- عضویت
- 2016/01/09
- ارسالی ها
- 30,107
- امتیاز واکنش
- 64,738
- امتیاز
- 1,304
سلام .... منم الهام ... ریه هامو پر میکنم از زندگی ؛ از خدا .. چقدر لـ*ـذت بخشه قدم زدن تو پاییز ' با صدای خش خش برگهای تازه از سفر برّ برگشته که زیر کفشهات خورد میشن و تو حس میکنی که وزنت هنوز بر زمین خاکیست .. چقدر لـ*ـذت بخشه بوی نون بربری دو ور خاش خاش و همهمه بچه هایی که از مدرسه تعطیل میشن..خداوندا شکرت .. چقدر لـ*ـذت بخشه ' دختر جوانی که از شوق سلامتت به ناخودآگاه تو رو همچون همانی که میخوانتت در آغـ*ـوش میگیرد ..خاله الهام ... چقدر لـ*ـذت بخش است وقتی نفس هزاران مؤمن و دیندار همچون پلک چشم برای سلامتت و قامت دریدنت را کنارت حس میکنی ... چقدر لـ*ـذت بخش است وقتی دختری زهرایی به همین زیبایی با چادر مشکی به نام فاطمه به عیادتت میاد و آروم تو آغوشت به خواب میره. چقدر لـ*ـذت بخشه شنیدن صدای مادر شهید (...)در آنسوی خط که دخترم بلند شو که چشم امید دارم بر تو . چقدر خوشبختی نزدیک دستان ماست وقتی ؛ دست های ما در دست هم است ..وحدت صدایش میزنیم .. پروردگارا ؛ این جاذبه عشق حسین است که عاشقانش همچنان در رکابش شمشیر میزنند ... گرمای دعای خیر و پر برکت و خالص خواهران و برادران زهرایی و حیدری من است که من در پاییز بر روی برگهای از سفر بّر برگشته محکم و استوار قدم بر میدارم تا امامزاده علی اکبر (ع) چیذر ... سپاس فراوان از همه عزیزانی که به هر طریقی جویای حالم بودند و مرحم نگرانی پسرم آقا شایان ... دستم را روی به روی حرم امامزاده بر روی قلبم که تا دیروزها میسوخت از هزاران دلیل چون جفا ؛ میگذارم ...و یک عمر دعا گو .... رخصت . یا علی . الهام .