـطه فیلم های موسوم به فیلمفارسی با نظام اجتماعی نبودند. این در حالی است که فیلمفارسی ها به واسطه استقبال عمومی تماشاگران، اتفاقا بیانگر کیفیت های زندگی اجتماعی بودند.

    اما مشکل اصلی عبارت سینمای اجتماعی در خود عبارت است. عبارت سینمای اجتماعی به هیچ عنوان چیزی را درباره کیفیت یا ویژگی های یک فیلم مشخص نمی کند. سوال اینجاست که عبارت سینمای اجتماعی قرار است چه چیزی را درباره یک فیلم مشخص کند. آیا با شنیدن این عبارت، قرار است کیفیتی درباره یک فیلم سینمایی بر ما معلوم شود؟

    در این عبارت واژه اجتماعی به عنوان صفت برای توصیف یک گونه از سینما استفاده شده است؛ ولی اشکال اینجاست که واژه اجتماعی ارتباطی به حوزه سینما ندارد و به همین دلیل از توصیف هر کیفیتی درباره سینما یا شکل فیلم عاجز است؛ به عنوان مثال می توان به دو دوره سینمایی رجوع کرد. نئورئالیسم سینمای ایتالیای یا رئالیسم سوسیالیستی سینمای انگلیس به نظر می رسد برخی از ویژگی هایی را که به سینمای اجتماعی ایران نسبت داده می شود، بتوان در این دو جریان سینمایی بازشناسی کرد.

    هر دو جریان مذکور در پی تصویر کردن زندگی طبقه فرودست (کارگر) یا بازتاب تاثیر رخدادهای عمده سیـاس*ـی یا اجتماعی بر زندگی و روابط انسان ها بوده اند. هر دو آنها در زمان خود به سراغ نوعی بیان غیرنمایشی رفتند و بر جنبه های واقع گرایانه تاکید کردند. هر دو جریان از مکان های واقعی برای فیلمبرداری استفاده کردند و حتی به سراغ نابازیگران رفتند تا ذات واقعیت را به بهترین شکل ممکن در فیلم های شان نمایش دهند. در ضمن هر دو جریان سینمایی پیوستگی مشخصی با جریانات سیـاس*ـی چپ گرا داشتند و حتی به نوعی به احزاب چپ گرا وابستگی داشتند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1085192_813.jpg

    نکته مهم در مورد دو عبارتی که این دو جریان سینمایی را توصیف می کند، این است که هر دو از یک واژه توصیفی در حوزه هنر، «رئالیسم»، استفاده می کنند. به این ترتیب است که واژه رئالیسم تا حدی پاره ای از کیفیت های سینمایی، فنی و روایی را نیز توصیف می کند.

    سینمای رئالیسم سوسیالیستی در کشور انگلستان کم و بیش با همان ویژگی های قبلی، همچنان تا روزگار ما ادامه یافته است تا بیانگر زندگی طبقه کارگر در بریتانیا باشد؛ ولی نئورئالیسم سینمای ایتالیا با گذر ایام و برطرف شدن تنگناهای اقتصادی، اجتماعی و سیـاس*ـی حاصل از جنگ، ناپدید شد و جریانات بعدی سینمای ایتالیا جای آن را گرفتند.

    اگر هدف اصلی سینماگرانِ جریان موسوم به سینمای اجتماعی ایران را بیان معضلات اجتماعی در نظر بگیریم، نامیدن همه آنها ذیل عنوان مشترک فیلم اجتماعی، ما را با این مشکل مواجه می کند که مجبور می شویم اَشکال مختلف سینمایی را با رویکردها، شکل ها و جریانات مختلف سینمایی ذیل یک عنوان رده بندی کنیم، بی آن که عبارت فوق، نکته ای را درباره این فیلم های نامتجانس به ما توضیح دهد.

    از یک طرف، سینماگران موسوم به اجتماعی برخلاف دو نمونه یاد شده، خاستگاه سیـاس*ـی یا حزبی مشخصی ندارند؛ به این ترتیب نمی توان از این ابزار برای تعیین رویکرد آنها استفاده کرد. در نمونه هایی اندک، کوشش سینماگران در چند فیلم پیاپی، پرداختن به یک طبقه اجتماعی مشخص یا آدم هایی از طبقه فرودست بوده است. در ضمن پرداخت سینماگران در فیلم هایی که واجد ویژگی های روایی مشترک باشند هم بسیار متفاوت است. در نمونه هایی این پرداخت، رئالیستی است و در دیگر نمونه ها کاملا پیرو الگوهای ژنریکی چون ملودرام یا شبیه به آن.

    از طرف دیگر میل سینماگران به فیلمبرداری در مکان های واقعی نه بر آمده از یک نگاه نظری که بیشتر حاصل ساختار تولیدی در سینمای ایران است. به این معنا که در بیشتر موارد، حضور گروه فیلمسازی در مکان های عمومی لزوما برای ثبت واقعیت نیست، بلکه صرفا یک التزام تولیدی است که به واسطه فقدان امکانات استودیویی رخ می دهد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1085193_172.jpg

    در بسیاری از نمونه ها، سینماگران اتفاقا می کوشند تا ازت ابزارهایی که برای بیان واقع گرایانه استفاده می شوند، احتراز کنند و به جای آن از حرکات پیچیده دوربین استفاده کنند. همه اینها نشان می دهد که چقدر عبارت سینمای اجتماعی برای توصیف انواع تولیدات گسترده سینمایی در ایران، ناکارآمد و کلی است.

    در دو دهه 60 و 70 میلادی اصطلاح «سینمای سیـاس*ـی» به عنوان یک جریان پر سروصدا در سینمای جهان پا گرفت. این عبارت در آن دو دهه بارها و برای توصیف طیف وسیعی از تولیدات سینمایی به کار رفت. از فیلم های کوستا گاوارس گرفته تا مجموعه ای از فیلم های انتقادی آمریکایی یا تریلرهای جنایی که بر اساس داستان یک گروه سیـاس*ـی رخ می داد. با این حال عبارت «سینمای سیـاس*ـی» هم در توصیف کیفیت های سینمایی چندان موفق نبود.

    علت آن در تفاوت رویکردهای گوناگون سینماگران به این پدیده بود. با این حال در آن دو دهه، تحرکات سیـاس*ـی در کشورهای مختلف، حال و هوایی ایجاد کرده بود که برای بسیاری جالب و هیجان انگیز بود.

    به این ترتیب بود که عبارت «سینمای سیـاس*ـی» بیشتر به عنوان عبارتی تبلیغاتی در پخش فیلم مورد استفاده قرار گرفت. به نظر می رسد سینمای اجتماعی ایران هم بیشتر به همین جنس از واژه سازی شبیه باشد و بیش از آن که ناظر بر پاره ای کیفیت های سینمایی، روایی یا بیانی در فیلم ها باشد، بر اثر مقتضیات و نیازهای حوزه پخش و برای تبلیغ فیلم های سینمایی تولیدی در سینمای ایران به وجود آمده باشد.

    اگر این پیش فرض را بپذیریم، باید به این سوال پاسخ دهیم: آیا این نام گذاری ماحصل میل تماشاگران به تماشای فیلم های واقع گرایانه است یا این اصطلاح به چیز دیگری اشاره دارد؟ آمارهای فروش در طول دو دهه گذشته نشان می دهد تماشاگران ایران چندان علاقه ای به تماشای فیلم های موسوم به اجتماعی ندارند. لااقل فقط زمانی به فیلمی اقبال نشان می دهند که مایه هایی از کمدی در آن باشد.

    هر چند نمونه هایی از فیلم های موسوم به اجتماعی، در بین پرفروش ترین فیلم های سینمای ایران هستند، ولی در مقابل فیلم های کمدی، این آمار چندان چشمگیر نیست. پس این اصطلاح به چه دلیل به کار می رود؟ از یک طرف عبارت سینمای اجتماعی معمولا د ر کنار واژگان دیگری مانند کمدی استفاده می شود تا عبارت کمدی – اجتماعی شکل بگیرد.

    این گونه موارد معمولا برای توصیف کمدی هایی به کار می رود که بستر روایت را بر مبنای یک مسئله اجتاعی - و نه لزوما معضل اجتماعی – قرار می دهند. به نظر می رسد این کارکرد کلمه اجتماعی در کنار کمدی بیشتر از آن روست که کمدی های سرگرم کننده در سینمای ایران هیچ گاه واجد ارزش اعتباری کافی نبوده اند و با تعریف محبوب در ایران از سینما به عنوان رسانه ای برای بیان مضامین پیچیده و ارزشمند در تعارض است.

    به این ترتیب است که واژه اجتماعی در این موارد می کوشد تا وجهی دیگر به فیلم ها داده و در واقع آنها را فیلم های عمقی توصیف کند که قرار است کاری فراتر از سرگرم کردن انجام دهند. اینکه تا چه حد این دیدگاه درباره سرگرمی در ایران درست است، مسئله ای دیگر است؛ ولی می توان تاثیر آن را در سیاست های بخش سینمای ایران به این شکل دید.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1085194_967.jpg

    حکم، مسعود کیمیایی

    مسئله ای دیگر هم در این میان وجود دارد و آن اینکه در پاره ای از موارد، این مسئله به بازارهای خارجی بر می گردد که گروهی از فیلم ها با رویکردهای رئالیستی بیشتر رو به بازارهای خارج از کشور دارند. این قبیل فیلم ها که معمولا با هزینه ای کم ساخته می شوند با اکرانی محدود در چند جشنواره و کسب جوایز، هزینه های خود را تامین می کنند.

    این فیلم ها در طول دو دهه گذشته البته با عناوینی مانند فیلم جشنواره ای یا سیاه نمایی هم خوانده شده اند که هر دو برای تخطئه آنها بوده و به مانند عبارت سینمای اجتماعی، چیز زیادی را در مورد کیفیت این فیلم ها توضیح نمی دهد.

    در طول سال های اخیر، گروهی از نویسندگان سینمایی کوشیدند با کنار هم نهادن خصایص مشترک بین پاره ای از فیلم های موسوم به اجتماعی، این عبارت را توضیح دهند. خلاصه این تعاریف در روایت، شامل پرداختی به طبقه فرودست شهرنشین، بحران که منجر به وضعیتی عصبی و بغرنج می شود، احتراز از خلق قهرمان، در اجرا شامل دوربین روی دست، رفتن به مکان های فیلمبرداری واقعی که نقاط فقیرنشین شهرهای بزرگ را بازنمایی کنند، فشرده کردن روایت به مدت زمانی محدود، بازی های مبتنی بر ژست های روزمره و ... با این حال بیشترِ فیلم هایی که عبارت سینمای اجتماعی را بر پیشانی دارند، فاقد این ویژگی ها هستند. به هر حال این کوشش از سوی این گروه از نویسندگان سینمایی به ما کمک می کند که دامنه تعریف خود را محدود کرده و دست کم اصطلاح فوق را به شکلی محدودتر استفاده کنیم.

    با این حال عبارت «سینمای اجتماعی» بیش از آن که در پی بیان یک رویکرد در سینمای معاصر ایران باشد و پیش از آن که کمکی به شناخت بهتر خصایص سینمای ایران کند، ما را گیج می کند؛ ولی از طرف دیگر این عبارت نکات مهمی را در مورد رویکردهای عمومی به سینما به عنوان یک پدیده فرهنگی توضیح می دهد. هر چند این عبارت بی تردید به حیات خود ادامه خواهد داد؛ ولی بی شک فقط بر فقدان بررسی دقیق منتقدان در مورد سینمای ایران صحه می گذارد، بی آن که کمک زیادی به درک بهتر ما از تولیدات مان در طول دو دهه 80 تا 90 کند.
    [/BCOLOR]​
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    155
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    99
    بالا