داستان عروسک‌ها

آنیساااااااااا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/30
ارسالی ها
3,720
امتیاز واکنش
65,400
امتیاز
1,075
سن
27

عروسک‌ها


یک مغازه ی عروسک فروشی افتتاح شد و بچه ها برای خرید عروسک وارد شدند. این اتفاق عروسک ها را هم خوشحال کرد هم نگران.

عروسک بافتنی گفت خدا کند یک بچه ی مرتب و منظم مرا بخرد و خوب از من مواظبت کند وگرنه همه ی نخ های من شکافته می شوند..

20131013105117825_1.jpg



این طفلک دلش می خواست یک مامان خیاط پیدا کند تا برایش یک دست لباس قشنگ بدوزد.

20131013105118106_2.jpg





عروسک خندان عاشق بچه های شاد و شنگول است. او فقط از این می ترسد که یک بچه ی گریه او صاحبش نشود.

20131013105118122_3.jpg



این نی نی عروسکهاهم با تعجب به بچه ها نگاه می کردند . شاید دنبال مامانهای مهربان می گشتند. شاید هم اصلا نمی فهمیدند چه خبره.

20131013105118153_4.jpg



عروسک موقرمزی نگران موهای بلندش بود. آخه موهاش با شانه زدن خراب می شوند. باید مرتب و تمیز نگهداری شوند تا به هم نریزند.

20131013105118184_5.jpg



عروسک فرشته ای، دلش می خواست جایزه باشد. جایزه ی یک بچه ی خوب که کارهای خوب می کند. خوب به هر حال او یک فرشته است دیگر .

20131013105118215_6.jpg



عروسک فاطیما هم آرزو داشت عروسک یک دختر با حجاب باشد. دلش می خواست وقتی از خانه بیرون می رود روسری اش را به او بپوشانند.

20131013105118278_7.jpg



ملکه خانم هم اسم این عروسک زیباست که خیلی زود خریده شد. آن هم به عنوان کادوی تولد یک دختر نازنازی.

20131013105118293_8.jpg



این خشگل مامانی، شاهزاده ی عروسکهاست. به خاطر همین یک خورده خودش را گران تر از بقیه کرده است.

20131013105118340_9.jpg



این عروسکهای شیطون هم با شکلکهایشان حسابی بچه ها را گذاشتند سرکار، خوب شیطونند دیگه.

20131013105117918_10.jpg



 
بالا