تئاتر عقلانیت غیر عقلانی چشم اسفندیار یک عصیان

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 198
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
یادداشتی بر نمایش «فاستوس 2016»

عقلانیت غیر عقلانی چشم اسفندیار یک عصیان

[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
140776_1186583070_320_213.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
ایران تئاتر- علی رحیمی :در عصری که بشر توان تشخیص مصالح راستین خود را از دست داده و کاملا مسخ شده‌است، فاستوس بعد از هزار سال عصیان می کند تا چتر عقلانیت را بر توده بی تفاوت، از خود بیگانه، ماشینی شده و اسیر روزمرگی بگستراند، اما ...
[/BCOLOR]

فرشاد منظوفی نیا این روزها نمایشی را به روی صحنه بـرده است که بی شک در کنار همه زیبایی های اجرا همچون تکنیک‌های بازیگری، شیوه کارگردانی، طراحی صحنه، لباس، نور، آکسسوار، موسیقی، ترکیب‌بندی، تصویرسازی و ...، از متن درخور و ارزشمندی نیز برخوردار است. نمایشنامه ای که یوسف فخرایی پژوهشگر و نویسنده خوش فکر تئاتر با نگاهی فلسفی بر عصر فراصنعتی به رشته تحریر درآورده است.
داستان روایتگر یک عصیان است. عصیانی که می‌خواهد ریشه‌های یک فریب تاریخی را که مدت‌هاست بر پیکره مردم چنبره انداخته، بخشکاند. افسانه‌ای که از 1968 رواج یافت و ما را متقاعد کرد که با انقلاب فرا صنعتی ما به عصر اوقات فراغت و به دوران همه‌چیز مجاز و انعطاف‌پذیری سیـاس*ـی و اجتماعی و نهایتا به جامعه تفریح و سرگرمی رسیده‌ایم(استیگر-ژوئن2004) اما در نهان تراژدی دنباله‌روی‌های گله وار را به ارمغان آورد. داستان تلخی که ارزش‌های انسانی را زیر خروارها خروار بمب‌های تبلیغاتی مدفون نمود و درنهایت بشر را به‌جایی رساند که بار دیگر زیگموند فروید را به‌واسطه این تلنگر تأثیرگذارش بستاید که: «انسان امروزی بااینکه به لطف فنون صنعتی احساس خدایی می‌کند اما احساس خوشبختی نمی‌کند».
بشر در این عصر در منجلاب ازخودبیگانگی فرو رفته و بی‌آنکه خود بخواهد در یک نظام توتالی‌تر، فرمان‌بر دستورات ساختاری شده که قدرت عقلانیت را از او گرفته و او را تشنه نوشداروی خوشبختی نموده است. در چنین برهه‌ای که همگان گله وار خود را اسیر دستان تکنولوژی نموده‌اند، فاستوس دانشمند اسطوره‌ای کریستوفر مارلو پس از هزار سال تبعید، بازمی‌گردد تا با انقلابی، توده را از این مصیبت ناگوار رها سازد.

چرا فاستوس؟
برای درک این موضوع که چرا فخرایی، فاستوس را به‌عنوان پایه‌گذار این عصیان انتخاب کرد شاید بهتر باشد تا در وهله اول مروری به گذشته تاریخی او داشته باشیم و بار دیگر سرنوشت تراژیک او را مرور کنیم.
فاستوس در اثر ارزشمند کریستوفر مارلو، یگانه علامه‌ای بی‌نظیر در عصر خود است که تسلط بر علوم را برای ایجاد تغییر در جهان کافی نمی‌بیند و وسوسه قدرت می‌شود.
او برای نیل به قدرت سر در پی سحر و جادو می‌گذارد و به مدد آن با شیطانی به نام «موفیستو» ارتباط برقرار می‌کند و در پی یک معامله تامل برانگیز، به ازای در اختیار گرفتن قدرت برای 24 سال، روح خود را به شیطان می‌سپارد.
فاستوس در میانه راه به این نتیجه می‌رسد که قدرت نیز نمی‌تواند او را به سرمنزل برساند و از این توافق پشیمان می‌شود اما شیطان طبق توافق اولیه روحش را تسخیر می‌کند و ...
او بعد از هزار سال بازگشته تا این بار با روش دیگر، بشر مغروق در حرص و طمع را که در عطش تحقق آمال و آرزوهای دست‌نیافتنی خود با پیمان‌های نانوشته‌ای، اسیر یک نوع بردگی سازماندهی‌شده در چنگال صنایع فرهنگی است، نجات دهد.
فخرایی در حقیقت فردی را به مبارزه می‌طلبد که همه راه بشر امروز برای رسیدن به خوشبختی را تا نهایت ناکجاآبادی‌اش طی کرده و زخم خورده پیمانی است که ارزشمندترین هستی او-روحش- را در اسارت ابدی گرفتار کرده است و بسان جمله زیبای فردریش دورنمات که عنوان می‌کند: جهان را کسانی اصلاح می‌کنند که خودشان خطا کرده‌اند(این جمله دورنمات مستند بر صحبت‌های فرشاد منظوفی نیاست)، فاستوس می‌تواند گزینه خوبی برای این مبارزه تاریخی انسان با شیطانی از نوع تکنولوژی باشد. شیطانی که در پس بمباران تبلیغاتی، صنایع فرهنگی، مصرف گرایی و ... آزادی بشر را تباه نموده، روحش را به تسخیر در آورده، استثمار شده نگه می دارد و توده وار هدایت می کند.

جدال فاستوس با تکنولوژی برای نجات توده ای مسخ شده
فاستوس در حقیقت در جایگاه نیروهای رهایی بخشی قرار دارد که هربرت مارکوزه بر آن تاکید دارد و در سال 2016 پای به جهانی می گذارد که در آن هویت، هنجارها و ارزش های اجتماعی و حتی اخلاق دستخوش تغییر شده و ارزشهای کاذب جایگزین آنها شده اند. در چنین عصری بشر در شمایل یک کل آنهم با همه ابعاد ازخودبیگانگی اش دیده می شود. کلی که نه تنها در خدمت ساختارهای تعریف شده از سوی تکنولوژی در آمده، بلکه بدون آنکه خود بداند تحت اجبار سلطه هایی که ساختارها به او دیکته می‌کنند و خواست های کاذبی که برایش مهیا می سازند، زندگی می‌کند. او عقلانیت را از دست نداده اما ارزشهای راستین خود را به فراموشی سپرده است. بشر امروز دیگر وابسته به عقیده، تفکر و حتی شخص خاصی نیست. او به ساختارها و آگاهی های کاذبی که برایشان تولید می کنند اعتماد دارد. برنامه ای که سرمایه داری برای او نوشته، او را به سمتی می برد که مطیع، بی تفاوت، درگیر در امور روزمره و ماشینی باشد. در چنین جامعه‌ای، فاستوس مظهر دانش و دانایی قرار است توده ای را به حرکت وا دارد که رای اعتمادش را به تکنولوژی داده است.
فخرایی برای درک بهتر موضوع، «واگنر» را به عنوان نماینده توده مردم معرفی می کند. واگنر نوکر دکتر فاستوس در اثر کریستوفر مارلو است و در دوران اساطیری گوش به فرمان او در اجرای برنامه هاست. اما همین نوکر حلقه به گوش، در سال 2016 به اندازه ای وابسته و درگیر در روزمره‌ای که ساختارهای عصر جدید برایش تعریف کرده اند می‌باشد، که حتی حاضر به شنیدن تفکرات اربـاب نیست و فاستوس به ناچار مجبور به فریب او می شود غافل از آنکه در عصر «عقلانیت غیرعقلانی»، بشر آرامش کاذب خود را با هیچ چیز معاوضه نمی کند.

عقلانیت غیرعقلانی، پاشنه آشیل یک مبارزه
فاستوس پس از فریب واگنر در پس یک پیمان پوچ (فاستوس موافقت می کند که پس از جنگ نیمی از ملکوت خود و نیز هلن بانوی تروا و سمبل زیبایی را به واگنر بدهد)، از او می خواهد تا با جستجوی اسطوره های مورد اعتماد، لشکری برای او مهیا سازد. او برای این انقلاب آنهایی را به لشکر خود دعوت می کند که در گذشته خطایی جبران ناپذیر داشته اند، به اشتباه خود پی بـرده اند و به دنبال جبران هستند.
واگنر از طریق اینترنت شروع به جستجو می کند و در نهایت 7 اسطوره بدنام و مطرود جهان یعنی مده آ (زنی که در نمایشنامه مشهور اوریپید، با کینه و بی رحمی عزیزانش را به قتل می رساند)، مدوسا (دختر فناناپذیری که به هرکس نگاه می کرد سنگ می شد)، پرسئوس (از نامداران اساطیر یونان و پدربزرگ هرکول)، مینوتور (هیولایی وحشی با سر گاو و بدن انسان)، آژاکس (نیرومندترین قهرمان یونان پس از آشیل در جنگ تروا) و مکبث را به صحنه دعوت کرد و پس از توافق با آنها لشکر خود را تشکیل داد.
نکته جالب در حین دعوت از این 7 اسطوره، خلع سلاح شدن اسطوره ها از سوی واگنر – در جایگاه توده مردم- در حین مذاکره آنها با فاستوس بود، که به نظر با زیرکی انجام گرفت. چرا که راه بازگشت از وابستگی های نابخردانه توده رواج دانایی است و زمانی می توان ریشه این نوع تفکر را خشکاند، که از سه ضلع قدرت (زور، ثروت، دانایی) دانایی، در برابر دو ضلع دیگر قد علم کند و برتری یابد. موضوعی که نه فاستوس و نه لشکرش برای تغییر تفکر توده بدان توجهی نکردند.
توده همانگونه که مارکوزه در کتاب انسان تک ساحتی مطرح می کند: «دیگر توان تشخیص مصالح راستین خود را از دست داده و کاملا مسخ شده‌اند» و برای رهایی نیاز به یک تلنگر دارد. تلنگری که نه از طریق ثروت و زور، بلکه از طریق دانایی به دست می آید و همین مسئله پاشنه آشیل فاستوس در عصیان 2016 شد و اینبار نیز مفیستو –شیطان- بدون درگیری فاستوس لشکریانش را از بین برد. تا در نهایت نمایش فاستوس 2016 با یک سوال تامل برانگیز از مفیستو شیطان به پایان رسید. او اینبار تماشاچیان را به مبارزه طلبید. به یک بازی دیگر...
شیطان انسانی را به مبارزه طلبید که عقلانیت به او عنوان برترین مخلوق داده بود و عامل غضب الهی نسبت به او شده بود.
 
بالا