بیوگرافی فیلسوفان "شیخ اشراق کیست؟"

  • شروع کننده موضوع ZahraHayati
  • بازدیدها 186
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
شیخ اشراق کیست؟...

شهاب الدین سهروردی

سودای میان تهی ز سر بیرون کن

از ناز بکاه و در نیاز افزون کن

استاد تو عشق است چو آن جا برسی

او خود به زبان حال گوید چون کن

شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول، (549 - 587 ه.ق.) یا ( ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م.) فیلسوف نامدار ایرانی بوده‌است.
زندگی شهاب الدین سهروردی در سال ۵۴۹ ه.ق. در سهرورد یا قره قوش خدابنده زنجان زاده شد. حکمت و اصول فقه را نزد مجدالدین جیلی استاد فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت
. سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد. به واقع، در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دوره‌های درازی را به اعتکاف و عبادت و تامل گذراند. سفرهای وی رفته رفته گسترده تر شد، و به آناتولی و شامات نیز رسید و در این سفر، مناظر شام «سوریه» او را بسیار مجذوب خود نمود.
در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با «ملک ظاهر» پسر «صلاح الدین ایوبی» (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی) ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد. اما سخن گفتن‌های بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.


وفات عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند. صلاح الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد. به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)

فلسفه اشراق سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت می شناسد. او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می کند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد می گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.


نورالانوار سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور می کند. نور را نمی توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می شوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن ها می رسد.
لازم به یاد آوری است که گرچه عرفان یکی از خصیصه های برجسته ی مکتب فلسفی سهروردی است، او فقط صوفی نبود، مکتب فکری اش هم عرفانی محض نبود، او نظام ساز بود و مانند بسیاری ازتوان مندان دیگر(از قبیل ابن سینا) در باب موضوعات مختلف و سنتی فلسفی ، مانند مابعد الطبیعه،هستی شناسی ، معرفت شناسی ، منطق و غیره اظهار نظر کرده است. هرشماری را که از میان اندیش مندان دنبای اسلام، به عنوان «بزرگترین» برگزینیم، استقلال اندیشه و خلاقیت، و نوآوری، قدرت ترکیب افکار و آرای مختلف، نگرش جهان‏شمول، نیروی بیان و ذوق، و تسلط در زبان‏های عربی و فارسی، شیخ اشراق را در تاریخ تفکر جای‏گاه ویژه و ممتازی بخشیده که از بسیاری جهات قابل قیاس با جای‏گاه دیگران نیست. برجستگی سهروردی را شاید بتوان کلاً معلول سه عامل دانست: تفکر جهان‏شمول و جامع، ابتکار، و جسارت در بیان. شیخ شهاب‏الدین گرفتار تفکر یک‏بعدی و تعصب‏آمیز نبود. وی مانند بسیاری از اندیش‏مندان تاریخ، فقط خود را بر حق نمی‏دانست و دیگران را بر باطل. حقیقت مطلق بیش از یک چیز نمی‏تواند باشد و همه‏ی ملل و نحل، فیلسوفان، عالمان، و عارفان گم‏گشته‏ای بیش ندارند. منتها راه‏هایی که به امید دست‏یابی به این حقیقت برگزیده‏اند، متفاوت بوده است. فرزند سهرورد، نسبت به خط و شیوه‏ی خاصی تعصب نمی‏ورزد و در عمل، تک‏صدایی را جایز نمی‏شمرد. .


بنابراین، وی با وجود این که مسلمانی مؤمن و کاملاً آشنا با علوم قرآنی بود، از جست‏وجوی حقیقت در سنت‏های فکری یونانی، زرتشتی، هندی، یهودی، و مسیحی، نه‏تنها ابایی نداشت، بل‏که عناصری از این سنت‏ها را در تاروپود نسج فکری خویش تنید و نظام فلسفی خویش را جامعیت بخشید.

بهره‏گیری از شیوه‏های فکری گوناگون و درآوردن آن‏ها به قالب نظامی منسجم و هماهنگ، ابتکار و توان ذهنی فوق‏العاده‏ای می‏طلبد و سهروردی از این نیروها بهره‏مند بود. او فلسفه‏ی ارسطویی را نه دربست پذیرفت و نه یک‏جا رد کرد. بل‏که از شیوه‏های استدلالی آن حداکثر استفاده را در ساختن نظام فلسفی خویش برد. شیخ به ارسطو بسنده نکرد و مرعوب نام و آوازه‏ی او هم نشد. به افلاطون و دیگر حکیمان سال‏ها قبل از این دو نیز مراجعه کرد و در یک معنا، مقداری از پایگاه به ظاهر غیر قابل رقابت معلم اوّل کاست. از مؤلفه‏های تقریباً بی‏نظیر و منحصر به فرد فلسفه‏ی شهاب‏الدین، چیزی است که او از آن به حکمت خسروانی تعبیر می‏کند و آن، سنت فلسفی ایرانیان باستان است. شیخ با گنجاندن مقداری از میراث فکری حکیمان ایران باستان، نشان داد که نیاکان ما از چه سرمایه‏ی عمیق فلسفی برخوردار بوده‏اند.


امتیاز دیگر سهروردی، استقلال فکری و جسارت او در عرضه‏ی صریح بسیاری از افکار خویش بود. شیخ شهاب‏الدین هفتاد هشتاد سال پس از زمانی زندگی می‏کرد که نابغه‏ی ایرانی دیگری، به نام امام محمّد غزالی (450 ـ 505ق)، پنبه‏ی فلسفه را زده، و پایگاه آن را ـ لااقل در ایران ـ به کلی سست کرده بود. با ضربه‏ی کاری او به بنیاد فلسفه ـ و به احتمال بسیار، سوءاستفاده‏هایی که متشرعین ظاهری و متعصب از ستیز عالم موجهی چون حجةالاسلام غزالی با تفکر فلسفی، در محکوم کردن فلسفه به عنوان ضد دین کردند ـ دوباره سخن گفتن از فلسفه، آن هم فلسفه‏ی مجوسان (!) کار آسانی نبود. چوبی که غزالی بر زمین زده بود، چنان کوبنده بود که هواداران فلسفه، چنان‏چه می‏خواستند به راه خود ادامه دهند، می‏بایستی خطر متهم شدن به بی‏دینی و انحراف از شریعت را می‏پذیرفتند...

با این‏همه، شاید استثنایی‏ترین نکته در مورد سهروردی، همان باشد که وی شهرت خود و عنوان فلسفه‏اش را از آن گرفته است: نور! به عقیده‏ی او، تنها چیزی که می‏توان نام حقیقت بر آن نهاد و از بسیاری وضوح نیاز به تعریف ندارد، نور است. موجودات، به نسبت درجه‏ی کمال خود در سلسله‏مراتب وجودی، از این حقیقت بهره می‏برند. نور محض، یعنی حقیقت مطلق، خداوند است که شیخ آن را نورالأنوار می‏نامد. درجه‏ی زیبایی و کمال هر موجود، بستگی دارد به درجه‏ی نزدیکی آن به نورالأنوار. البته دقیقاً معلوم نیست که مقصود و تصور سهروردی از «نور» چه بوده است. بعضی از صاحب‏نظران به این نظر متمایلند که مقصود شیخ از نور، «وجود» بوده است. به هر حال، اگر هم او نور را در معنای خاصی به کار بـرده که عیناً همان نور موجود در عالم خارج نیست، بی‏شک بدون عنایت به آن هم نبوده است. از سخنان شیخ و زمینه‏های فکری وی برمی‏آید که او «نور» را با گوشه‏ی چشمی به نور در آیین زرتشتی، نور در قرآن، و حتّی همین نور محسوس ملموس به کار گرفته است. چون در عالم محسوسات نیز چیزی روشن‏تر از نور نمی‏توان یافت. به هر تقدیر، خوانندهی فلسفه‏ی اشراق، آفرینشی زیبا و متلالؤ در برابر چشم ذهن خویش متصور می‏بیند. انسان وقتی به کارگاه خیال شیخ، که صورت عالمی این‏چنین در آن تصویر شده می‏اندیشد، چه عالم درخشان، بدیع، پاک، و امیدبخشی در برابرش جلوه می‏کند! شیخ می‏گوید همه‏ی پرتوهایی که از منبع نور اصلی در عالم پراکنده شده، گرفتار ظلمت ماده گردیده است. امّا این ماده، در واقع اصالتی ندارد و می‏توان آن را زدود تا دوباره همه‏جا و همه‏چیز از نور پر شود. فرد به کمک زهد، ریاضت، و تطهیر نفس از پلیدی‏های ماده، می‏تواند حجاب ظلمت را از پیش بردارد و خود خویشتن را پاک کند تا شایسته‏ی پیوستن به نورالأنوار شود. این‏جاست که نقطه‏ی تلاقی فلسفه و عرفان سهروردی تشکیل می‏شود. در معنایی کلی، می‏توان گفت تلفیق این دو ـ یا نقطه‏ای بینابین این دو ـ است که حکمت اشراق نام گرفته است.

شیخ منافاتی میان فلسفه و عرفان نمی‏بیند. نظام فلسفی او بر استدلال و کشف و شهود، هر دو مبتنی است. پیش‏رفته‏ترین طبقه از طبقات دانایان، آنانند که هم در فلسفه‏ی استدلالی هم در عرفان به کمال رسیده‏اند. او این طبقه را حکیمان متأله می‏نامد. تفاوت عمده میان محمّد غزالی و سهروردی، در این است که امام طوس فلسفه را کنار گذارد تا بیش‏تر و بیش‏تر به عرفان بپردازد. امّا سهروردی آن را وسیله‏ای در کنار عرفان، برای رسیدن به حقیقت قرار داد. با این‏همه، به نظر می‏رسد سهروردی بیش‏تر فیلسوفی عارف‏مشرب است تا عارفی فلسفه‏گرا. عنصر تعقل و استدلال در تفکر وی چنان قوی است که نمی‏توان او را به‏هیچ‏وجه در ردیف عرفا و صوفیانی که عقل را سد راه می‏دانند به شمار آورد. به خلاف «شیخ مذهب»، حافظ شیراز، که «عاقلی را گنه» می‏داند، شیخ اشراق همه‏جا تابع منطق عقل است. سخنانی از قبیل «ما را به عقل مترسان و می بیار ـ کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست»، در نوشته‏های سهروردی نمی‏بینیم. گرچه در جای‏جای بعضی از آثار شیخ شهاب‏الدین، از عشق، سماع، و رقـ*ـص سخن رفته است، مطمئناً فضای روحی او از نوع فضایی نیست که امثال عطار، مولوی، فخرالدین عراقی، و حافظ در آن سیر کرده‏اند. کسی که از تألیف قضایا، ترکیب قیاسات، و استنباط نتایج ـ که همه‏ی ابزارهای منطق است ـ حرف می‏زند، نمی‏تواند با صوفیانی که عقل مآل‏اندیش و احتیاط‏ کار را وقعی نمی‏نهند هم‏نوا باشد. با این‏همه، پیشنهادهای عقل، به نظر سهروردی، باید به تصویب علم شهودی برسد تا کاملاً در خور اعتماد گردد. شیخ اشراق در این معنا، کمابیش هم‏عقیده با شیخ محمود شبستری است که می‏گوید: به قیاسات عقل یونانی ـ نرسد کس به ذوق ایمانی. علم واقعی، نه از طریق فکر صرف و صغری و کبری چیدن‏های منطقی، که به کمک مشاهده‏ی مستقیم حقایق حاصل می‏گردد و این وقتی تحقق می‏پذیرد که انوار اشراقی بر نفس بتابد و او را به عالم مجردات متصل کند. به‏علاوه، او از مسلک تصوف و طریقت عارفانه بیش‏تر به شیوه‏های ترک نفس، مبارزه با امیال مادی، و تلاش در تصفیه‏ی باطن و رهایی از ظلمت امور جسمانی برای رسیدن به نور حقیقت توجه دارد.

باری؛ حکیم متألهی چون سهروردی، که در همه‏چیز و همه‏جا نور می‏دید و عالم آرمانی بهشت آیین او پنداری قصر آیینه‏ای است که از پست و بلند آن نور می‏ریزد و نور می‏خیزد، گرفتار بغض تاریک‏اندیشان تنگ‏نظر شد. متشرعان ظاهرپرستی که ژرفای اندیشه‏ های شیخ را نمی‏فهمیدند و سخنانش را با ظاهر دین موافق نمی‏دیدند، کمر به نابودی‏اش بستند و وقتی شرع نبی را از خطر رهایی دادند، با وجدانی آرام «رفتند و به خانه آرمیدند»!
زمانی که این مایه‏ی مباهات همه‏ی ایرانیان اندیش‏مند اندیشه‏دوست در زیر شکنجه یا بر اثر گرسنگی در زندان ملک ظاهر، پسر صلاح‏الدین ایوبی جان می‏داد، بیش از 38 سال نداشت. تنها خدا می‏داند که در این عمر کوتاه، که یک چند صباح از آن در بی‏خبری‏های کودکانه گذشته بود، آن‏همه را که می‏دانست از کجا می‏دانست و آن‏همه را که نوشت، کی نوشت! تحریر چیزی حدود بیست کتاب و رساله‏ی بلند و کوتاه در موضوعات پیچیده‏ی فلسفی، جهان‏شناختی، و روان‏کاوانه، طی زمانی نسبتاً کوتاه، خود به معجزه می‏ماند. اگر بسیاری از آدمی‏زادگان به ندرت می‏اندیشند یا اصلاً نمی‏اندیشند، و بعضی فقط معدودی از ساعات شب و روز خویش را می‏اندیشند، به نظر می‏رسد سهروردی ـ اگر نه تمام، لااقل ـ اکثر ایام عمر خود را در تفکر گذرانده است. و الاّ کجا می‏توانست این‏همه آثار پرمایه و عمیق را بیافریند که تا قرن‏ها پس از او، حتّی تا زمان حاضر، موضوع بحث و فحص هزاران اندیش‏مند مسلمان و غیرمسلمان قرار گیرد. اگر از شرّ کژاندیشان کوتاه‏بین در امان مانده بود، چه مایه اندیشه‏های سخته و پخته‏تر دیگر که از ذهن فیاضش تراوش نکرده بود! تا بود چنین بود و چنین خواهد بود! تا نخبگان به جهان می‏آیند، رسم نخبه‏کشی هم به قوت خود باقی است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
1
بازدیدها
173
پاسخ ها
0
بازدیدها
286
پاسخ ها
0
بازدیدها
332
پاسخ ها
0
بازدیدها
172
پاسخ ها
0
بازدیدها
81
پاسخ ها
0
بازدیدها
91
پاسخ ها
0
بازدیدها
163
بالا